نظریه جنگ عادلانه : تنها برنده در مقابل چهار درگیری غم انگیز

نظریه جنگ عادلانه : تنها برنده در مقابل چهار درگیری غم انگیز

نویسنده: Hans Gutbrod
مترجم: پویا یعقوبی راد
دانشجوی دکتری حقوق بین الملل دانشگاه علامه طباطبایی
ویراستار علمی: دکتر علیرضا ابراهیم گل پژوهشگر حقوق بین الملل

در دو سال گذشته، سرتیترهای خبری از کابل تا قره‌ باغ و کی یف خبر از ویرانی، رنج و جنگ بیشتر داده‌اند. در چنین زمانی، به نظر می رسد که خود اصول حقوق بین الملل بشردوستانه (ازاین پس “IHL”) نیز زیر سوال رفته اند. هنگامی که در چنین مقیاسی از زور به صورت افسار گسیخته استفاده می شود آیا اصولی که احتیاط را توصیه می کنند هنوز هم محلی از اعراب دارند؟ این امر آن‌هایی که ازاحترام بهIHL دفاع می کنند را در چه موقعیتی قرار می دهد؟
همانطور که مشخص شد، سنت جنگ عادلانه، که الهام ‌بخش حقوق بشر دوستانه نیز بود، چارچوب معقولی را برای بررسی چهار مخاصمه ای که این روزها در صدر اخبار هستند، ارائه می‌دهد. چنین بررسی ای نشان می دهد که چگونه اصول محدودیت مرتبط با موضوع باقی می مانند: نظریه جنگ عادلانه احتمالاً به عنوان تنها برنده ی ثابت این جنگ های شوم ظاهر می شود. ایده‌های سنتی حقوق برجنگ و حقوق درجنگ چارچوبی فوق العاده قوی برای ارزیابی تلاش ها در خصوص مقوله اجبار از دیدگاه اخلاقی هستند. نظریه جنگ عادلانه که با توماس آکویناس در قرن سیزدهم مرتبط است (با پیشینه های متعدد و الحاقات بعدی)، بدین گونه نشان می دهد که چگونه یک چارچوب چند بعدی می تواند مباحث پیچیده ای را در مورد مسائل وجودی جهان سامان دهد. این سامان دهی امکان بحث ساختار یافته و بررسی موشکافانه ی سیستماتیکی را فراهم می‌کند که توجه را نه تنها به ملاحظات واضح بلکه به عواملی که می‌توانند در درازمدت برجسته باشند، جلب می کند.
افغانستان، عراق، قره‌باغ و اوکراین از چشم‌انداز جنگ عادلانه
چهار مخاصمه ی کلیدی سال‌های اخیر- افغانستان، عراق، قره ‌باغ و حمله اخیر روسیه به اوکراین مشخص می کند که چگونه (اهمیتِ) چارچوب روشن تر برای بررسی استفاده مناسب از زور پا برجا باقی می ماند. بنابراین برجسته کردن اهمیت آن ممکن است به ایجاد احترام بیشتر برای اصول اصلی IHL کمک کند، حتی اگر خود سنت جنگ عادلانه با خود IHL نیز هم خوانی نداشته باشد.
افغانستان نشان می‌دهد که با توجه به حقوق توسل به زور، یک دلیل ساده اولیه (‏تعقیب القاعده پس از ۱۱ سپتامبر)‏ و یک قصد به طور کلی مقبول (‏تثبیت افغانستان، تامین حقوق زنان وهمچنین اقلیت‌هایی مانند هزاره ها) حتی ‏اگرشانس معقولی برای موفقیت در دست نباشد، ممکن است برای قرارگرفتن در سمت درست تاریخ کافی نباشد. همانطور که کارتر ملکاسیان گفته است، “حضور آمریکایی ها در افغانستان معنای افغان بودن را زیر پا گذاشته است… هر دولت افغانستان، اگرچه خوب، اگرچه دموکراتیک، تا زمانی که با ایالات ‌متحده همسو باشد، به خطر می افتد.” با توجه به تاریخ افغانستان که در این چالش را نمی توان عجیب تلقی کرد و در همان اوایل درگیری قابل مشاهده بود و در نظر گرفتن شانس معقولی از موفقیت متناسب مناسب، جزء اصلی سنت جنگ عادلانه است.
در خصوص حقوق درجنگ، همانطور که گزارش قاطع آناند گوپال از هلمند نشان داده‌است، موضوع افغانستان همچنین این امر را برجسته می‌کند که نظامیان غربی، علی‌رغم تلاش‌های عمده، هنوزهم در هنگام مواجهه با دشمنانی که درجمعیت غیرنظامی آمیخته می شوند درگیر مسئله تبعیض هستند ، جمعیتی که که به قدرت خارجی و مرکزی مشکوک است. در مورد مشارکت غرب در افغانستان، بحث مقبولی درخصوص این که آیا یک قصد ملایم تری ممکن است شانس بیشتری برای موفقیت داشته باشد، وجود دارد. چنین مباحثی مستقیماً در چارچوب سنت جنگ عادلانه قرار می گیرد، حتی اگر اشاره صریحی به آن نداشته باشد.
در حمله به عراق در سال ۲۰۰۳، سنت جنگ عادلانه نقص‌های اساسی این اقدام مخاطره آمیز تحت رهبری ایالات متحده را نشان می دهد. . علت ادعایی وجود سلاح های کشتار جمعی، ضعیف بود و مشخص شد نادرست بوده و ضربه مخربی به اعتبار غرب وارد کرد. اگر قرار است اظهارات پل ولفوویتز معاون وزیر دفاع وقت آمریکا را جدی بگیریم که پیشنهاد پرداخت هزینه تهاجم را با درآمدهای نفتی متعلق به مردم عراق کرده بود و از قبل هم دکترین برتری امپراتوری آمریکا را توسعه داده بود، این نیت ها حداقل تا حدودی مشکوک به نظر می رسند. این تلاش فاقد واقع‌گرایی اساسی در مورد دستیابی به یک عراق با ثبات تر با ابزارهای متناسب بود. در حالی که صدام حسین یک دیکتاتور قاتل بود و چشم انداز جانشینی پسران بی بند و بار او منطقه را به چالش می کشید، و در حالی که شاید مردم کرد در شمال عراق از آزادی نسبی که پس از سال ۲۰۰۳ به دست آوردند استقبال می کنند، تئوری جنگ عادلانه نشان می‌دهد که چگونه تعهدی که ایالات متحده خود و متحدانش را به آن سوق داده است، در مقایسه با هزینه‌های فوق‌العاده‌ آن از منظر جان، پول و اعتبارچقدر غلط بود.
برای قره ‌باغ، سنت جنگ عادلانه به برجسته کردن جنبه‌های مختلف این درگیری در قفقاز جنوبی کمک می‌کند. با صدها هزار آواره داخلی، می توان استدلال کرد که آذربایجان دلیل عادلانه ای برای توسل به زور در پاییز ۲۰۲۰ داشت. پس از نزدیک به سی سال مذاکره، این کشور گزینه‌های بسیاری را امتحان کرده بود و حداقل می توان ادعا کرد که این آخرین راه‌حل ممکن بود. با این حال، برعکس، آذربایجان از این جهت که تمایل چندانی به احترام گذاشتن به خواست ارامنه قره باغ برای تعیین امور خود نشان نمی داد، از نیت خوبی برخوردار نبود. همچنین آذربایجان تنها در معنای مضیق در مقام یک حکومت دارای اقتدار مشروع بود. از بسیاری جهات دیگر، منتقدان مشروعیت حکومت خودکامه آذربایجان را زیر سوال برده اند و به جایگاه ضعیف این کشوراز منظر معیارهای بین المللی حقوق و آزادی ها اشاره می کنند. با توجه به اینکه شهروندان آذربایجانی خود احتمالا تحت سیطره دولت خود هستند، بسیاری از ارامنه متعجب بودند که با چه کسی می‌توانند به صلح پایدار برسند.
برای حمله اخیر روسیه به اوکراین، سنت جنگ عادلانه نشان می‌دهد که چگونه احساسات عمومی گسترده با ملاحظات اخلاقی در یک راستا قرار دارد. تمایل روسیه به بیان ادعای حوزه نفوذ ، یک علت عادلانه و معقول نیست، تا آنجا که می‌توان آن را از نظر سیاست واقع گرایانه توضیح داد. نازی‌ زدایی و غیرنظامی‌سازی تا آن حدی که کرملین مدعی وجود آن شده بود، نیات قابل قبولی نیستند و بهانه محاکمه ی مرتکبین به سبب این تخلفات ادعایی، با یک تهاجم تمام عیار، نه متناسب است و نه آخرین راه حل قابل قبول. دولتی که اجازه اعتراض یا ذکرعمومی کلمه “جنگ” را نمی دهد، به سختی می تواند ادعا کند که حمله اش دارای یک پشتوانه درست و مشروع است. اینکه همه کشورها در محکومیت شدید (روسیه) سهیم نیستند، شاید، تا حدی نتیجه این باشد که غرب به طور مستمراستانداردهای سنت جنگ عادلانه را در اقدامات خود اعمال نکرده است. در عین حال، انحراف آشکارو گسترده کرملین از استانداردهای پذیرفته شده نشان می دهد که ممکن است بازگشت به چندجانبه گرایی سازنده در آینده نزدیک دشوار باشد.
سنت جنگ عادلانه- به دست آوردن جنبه‌های چند بعدی در میان تعارضات پیچیده
این چهار قضیه نشان می‌دهند که سنت جنگ عادلانه برای بررسی برخی از درگیری‌های اساسی ربع ‌قرن گذشته چقدر جامعیت دارد. . بدون اینکه بخواهیم آن ها را مانند هم در نظر بگیریم، این چارچوب حکم روشنی را در مورد تهاجم عراق و اوکراین ارائه می‌دهد. چارچوب جنگ عادلانه نشان دهنده یک تعهد ناقص در افغانستان است که شاید اگر در نظر گرفته می‌شد که با سربازان خارجی چقدر کم می توان به آن دست یافت، می توانست به نتایج بهتری برسد. برای قره‌ باغ، این چارچوب اجازه ردیابی دقیق‌تر یک تعارض را می‌دهد که نمی توان آن را با تایید یا عدم تایید خلاصه کرد که روش اصلی واکنش در رسانه‌های اجتماعی است.
اهمیت قرار دادن این موارد در کنار یکدیگر این است که نشان دهیم چارچوب جنگ عادلانه در همه زمینه ها چقدر توانمند است. البته برای هر مورد جداگانه، چنین تحلیل هایی در جریان بوده است. (من از این منظر در مورد قره باغ و اوکراین نوشته ام). وجود اختلافات در این ارزیابی‌ها نیز ممکن است. هدف اصلی چارچوب، اجبار به توافق نیست بلکه برای اطمینان از این امر است که پرونده ها بر اساس تمامی موارد ادعایی بررسی می شوند، به جای اینکه بحث بر روی نظرات گزینشی متمرکز شود یا افرادی که با یکدیگر بحث می‌کنند هر کدام از منظری به موضوع نگاه کنند یکی به عادلانه بودن یک علت متمرکز شود در حالی که دیگری بر روی شانس موفقیت متمرکز شده‌است.
همانطور که IHL چارچوبی چند بعدی برای محدودیت توصیه میکند، این امر زمانی یاری رسان خواهد بود که جمعیت گسترده تری از مردم ارزش سنت جنگ عادلانه را به عنوان یک رویکرد کلی مورد شناسایی قرار دهند. اصول محدودیت ممکن است با مخاصمات وحشیانه و بی جا شدگی به حاشیه رانده شود، از سوریه تا سراسر غرب آفریقا، سودان جنوبی و سومالی تا میانمار. از آنجایی که مسئولیت پذیری ممکن است گریزان باقی بماند، برای عموم مردم می‌تواند به این معنا باشد که IHL دامنه محدودی دارد. در مقابل، این چهار مخاصمه نشان می‌دهند که سنت‌های فکری قائل به محدودیت در مورد یک مخاصمه و شناسایی مسیرهای اقدامات قابل انجام ، ضروری هستند.
موردی برای اصول و سرمشق ها
در سطح متا ، سنت جنگ عادلانه یک استدلال به نفع سرمشق های (پارادایم های) چند بعدی فراهم می‌کند. بدیهی است که مزیت چنین پارادایمی برای کسانی است که آن را به طور منظم اعمال می کنند. اما کاربرد آن برای کسانی که ارتباطشان با سیاست بین‌الملل تجربه‌ای پراکنده با مفاهیم غیرمرتبط بوده است می‌تواند بدیع باشد.
علاوه بر این، اگر از یک کلاس درس از دانشجویان روابط بین‌الملل یا فلسفه بپرسید که آیا با سنت جنگ عادلانه آشنا هستند یا خیر به ندرت پیش می‌آید که بیش از چند دست بالا برود. بنابراین، این سنت همچنان از عدم توجه رنج می برد، حتی با وجود کاری که مایکل والزر برای احیای آن در پی جنگ ویتنام انجام داده بود. برای بازگرداندن این سنت به آگاهی عمومی باید کاری انجام شود. احتمالا همچنین چنین چارچوب‌های چند بعدی ای می‌تواند در کاهش تنش‌ها قبل از شعله‌ور شدن آن‌ها مفید باشد، به عنوان مثال از طریق بزرگداشت اخلاقیات سیاسی برای مقابله با تضادهایی که در بسیاری از موارد به خشونت واقعی منتهی می شوند می توان از سنت جنگ عادلانه استفاده کرد.
توجه دوباره برای دستیابی به سنت جنگ عادلانه نیز برای تقویت این پیام مفید است که IHL چارچوب اساسی برای تفکر در مورد مخاصمات را به شیوه‌ای جامع‌تر و ساختار یافته‌تر فراهم می‌کند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *