در پایان جهان: فلسطین، دیوان بینالمللی دادگستری و طلوعی نو در حقوق بینالملل
Mohsen al attar
مترجم: پیروز چمنی
پژوهشگر حقوق بینالملل
ویراستار علمی: دکتر ستار عزیزی
استاد دانشگاه بوعلی سینا همدان
چهکاری از من برمیآید؟
بسیاری از ما بارها و بارها در طول ماههای گذشته این سوال را از خود پرسیدهایم. با خود گفتیم خبرهای انقلاب در تلویزیون پخش نخواهد شد، توقع نداشتیم خبرهای نسل زدایی پخش شود. محققان حوزه مبارزه با استعمارگرایی کاملاً با تاریخ وحشتآفرین اروپا آشنا هستند. نسل زدایی هیریرو و ناما در نامیبیا را به یاد داریم. درباره بومیانی میدانیم که فرانسویها بدن آنها را با باروت پر و منفجر کردند و همچنین بومیانی را میشناسیم که انگلیسی ها برای سبک کردن بار،انان را زنده به اقیانوس انداختند (و انگلیسیها پس از آن ادعای بیمه خسارت اموال منقول را اقامه کردند). دادگاههای نورمبرگ را بهعنوان نمونه پاسخ گویی گزینشی در برابر حقوق بینالملل آموختیم، آنها زمانی فعال شدند که اروپاییها، اروپاییهای دیگر را سلاخی کردند. ما حتی فیلم سربازان اسرائیلی را دیدیم که به تجاوز به کودکان در روز نکبت افتخار میکردند. غرور و شادمانی آنان هنوز هم پس از گذشت یک دهه همچنان بر ذهنها حک شده است. با این وجود و گرچه کاملاً تاریخ را میشناسیم ، اما برای رویارویی با واقعیتِ ردیف ردیف اجساد نوزادهای بیجان که مانند عروسکهای چینی له شده بودند، آماده نبودیم. نمیتوانستیم درک کنیم که صدها کودک بدون بیهوشی، قطع عضو شدهاند؛ هنوز هم نمیتوانم بگویم در برابر چنین اتفاقی در برابر درد تسلیم نمیشوم یا اینکه در ادامه راه از لحاظ روانی فلج نخواهم شد! بیشتر ما تنها میتوانیم مانند بایدن، ترودو، سوناک،مکرون ، بورل و فاندر لین (مانند احمقان) فقط نگاه کنیم و تقریباً بهمانند کل طبقه خبرنگاران آمریکایی-اروپایی به خاطر بربریت و وحشیگری که «اخلاقمدارترین ارتش جهان» به کمک آنان مرتکب میشد، فقط توجیه و معذرتخواهی کنیم. اظهارات آنان بیرحمانه با پژواک منطقی سازی نیاکان آنها همراه شد و مشخص گردید که سیاستهای امروز بسیار شبیه سیاستهای دیروز است و به هیچ وجه از اعمال خشونت نژادپرستانه آنها علیه دیگران پشیمان نیستند.
چهکاری ازمن
برمیآید؟(چه میتوان کرد؟)
اِمه سزر در نطق آتشین و انقلابی خود به این سوال پرداخت و در کتاب« بازگشت به سرزمین مادری» آنرا در قالب یک شعر بیان کرد. این متن برای بسیاری آشناست و وضعیت بغرنج فعلی را بهخوبی به تصویر میکشد.
چه میتوان کرد
باید از جایی شروع کرد
اما چه چیزی را؟
تنها کاری که در جهان ارزش شروع کردن دارد
البته پایان دادن به جهان است
نظرات سزر، علاقه اورا به براندازی ساختارهای استعماری آشکار میکند، همان ساختارهایی که مدرنیته به لطف آن زنده است. به دلیل نهادینگی معرفتشناختی و مادی ساختارهای مذکور، پایان جهان تنها راه ممکن برای غلبه به آنها محسوب میشود. جهان اسرائیل در هفتم اکتبر ۲۰۲۳ به پایان رسید. نزدیک به دویست سرباز و غیرنظامی اسرائیل در این روز جان خود را از دست دادند. اما در عین حال ستونهای دروغینی فروریخت که اسرائیل بر آنها تکیه داده بود. یعنی این ادعا که ادامه تصرف، اخراج، تبعید، محدودسازی، وحشیگری و نسلزدایی بومیان میتواند پناهگاه امنی را برای متجاوزان فراهم آورد. نهضت صهیونیسم هرگز سازشپذیر نبود و تناقضهای اخلاقی، منطقی و تاریخی آن را به ستوه آوردهاست. صهیونیستها به رهبری یهودیان اروپایی که از فتوحات استعمارگرایی اروپای مسیحی به وجد آماده بودند، اعتقاد داشتند که میتوانند دستاوردهای انگلستان، فرانسه، پرتغال و اسپانیا را در قاره آمریکا تکرار کنند؛ قرار بود آنها بومیان را محاصره(یا شاید از روی نقشه محو) کنند و از آینده مطمئنی لذت ببرند که از تعبیر مشکوک اراده خداوند سرچشمه میگرفت. اروپاییهای مسیحی از چشمانداز پیروزی همراهان یهودیشان در تبعید به وجد آمده بودند. دشمنان سامیان با صهیونیستها دست دادند و یک رابطه متناقض در نتیجه تقابل ناسالم شکل گرفت: اجماع آراء مبنی بر اینکه اروپاییها باید سکونتگاه نهایی خود را در زمینهای غیراروپایی پیدا کنند. بومیان از همان ابتدا با استعمارگرایی شهرکنشینان اسرائیلی، بهعنوان مجموعهای متشکل از چند استراتژی برای تکثیر و تکامل از ۱۹۴۸ به بعد، مخالفت کردند. تعارض صهیونیسم با دموکراسی یهودی در حوزه چندمذهبی، امنیتِ اشغال، آزادی در کمپهای بیگاری نیز ظاهر شد و شرارتها و قوانین جدیدی برای زنده نگاه داشتن فرانکشتاین صورت گرفت. دریغا که طاعون استیلا از بدو تولد اسرائیل را آلوده کرد و تنها با ادامه بیپایان نابودی و تصرف اراضی میتواند به حیات خود ادامه دهد. این اولین باری نیست که اسرائیل به غزه آسیب میرساند، آنها با هر جنگ با امید تسلیم شدن فلسطینیها، همواره درجه خشونت را بالا بردهاند. چنانکه پاتریک ولف تاکید داشت «نقشی که استعمارگرایی برای بومیان در نظر میگیرد، ناپدیدشدن است». فلسطینیها از بین نرفتند بلکه برگشتند و جنبشهای جوانان و NGOها را تشکیل دادند، تظاهرات کردند و رویه بایکوت، سرمایهزدایی و تحریم(BDS) را در پیش گرفتند و در برخی از موارد شورشهای مسلحانه را برپا کردند. بخش اعظم جهان غرب باوجود تلاشهای زیادی با امحاء تدریجی دو میلیون نفر موافق بود و حتی برخی از دولتهای منطقه مانند مصر و عربستان صعودی برای کفنکردن آنها عجله داشتند. این روایت پایان یافت.گروهی از جنگجویان غیرنظامی، تلاشهای چندساله برای عادیسازی روابط را از بین بردند؛ امنیت شهرکنشینان به قیمت سرکوب مردم محلی را غیرممکن ساختند، افسانههای دوقلو خوشپرداخت.شکستناپذیری اسرائیل و تهدید وجودی فراگیر مشهور را از بین بردند. اسرائیلیها، فلسطینیان و هیچ کس، دیگر چنین ایدههایی درباره اسرائیل نداشت. سزر در زمان نگارش شعر خشمگین بود و شروع فروپاشی منطق استعماری حاکم بر جهان را رقم زد. چنانکه جیمز بالدوین میگوید «آگاهی نسبی یعنی اینکه تقریباً همیشه و در هر حالتی خشمگین باشی». سزر، رویای زندگی پس از استبداد را در سر داشت. رویای آرمانشهر او بهمرور زمان، بهواسطه نشخوار ذهنی رنج پایان دنیا، به یک کابوس واقعگرایانه تبدیل شد. رنجی که دولت صهیونیستی میتوانست به وحشیترین حالت ممکن بر فلسطینیان تحمیل کند: با زور تفنگ در برابر سنگ، استفاده از گلولههای انفجاری برای تکهپارهکردن آنها، مرگ به خاطر گرسنگی و بیآبی؛ در حالی که جامعه بینالمللی برای تسکین احساس گناه و نه کمکردن رنج آنها، به پخش کردن خردهنان بسنده کرده است. اسرائیل با انباشت بیپایان سلاحهای ساخت اروپا و آمریکا غزه را نابود و سازمان ملل متحد را وادار کرد این تکه سیمین از زمین را غیرقابل سکونت اعلام کند و آنرا گورستان کودکان بنامد. هر آمار جدیدی زجرآورتر از قبلی بود. مردم باوجود مرگ هزاران کودک، باید با افزایش تعداد مدارس و بیمارستانهای تخریبشده، نابودی کامل اراضی و مسیلها، آلودگی خاک و هوا و مسمومیت ذهنها، شیوع وبا و بیماریهای دیگر و شاید بیش از همه، نابودی خانوادهها و جوامع، عشق و رویاها نیز دست و پنجه نرم میکردند.
ستمگران مایه نابودی جهانها نیز هستند.
همانطور که ولف گفت، جوامع اسکانیافته برای نابودسازی بومیان انگیزههای زیادی دارند. بقای ابدی آنها، مشروعیت شرایطی را به چالش میکشد که وجود آن منوط به حذف ساکنان بومی سرزمین است. اسرائیل از آن روز مهم، به نسلزدایی فلسطینیان سرعت بخشیده است، برخی از دانشگاهیان و سیاستمداران را وادار کرد تا پاکسازی قومی را بهعنوان یک برایند خیرخواهانه ترسیم کنند و از اظهارات ددمنشانه مهاجرت «اختیاری» یا «بشردوستانه» برای سرپوش گذاشتن بر جنایت آنها علیه انسانیت(جنایاتی که در صدد ارتکاب آن بودند) استفاده کرد. صرفنظر از اتفاقی که در ICJ رخ میدهد و حتی اگر ICC قصابان غزه را قانوناً تعقیب کند یا اگر استارباکس، مکدونالدز و اقتصاد اسرائیل تحت فشار اقدامات جمعی BDS از بین برود، بازهم باید در نظر داشته باشیم که ۷ اکتبر ۲۰۱۳ روزی است که در آن، جهان فلسطین نیز به پایان رسید.
مبارزه فلسطین با استعمارگرایی اسرائیل، یک قربانی بزرگ داشت: حقوق بینالملل. ویژگیاصلی حقوق بینالملل به مانند دیگر نظامهای حقوقی، «انضباط قانونی» است. گرچه کارشناسان حقوق بینالملل میخواهند آرمانهایی مانند آزادی، عدالت، انصاف و بشریت را در روح این چارچوب بدمند، اما نظم، نیروی اصلی آن است. آنتونیو گرامشی میگوید حس انضباط و قابلیتپیشبینی، اعتماد و اجابت و توافق سازمانیافته را تقویت میکند. کشورها از طریق حقوق بینالملل به چه نظمی متعهد شدهاند؟
هرگونه خشونت در قالب ابزار، به صورت قانونگذاری یا حفظ قانون ظاهر میشود.
طعنه کنایهآمیز والتر بنجامین بر رابطه نمادین و مشکلآفرین بین حقوق بینالملل و خشونت تاکید میکند. محققان TWAIL از جمله خودم فرض بر آن داریم که ستونهای حقوق بینالملل به گونهای بنا شدهاند که به اقدامات اروپا در راستای نسلزدایی در سراسر جهان مشروعیت ببخشند. کشورهای اروپایی درباره نوع خاصی از قوانین دولت خارجی تبانی کردند، نه تنها سرزمینهای غیراروپایی را به عنوان زمینهای بیصاحب بلکه به عنوان بیقانون قلمداد کردند. پیمان صلح وستفالی با تایید یک هدف مشترک یعنی نابودی غیراروپاییها، اروپاییها را به جنگافروزی در جاهای دیگر قادر ساخت. نظام قانونی نوین، نابودی سرزمینهای خارج از اروپا را آسانتر میکرد و تقسیم متعارف غنایم بین قدرتهای امپراطوری رقیق را روانتر میساخت و چیزی را تقدیس میکرد که وینست لوید آنرا «حس ازلی استیلا» نامید، همان چیزی که استعمارگرایی شهرکنشینان بر آن مبتنی بود. استیلای اروپا تا ۱۹۴۸ در حقوق بینالملل نه تنها به عنوان یک دستگاه رئوتیک یا یک استراتژی عملگرایانه(یا مجاز) بلکه به عنوان فلسفه راهنما(که باید به نظام جهانی شکل میبخشید) تقدیس شده بود. طرح سازمان ملل متحد برای تقسیم فلسطین دقیقاً نشان میدهد اروپا تا چه اندازه خود را مافوق و دیگران را مادون میانگارد. از این رو طعنه بنجامین ناقص است: خشونت به عنوان ابزاری برای مشروعیتبخشیدن بر استیلایی بکار میرود که خشونت طالب آن است. خشونت علیه بومیان برای استعمارگرایان شهرکنشین تنها راه موجود بود. آنها خواهان زمینی بودند که مردمان دیگری بر آن زندگی میکردند. کسانی که از اصرار شدید غرب بر تصرف و پاکسازی قومی فلسطینیان متعجب شدند، قطعاً تاریخ را نادیده گرفتهاند. چارچوب امروزی حقوق بینالملل هرگز برای مقابله با حس ازلی استیلا طراحی نشده است. انگلستان در مورد جزایر چاگوس را در نظر بگیرید؛ هیچ کدام از کشورهای استعمارگر هرگز توسط قانون به تقابل با گذشته خود مجبور نشده است. حتی جبرانهایی که آلمان با نارضایتی با پرداخت آنها در قبال نسلزدایی هیریرو و ناما پذیرفت(بصورت اختیازی به دولت اسرائیل پیشنهاد شد)، از لحاظ قانونی اجباری نبودند. جبرانهایی که فرانسه به هائیتی و بخش بزرگی از جنوب آفریقا بدهکار است نیز از لحاظ قانونی الزامی نیستند. بدهی انگلستان به دولتهای حوزه کارائیب و کشورهای شرق و جنوب آفریقا نیز از طریق حقوق بینالملل قابل حل و فصل نیستند. این رژیم برای مقابله با بنیادهای استعمارگر هیچ ابزاری ندارد. در عوض بطور اختصاصی برای عادی سازی حیات مابعد استعمار از جمله انحرافهای معاصر مانند دولت صهوینستی اسرائیل طراحی شده است. چنین امری، بازساختاربندی کامل بنیادی را میطلبد که نظام مدرن بر آن بنا شده است یا به عبارتی پایان جهان را میطلبد. نهادهای چندجانبه در طول تاریخ، حوزههای مخالف گفتگو درباره استیلای تاریخی و ساختاری بودهاند. نه ICC و نه ICJ هرگز مجاز نیستند طرح تقسیم فلسطین یا بیانیه بالفور را مورد مداقه قرار دهند. مرزهای حقوقی دولتی آنها، نهادها را ملزم میسازند پیمانهای استعماری را به طور بدیهی مشروع قلمداد کنند. آنها نمیتوانند به تجاوز اسرائیل در ۱۹۴۸ رسیدگی کنند و در نتیجه خود را در موضع ضعف قرار میدهند و برنامه تقسیم ۴۵: ۵۵ اسرائیل همراه با اشغال ۲۳% فلسطین تاریخی توسط اسرائیل و در نتیجه نقض ممنوعیت اشغال قلمرو با قوه قهریه را نقض میکنند(روسیه را بیاد دارید؟)
پاسخ نامعقول اسرائیل تا اینجا بیش از حد افراطی بوده است و انضباط مقدسی را از بین برد که نظام به آن وابسته بود. گرچه بیشتر کشورها میخواستند اختناق شایع و (عمدتاً) مخفیانه فلسطینیان را بپذیرند اما آنها نمیتوانستند دید خود را به روی اقداماتی ببندند که از بیرحمی و استانداردهای دوگانه استقبال میکردند. این اقدام، اجماع سازمانیافتهای را در معرض خطر قرار میدهد که همچنان حقوق بینالملل را زنده نگاه میدارد؛ مطمئن باشید که یمن تنها اولین توپ را شلیک کرد. اسرائیل با فخرفروشی در روز روشن بخاطر نقض پیمان نسلزدایی، کنوانسیونهای ژنو و اساسیترین ارکان IHL و وادارسازی ICJبه قبول مداخله سنگین آفریقای جنوبی، خود را در گوشه رینگ محصور کرد. هیچ کدام از متحدان اسرائیل نتوانستند با این جریان مقابله کنند و حقوق بینالملل صرف نظر از برایند، هرگز به مانند گذشته نخواهد بود. «گفتگوی شاو و درشویتز» درباره تصمیمگیرندگان دروغین و ماده ۵۱ و درباره دولت اسرائیل، ثابت کرد که مواضع حقوقدانان و وبلاگنویسان بدون قربانیکردن نظام حقوقی بینالمللی در محراب صهیونیسم نمیتوانند بر نتیجه کار تاثیر بگذارند. ICJ با یک گزینه سنگین روبرو است: رای دادن به نفع آفریقای جنوبی و صدور حکم تدابیر موقت یا سوقدادن حقوق بینالملل به سمت برزخ. گرچه مورد مجمعالجزایر چاگوس به منزله یک پیروزی برای مبارزه با استعمار است اما پرونده آفریقای جنوبی علیه اسرائیل دستاوردی را محقق میکند که هیچ کدام از جنبشهای ضداستعماری محقق نکردهاند: حساب و کتاب بین حقوق بینالملل و استعمارگرایی تصرفکنندگان که از دردانه اروپا و آمریکا در شرق شروع میشود. شکست بهویژه برای اسرائیل و آمریکا-اروپا فاجعهآمیز خواهد بود. برایند مثبت در وهله اول، کریم خان را تحت فشار قرار میدهد. او مجبور میشود فرمان دستگیری نتانیاهو، گالانت و … را صادر کند؛ او آزادی جابجایی آنها را محدود خواهد کرد، همانطور که پوتین در کرملین میخکوب شده است. چنین اقدامی بر فروش سلاح به اسرائیل تاثیر میگذارد و در نهایت شاخص داوجونز(استعاره از اقتصاد آمریکا) را تحت فشار قرار میدهد و حتی تایید اولیه شواهد نسلزدایی توسط ICJ، مداقه بسیار بیشتر(ولو ناکافی) را تضمین خواهد کرد. در نهایت نظریات مشورتی قبلی ICJ درباره دیوار، آپارتاید به عنوان راهنمای آن برای صدور نظریه مشورتی درباره غیرقانونیبودن اشغال دائمی عمل میکند و از این رو پرونده آفریقای جنوبی علیه اسرائیل بشدت بر تحلیل آن تاثیرگذار خواهد بود.، همانطور که از اخبار بر میآید، ترس مهیبی طبقه سیاسی اسرائیل را در بر گرفته است.
ادامه شعر سزر چنین است:
سیل خونابهها در خاطرات من جاری است! مردابها خاطرات مرا در بر گرفتهاند.
سرهای مرگ مردابها را پوشاندهاند. زنبقهای سفید مردابها را نپوشاندهاند.
مردابها خاطرات مرا در بر گرفتهاند.
لنگهای زنانه، کنارههای مردابها را نپوشاندهاند.
سیل خونابهها در خاطرات من جاری است. خاطراتم را نواری از اجساد احاطه کرده است.
و پرتاب بشکههای خمر توسط توپها، به زیبایی قطرات شورشهای رسواگرایانه ما را میافشاند و نگاههای عاشقانه با نوشیدن مقدار زیادی آزادی وحشیانه، کمرمق میشوند.
اروپا-آمریکا در ۱۹۴۷ به جهان فلسطین پایان داد. آنها پیش از آن زمان و همچنین پس از آن، همین بلا را بر سر ملتهای زیادی آوردهاند و نابودی بشریت را رقم زدهاند. گروههای نظامی در سال ۲۰۲۳ یک شورش ننگاور را شروع کردند و به جهان استعماری که میشناختیم، پایان دادند. آنچه قبلاً رخ داده است، دوباره رخ میدهد و جهان در میان خاکستر نومیدی دوباره خواهد سوخت.اینکه جهان جدید باعث میشود فلسطینیها خودشان سرنوشتشان را انتخاب کنند یا اینکه حقوق بینالملل در نهایت لایق اسم خود خواهد بود، یک سوال جهانی است. در این لحظه میدانیم که آینده فلسطین دیگر در دستان اسرائیل نیست ،همانطور که آینده حقوق بینالملل در دستان اروپا و آمریکا نخواهد بود. مسلماً پایان و شروع با هم همگام شدهاند.
At World’s End: Palestine, the ICJ, and a New Dawn in International Law
یک پاسخ
ممنونم، بسیار مقاله آموزنده و دقیقی بود از بررسی مسایل روز منطقه مربوط به نقش منفعلانه و غیرالزام آور احکام دادگاه های بین المللی و دفاع از مفهوم حقوق بین الملل به عنوان مأوا و دادخواه مردم ستم دیده و تحت استعمار جهان، علی الخصوص فلسطینیان که رژیم اشغالگر صیهونیستی با به سخره گرفتن و زیرپاگذتشتن کلیه موازین حقوقی بین المللی ابزار پیاده ساز آن سیاست های استعماری در منطقه ما، البته با همدستی حاکمان غربی و عربی منطقه، بوده است.
به حق نوشته ای پرمایه و جامعی بود. بسیار استفاده کردم و سپاسگزارم از آکادمی بابت انتشار این مقاله که رویکرد متفاوتی داشت نسبت به سایر مقالات آکادمی بیگدلی.
ضمنا از مترجم محترم نیز بابت ترجمه روان و سلیس از متن انگلیسی سپاسگزارم. با آرزوی موفقیت برای ایشان و آکادمی بیگدلی🙏