جنگی جدید یا مرحله ‌تازه در جنگی مستمر؟ملاحظاتی پیرامون حمله ۱۳ ژوئن اسرائیل علیه ایران

جنگی جدید یا مرحله ‌تازه در جنگی مستمر؟

ملاحظاتی پیرامون حمله ۱۳ ژوئن اسرائیل علیه ایران [۱]

Amichai Cohen and Yuval Shany

15.june.2025

مترجم: محمد دهنوی

دانشجوی دکتری حقوق بین‌الملل دانشگاه تهران

ویراستار علمی: دکتر عبدالله عابدینی

عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی (سمت)

حمله ۱۳ ژوئن

در شب میان ۱۲ و ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵، اسرائیل حمله‌ای گسترده را علیه اماکن و اشخاص متعددی در قلمرو جمهوری اسلامی ایران به اجرا درآورد. این حمله، بنا بر ادعای اسرائیل، تأسیسات راکتورهای هسته‌ای، دانشمندان هسته‌ای مرتبط با پیشبرد برنامه هسته‌ای ایران، فرماندهان ارشد نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، و نیز مجموعه‌ای از تأسیسات نظامی مورد استفاده برای نگهداری، جابه‌جایی و تولید موشک‌های سطح‌به‌سطح، پرتابگرها، ایستگاه‌های راداری و فرودگاه‌های نظامی را هدف قرار داد. بنابر گزارش‌های رسانه‌ای، حدود ۲۰۰ فروند هواپیمای جنگی اسرائیلی نخستین موج حملات را اجرا کرده‌اند و این حمله با استفاده از پهپادهایی که از پایگاه‌های مخفی در داخل خاک ایران به پرواز درآمده بودند، پشتیبانی شده است.

در بیانیه ابتدایی منتشرشده درباره این عملیات – که از سوی نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF) با عنوان «طلوع شیران» نام‌گذاری شده است – این عملیات به ‌عنوان «حمله‌ای پیش‌دستانه، دقیق و ترکیبی با هدف ضربه‌زدن به برنامه هسته‌ای ایران» توصیف گردیده است. بر اساس اظهارات سخنگوی ارتش اسرائیل، جمهوری اسلامی ایران طی ماه‌های اخیر بیش از هر زمان دیگری به دستیابی به تسلیحات هسته‌ای نزدیک شده و این تحول اخیر، در کنار اظهارات مکرر رهبران ایران در خصوص قصد نابودی اسرائیل، تهدیدی فوری و علیه موجودیت این رژیم به ‌شمار می‌رود. به گزارش رسانه‌ها، دستگاه اطلاعاتی اسرائیل اطلاعاتی به‌ دست آورده است مبنی بر این که جمهوری اسلامی ایران در پوشش مذاکرات با ایالات متحده در حال انجام آمادگی‌های نهایی برای آزمایش مونتاژ یک سلاح هسته‌ای بوده است؛ امری که از نگاه اسرائیل نشان‌دهنده آن است که تنها فرصت محدودی برای واکنش باقی مانده بود. سفیر اسرائیل در سازمان ملل متحد نیز مدعی شد که این رژیم شواهدی در اختیار داشته که دلالت بر طرح ایران برای انجام حمله‌ای جدید علیه اسرائیل در جبهه‌های متعدد در آینده نزدیک دارد.

واکنش‌های اولیه بین‌المللی به این عملیات جدید، واکنش‌هایی متنوع و متفاوت بوده است. شماری از کشورهای خاورمیانه واکنش‌هایی شدیداللحن و محکوم‌کننده ابراز داشته‌اند که برخی از آنها به نقض‌های جدی حقوق بین‌الملل از سوی اسرائیل اشاره کرده‌اند (از جمله امارات متحده عربی، مصر و عربستان سعودی). در مقابل، برخی کشورهای غربی موضعی محتاطانه‌تر اتخاذ کرده و حتی شماری از آنها بر حق اسرائیل در دفاع از خود تأکید و تأیید مجدد کرده‌اند (از جمله فرانسه، ایالات متحده آمریکا و آلمان).

در این نوشتار، پرسش مربوط به مشروعیت و قانونی بودن توسل به زور در چارچوب عملیات «طلوع شیران» اسرائیل مورد بررسی قرار خواهد گرفت. با این حال، در این‌جا به مباحث مرتبط با حقوق بین‌الملل بشردوستانه (jus in bello) از جمله مشروعیت هدف قرار دادن دانشمندان غیرنظامی حوزه هسته‌ای پرداخته نخواهد شد.

عدم شناسایی حق دفاع پیشگیرانه

مارکو میلانویچ(Marko Milovanović) در یادداشتی که تنها چند ساعت پس از حمله در وب‌سایت EJIL Talk منتشر شد، اظهار داشت که عملیات اسرائیل تقریباً به‌ طور قطعی غیرقانونی است، چرا که نمی‌تواند مصداقی از توسل مشروع به دفاع از خود تلقی گردد. استدلال اصلی وی آن است که دفاع مشروع در حقوق بین‌الملل تنها در صورتی به رسمیت شناخته شده است که حمله طرف متخاصم آغاز شده باشد، یا در مقام اقدامی پیشدستانه در برابر حمله‌ای قریب‌الوقوع صورت گیرد. میلانویچ بر این نکته تأکید می‌کند که دیدگاه مبتنی بر آن که یک کشور از حق پیشگیرانه در دفاع از خود در برابر برنامه‌های تسلیحاتی دشمن که ممکن است در آینده علیه آن مورد استفاده قرار گیرد برخوردار است (معروف به «دکترین بوش»)، در حقوق بین‌الملل مورد پذیرش قرار نگرفته است. از آن‌جا که در شرایط کنونی، هیچ حمله‌ای از سوی ایران بلافاصله پیش از عملیات اسرائیل رخ نداده و همچنین هیچ‌گونه شواهدی مبنی بر قصد ایران برای اجرای حمله‌ای مسلحانه و قریب‌الوقوع ارائه نشده است، از منظر میلانویچ حمله اسرائیل شرایط مقرر برای دفاع مشروع در ماده ۵۱ منشور ملل متحد را احراز نمی‌کند.

ما با تحلیل میلانویچ درباره وضعیت دفاع پیشگیرانه در حقوق بین‌الملل عرفی مخالفتی نداریم. اگر عملیات «طلوع شیران» واقعاً ناظر به توسل به زور در واکنش به تهدیدی غیرقریب‌الوقوع و آینده‌نگرانه – چه هسته‌ای و چه متعارف – باشد، دلایل موجهی برای غیرقانونی تلقی‌کردن آن وجود دارد. شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز دقیقاً با همین رویکرد به حمله سال ۱۹۸۱ اسرائیل به راکتور اوسیراک در عراق واکنش نشان داد و بسیاری از حقوقدانان برجسته بین‌المللی نیز با همین استدلال دفاع پیشگیرانه، حمله ائتلاف تحت رهبری ایالات متحده به عراق در سال ۲۰۰۳ را مورد انتقاد قرار داده‌اند.

رویکرد ما به این پرسش حقوقی، تحت ‌تأثیر افزایش شواهد دال بر نقض تعهدات ایران در چارچوب رژیم معاهده منع اشاعه سلاح‌های هسته‌ای – که آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نیز آن را در تاریخ ۱۲ ژوئن تأیید مجدد کرده – و تهدید بلندمدت موجودیتی ایران علیه اسرائیل قرار نمی‌گیرد.

با این حال، در مقاله حاضر به این پرسش اساسی می‌پردازیم که آیا چارچوب تحلیلی صحیح برای بررسی حمله اسرائیل به ایران، دفاع پیش‌دستانه یا پیشگیرانه است؟ چنان‌ که در ادامه توضیح خواهیم داد، از منظر ما چارچوب حقوقی جایگزینی تحت عنوان «درگیری مسلحانه‌ مستمر» از منظر واقعی و حقوقی نسبت به چارچوب‌های دفاع پیشدستانه یا پیشگیرانه، قابلیت توجیه بیشتری دارد. به بیان دیگر، این چارچوب هم در توصیف زنجیره واقعی رویدادها و هم در ارائه مبنای حقوقی برای عملیات مزبور قابل اتکاتر به نظر می‌رسد.

مرحله‌ای جدید در یک درگیری مستمر

تا کنون اسرائیل استدلال حقوقی روشن و منسجمی را برای توجیه عملیات «طلوع شیران» در چارچوب حقوق بین‌الملل ارائه نکرده است. اگرچه اشاره نیروهای دفاعی اسرائیل به حمله‌ای پیشدستانه، در نگاه نخست به دفاع پیشدستانه اشاره می‌کند، همان‌طور که میلانویچ ادعا می‌نماید. شایان ذکر است که بیانیه نیروهای دفاعی اسرائیل به زبان حقوقی تنظیم نشده و به‌ طور مشخص به حق دفاع مشروع یا ماده ۵۱ منشور ملل متحد اشاره‌ای نداشته است. همچنین اسرائیل هیچ اطلاعیه‌ای در چارچوب ماده ۵۱ به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارسال نکرده است. بنابراین می‌توان این اقدام را بر خلاف نظر میلانویچ، به گونه‌ای متفاوت فهمید؛ یعنی به‌ عنوان تلاشی برای توجیه یک اقدام نظامی در قالب تشدید تنش ها در چارچوب یک جنگ در حال جریان. در واقع، در اعلام رسمی عملیات، نخست‌وزیر نتانیاهو به خطرات موجودیتی آتی برای اسرائیل ناشی از برنامه هسته‌ای ایران اشاره کرده و همچنین به حملات مستقیم ایران علیه اسرائیل در سال ۲۰۲۴ و استفاده ایران از نیروهای نیابتی علیه اسرائیل در جریان و پس از هفتم اکتبر ۲۰۲۳ تصریح نموده است.

ادعای حقوقی محتملی که اسرائیل می‌تواند در این زمینه مطرح کند این است که از زمان حداقل ۷ یا ۸ اکتبر ۲۰۲۳ درگیری مسلحانه‌ای میان ایران و اسرائیل وجود داشته است (که به ترتیب مصادف با آغاز حملات حماس یا حزب‌الله علیه اسرائیل است؛ برخی نیز زمان آغاز این درگیری را به سال ۲۰۱۸ بازمی‌گردانند، هنگامی که اسرائیل برای نخستین بار اهداف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سوریه را مورد حمله قرار داد). در این درگیری مسلحانه، هر دو طرف مجموعه‌ای از حملات مستقیم و غیرمستقیم را علیه یکدیگر انجام داده‌اند که هر یک بخشی از همان درگیری مسلحانه فراگیر به شمار می‌رود. اگر این توصیف صحیح باشد، دیگر نیازی به توجیه جداگانه و مستقل هر حمله متمایز انجام شده از سوی طرف‌های درگیر تحت ماده ۵۱ منشور سازمان ملل متحد وجود ندارد؛ با این حال، همان‌گونه که در ادامه توضیح خواهیم داد، همچنین لازم است مقوله ضرورت و تناسب در حقوق توسل به زور (jus ad bellum) در حملات اخیر مورد بررسی قرار گیرد. در این مقاله به مسائل موازی مرتبط با حقوق بین‌الملل بشردوستانه (jus in bello) پرداخته نمی‌شود.

پرسش از این‌که آیا میان ایران و اسرائیل درگیر مسلحانه‌ مستمری وجود دارد یا خیر، پیش‌تر نیز از سوی برخی نویسندگان در چارچوب دورهای قبلی حملات نظامی متقابل میان دو کشور مورد بررسی قرار گرفته است (برای نمونه، نگاه کنید به پومسون و لیب‌لیخ). به باور ما، این دیدگاه که میان ایران و اسرائیل یک وضعیت درگیری نظامی برقرار است، موضعی معقول و موجه به نظر می‌رسد که ناشی از تأثیر متقابل سه عامل مرتبط به یکدیگر است:

۱. جمهوری اسلامی ایران در چارچوب راهبرد ملی خود برای ایجاد «حلقه‌ای از آتش» با هدف تضعیف یا حتی نابودی نظامی اسرائیل، این رژیم را با شبکه‌ای از نیروهای نیابتی احاطه کرده است. این نیروهای نیابتی به مدت دست‌کم ۲۰ ماه گذشته درگیر خصومت‌های فعال و مستمر نظامی علیه اسرائیل بوده‌اند؛

۲. ایران در دو مورد، به ‌طور مستقیم به اسرائیل حمله کرده است، آن‌ هم در شرایطی که به‌ طور نزدیک با درگیری‌های جاری میان اسرائیل و گروه‌های حماس، حزب‌الله و حوثی ها در ارتباط بوده است. اسرائیل نیز در پاسخ، حملات مستقیمی را در داخل خاک ایران انجام داده است؛

۳. ایران به تهدیدهای مکرر مبنی بر استفاده مجدد از زور علیه اسرائیل ادامه داده است؛ تهدیدهایی که با هدف نابودی کامل این رژیم صورت گرفته‌اند.

از اکتبر سال ۲۰۲۳ تا کنون، شماری از نیروهای نیابتی وابسته به ایران – از جمله حزب‌الله، حوثی ها و شبه‌نظامیان شیعه فعال در سوریه و عراق – به انجام حملات مسلحانه علیه اسرائیل مبادرت ورزیده‌اند، با هدف حمایت از حماس در جنگ علیه اسرائیل. شایان ذکر است که به نظر می‌رسد پیوندهای میان حماس و ایران، در مقایسه با سایر گروه‌های یادشده ضعیف‌تر و سست‌تر باشد.

اگرچه هنوز روشن نیست که میزان کنترل اعمال‌شده از سوی ایران بر هر یک از این گروه‌های نیابتی تا چه اندازه به سطح «کنترل موثر» در چارچوب معیار معروف نیکاراگوئه می‌رسد (نگاه کنید به بند ۱۱۵ رای)، اما قرائن و شواهد قابل توجهی وجود دارد مبنی بر این که ایران به‌ طور فعال از عملیات نظامی این گروه‌ها حمایت می‌کند و نفوذ قابل ‌توجهی بر آنها دارد. همین امر ممکن است برای آن‌ که ایران حداقل به ‌عنوان کشوری که «به ‌طور اساسی درگیر» در حملات مسلحانه این گروه‌ها تلقی شود، کفایت کند (نگاه کنید به قطعنامه شماره ۳۳۱۴ مجمع عمومی، ماده ۳(ز))؛ حتی در صورتی که اسرائیل قادر نباشد حملات مشخصی را که این گروه‌ها انجام داده‌اند، مستقیماً به ایران نسبت دهد (برای بررسی تفصیلی، نگاه کنید به آثار اشمیت و هرناندز و پومسون).

شایان توجه است که بر اساس رای دیوان بین‌المللی دادگستری در قضیه نیکاراگوئه، چنانچه کشوری به‌گونه‌ای اساسی در استفاده غیرقانونی از زور علیه کشور دیگر مشارکت داشته باشد، کشور قربانی می‌تواند در برابر آن کشور به حق دفاع مشروع استناد نماید (بند ۱۹۵ رای).

افزون بر این، ایران در دو نوبت اخیر – که هر دو با درگیری مستمر میان اسرائیل و نیروهای نیابتی وابسته به ایران مرتبط بوده‌اند – تصمیم گرفت مستقیماً اسرائیل را با شلیک صدها موشک هدف قرار دهد. نخستین حمله ایران در تاریخ ۱۳ آوریل ۲۰۲۴ صورت گرفت؛ این حمله به‌ عنوان پاسخ به حمله‌ای از سوی اسرائیل در اوایل همان ماه انجام شد که طی آن، افسران ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در دمشق مستقر بودند و بنا بر ادعا، مسئولیت نظارت بر عملیات نظامی حزب‌الله را بر عهده داشتند، هدف قرار گرفتند. دومین حمله ایران در تاریخ ۱ اکتبر انجام شد که ظاهراً در واکنش به ترور اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس – در حالی که در تهران اقامت داشت – در دو ماه پیش از آن و همچنین ترور حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله، در ماه پیش از آن صورت گرفت.

در پاسخ به این حملات، اسرائیل نیز در تاریخ‌های ۱۸ آوریل و ۲۶ اکتبر، حملات مستقیمی را در داخل خاک ایران انجام داده است. همچنین طی بیست ماه گذشته، گزارش‌هایی پراکنده در رسانه‌ها منتشر شده است که حاکی از انجام عملیات نظامی پنهانی بیشتر میان ایران و اسرائیل بوده‌اند؛ این عملیات هم در حوزه نظامی و هم در حوزه سایبری رخ داده‌اند.

با در نظر گرفتن مجموعه این تحولات، می‌توان این‌گونه استدلال کرد که جنگ نیابتی‌ که ایران در آن به‌ طور گسترده درگیر بوده و همچنان در گیر است ، و نیز درگیری‌های مستقیم آن با اسرائیل دو روی یک سکه‌اند؛ به ‌عبارت دیگر، هر دو را می‌توان به ‌مثابه اجزایی از یک درگیری مسلحانه فراگیر و واحد تلقی کرد.

در نهایت، سخنرانیها و پیام‌های علنی مقام‌های عالی‌رتبه ایران نشان می‌دهد که ایران همچنان گزینه حمله مجدد به اسرائیل را در چارچوب درگیری مسلحانه جاری برای خود محفوظ نگاه داشته است. به ‌عنوان نمونه، در تاریخ ۲ نوامبر ۲۰۲۴، آیت‌الله خامنه‌ای تهدید کرد که در واکنش به اقدامات اسرائیل و ایالات متحده علیه ایران و «جبهه مقاومت» (اصطلاحی که ایران گاه برای اشاره به نیروهای نیابتی خود به‌ کار می‌برد)، پاسخی «کوبنده» خواهد داد. در تاریخ ۲۱ فوریه ۲۰۲۵، یک ژنرال ایرانی به نام ابراهیم جباری تهدید کرد که حمله موشکی سوم ایران که «در زمان مناسب» انجام خواهد شد، اسرائیل را «محو» خواهد کرد. وی همچنین اعلام کرد که «جبهه‌های مقاومت» در بالاترین سطح آمادگی قرار دارند. در تاریخ ۱۷ مه ۲۰۲۵، آیت‌الله خامنه‌ای با انتقاد از بمباران‌های صورت‌گرفته توسط اسرائیل و ایالات متحده در غزه و لبنان، پیش‌بینی کرد که اسرائیل «ریشه‌کن» خواهد شد. سرانجام در تاریخ ۲۶ مه ۲۰۲۵، فرمانده کل ارتش، عبدالرحیم موسوی، تهدید کرد که در صورت ارتکاب «اشتباهی دیگر» از سوی اسرائیل، ضربه‌ای «قاطع» وارد خواهد شد؛ عبارتی که ممکن است به اقداماتی از سوی اسرائیل اشاره داشته باشد که برای منافع ایران لطمه‌ای مشابه آنچه در حملات آوریل و اکتبر وارد شد، به وجود آورد.

چنانچه وضعیت موجود به‌ صورت یکپارچه مورد بررسی قرار گیرد، تفکیک دقیق و منظم میان جنگ نیابتیِ غیرمستقیم و درگیری‌های مستقیم میان ایران و اسرائیل – که اساساً از همان جنگ نیابتی منشا گرفته‌اند – و همچنین تمایز میان دوره‌های درگیری مستقیم و دوره‌های انتظار همراه با تهدید به حمله در «زمان مناسب»، تا حدی تصنعی و غیرواقع‌گرایانه به نظر می‌رسد. چنین رویکردی گسسته و تکرارشونده‌ای که گویی میان دوره‌های درگیری و آرامش ظاهری مدام در حال چرخش است، درک دقیق طرفین از روابط متقابل را دچار اختلال می‌سازد. از منظر اسرائیل، این رژیم با جنگی در هفت جبهه مواجه است که هدایت و مشارکت مستقیم ایران در آنها مفروض گرفته شده است؛ در مقابل، ایران به اصل «یکپارچگی جبهه‌ها» پایبند است (برای مثال، حمله مستقیم تلافی‌جویانه ایران علیه اسرائیل به ‌دلیل ترور دبیرکل حزب‌الله در لبنان، در همین چارچوب قابل تحلیل است).

در چنین شرایطی، به دشواری می‌توان به ‌طور قطعی مدعی شد که معیار مطرح‌شده در تفسیر رسمی کمیته بین‌المللی صلیب سرخ برای پایان کلی عملیات نظامی – مبنی بر این که «احتمال از سرگیری خصومتها را بتوان به ‌طور معقول نادیده گرفت» (بند ۲۷۸) – در مورد وضعیت ایران و اسرائیل محقق شده باشد. هر چند این معیار در بستر حقوق بین‌الملل بشردوستانه (IHL) تدوین شده است، اما تحلیل‌های مربوط به حقوق توسل به زور (jus ad bellum) را نیز در ارزیابی این که آیا درگیری مسلحانه‌ای جدید آغاز شده یا استمرار یک درگیری پیشین است، تحت تاثیر قرار می‌دهد (نگاه کنید به اینجا، اینجا و اینجا).

در پاسخ به نظریات مطرح‌شده پیرامون یادداشت خود، میلانوویچ امکان این که عملیات «طلوع شیران» در چارچوب یک درگیری مسلحانه مستمر صورت گرفته باشد را رد می‌نماید:«رهبران اسرائیل اعلام کرده‌اند که هدف از استفاده از زور جلوگیری از به‌کارگیری سلاح‌های هسته‌ای توسط ایران علیه اسرائیل در آینده است. اگر این گونه هدفشان را توصیف می‌کنند، نمی‌توانم دلیل تغییر نگاه خود نسبت به حمله فرضی یا واقعی و مستمر را دریابم».

با این حال، همان‌گونه که پیش‌تر اشاره شد، معرفی این عملیات به عنوان حمله پیشدستانه می‌تواند به دو شکل تعبیر شود: یا اقرار اسرائیل به این که این حمله بخشی از یک درگیری مسلحانه مستمر نیست، یا این که اسرائیل با این بیان، قصد داشته است تشدید قابل‌ توجه درگیری مسلحانه موجود را در چارچوب همان مخاصمه مستمر توجیه نماید. به نظر ما، اشاره مکرر اسرائیل در بیست ماه گذشته به جنگ هفت‌جبهه‌ای که یکی از آنها جبهه ایران است (رجوع شود به اینجا و اینجا) و همچنین عدم اشاره به حق دفاع مشروع در بیانیه ۱۳ ژوئن و اظهارات رسمی بعدی که به حملات قبلی ایران به اسرائیل اشاره دارند، احتمال گزینه اول را بسیار کمتر می‌سازد (رجوع شود به اینجا).

همچنین باید توجه داشت که در نامه‌های ارسال‌شده از سوی اسرائیل به دبیر کل سازمان ملل متحد و شورای امنیت پس از حملات مستقیم ایران (رجوع شود به اینجا و اینجا)، اسرائیل مستقیماً به ماده ۵۱ منشور اشاره نکرده است؛ بلکه در هر دو نامه به «حق اتخاذ تمامی تدابیر لازم برای دفاع از خود و شهروندانش، مطابق با حقوق بین‌الملل، در برابر اعمال خصمانه مستمر ایران از جمله این حملات بی‌سابقه، غیرقانونی و خائنانه ایران و نیروهای نیابتی آن» اشاره کرده است (تأکید از ماست). این موضوع به ‌وضوح نشان می‌دهد که اسرائیل در آن زمان این حملات متمایز را بخشی از یک درگیری مسلحانه منطقه‌ای مستمر و نه رویدادهایی جداگانه و منفرد تلقی می‌کرده است.

با این حال، تشدید درگیری در تاریخ ۱۳ ژوئن، پرسش‌های پیچیده‌ای را در چارچوب حقوق توسل به زور (jus ad bellum) در خصوص مسئله ضرورت و تناسب به ‌میان می‌آورد؛ پرسش‌هایی که ممکن است نیازمند بررسی در پرتو تهدیدهای موجود و آتی جمهوری اسلامی ایران علیه اسرائیل باشد. این موضوعات در بخش بعدی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

ضرورت و تناسب

میلانوویچ در پاسخ دیگری به نظریات مطرح‌شده پیرامون یادداشت خود، نسبت به ضرورت و تناسب عملیات «طلوع شیران» می‌گوید:«نکته من صرفاً این است که [حمله اوکراین به روسیه] هیچ شباهتی با وضعیتی ندارد که در آن گاه‌به‌گاه موشکی از سوی حزب‌الله یا حوثی ها به سمت اسرائیل شلیک می‌شود، با این فرض که این بازیگران به نمایندگی از ایران اقدام می‌کنند. اگر این حملات پراکنده را مصداق حمله مسلحانه مستمر از سوی ایران بدانیم، من نمی‌فهمم چگونه می‌توان بمباران تأسیسات هسته‌ای ایران، کشتار تمامی فرماندهان نظامی و حمله به شمار نامعلومی از اهداف دیگر را «ضروری» و «متناسب» دانست».

در همین راستا، کِلسی داونپورت(Kelsey Davenport) نیز در یادداشتی کوتاه در وبگاه Just Security ادعا کرده است که اقدامات اسرائیل احتمالاً تاثیر چندانی بر تأسیسات هسته‌ای ایران نخواهد داشت و حتی ممکن است ایران را به ‌سوی ساخت سلاح هسته‌ای سوق دهد. دلالت ضمنی چنین مواضعی آن است که حتی اگر اسرائیل از حیث اصولی بتواند به دفاع مشروع استناد نماید، عملیات مذکور واجد شرایط «ضرورت» و «تناسب» نیست و در نتیجه، احتمال زیادی وجود دارد که از منظر حقوق بین‌الملل نامشروع تلقی گردد (شایان ذکر است که تحلیل داونپورت صرفاً از منظر سیاست‌گذاری ارائه شده و نویسنده هیچ نتیجه‌گیری حقوقی در این خصوص ارائه نمی‌دهد).

ادبیات حقوق بین‌الملل در خصوص نحوه اِعمال شرایط «ضرورت» و «تناسب» در چارچوب حقوق توسل به زور (jus ad bellum) نسبت به یک درگیری مسلحانه مستمر، وحدت ‌رویه نداشته و میان صاحب‌نظران اختلاف ‌نظر وجود دارد. در یک سوی طیف، یورام دینشتاین(Yoram Dinstein) بر این باور است (در صفحه ۵۷) که معیارهای ضرورت و تناسب صرفاً ناظر بر تصمیم اولیه برای توسل به زور در واکنش به یک حمله مسلحانه‌است؛ و به ‌زعم وی، ضرورتی برای بررسی ضرورت و تناسب در چارچوب حقوق توسل به زور (jus ad bellum) در مورد هر حمله متعاقبی که در جریان یک درگیری مسلحانه رخ می‌دهد، وجود ندارد. این دیدگاه به نظر می‌رسد که در رویه کشورها از حمایت نسبتاً گسترده‌ای برخوردار است.

با این حال، دیدگاه غالب‌تری که در آثار معاصر حقوقی مشاهده می‌شود (برای نمونه، مراجعه شود به اینجا در صفحه ۱۷) – و ما نیز آن را ترجیح می‌دهیم – آن است که معیارهای ضرورت و تناسب باید در طول تمام دوره درگیری ارزیابی شوند؛ به ‌نحوی که حتی چنانچه حمله‌ای از منظر حقوق بین‌الملل بشردوستانه (jus in bello) مشروع باشد، ممکن است از حیث حقوق توسل به زور (jus ad bellum) نامشروع تلقی گردد، اگر آن حمله با اهداف مشروع عملیات دفاع مشروع مرتبط نبوده یا از حیث شدت و وسعت، بیش از اندازه متعارف باشد.

افزون بر این، در میان صاحب‌نظران حقوق بین‌الملل، اختلاف‌ نظر شناخته‌شده‌ای در خصوص حدود و ماهیت اهداف مشروع دفاع مشروع وجود دارد؛ به ‌ویژه این ‌که آیا دولت در حال دفاع می‌تواند فراتر از توقف و دفع حمله صورت‌گرفته علیه خود، به مهار خطر حملات آتی نیز مبادرت ورزد یا خیر (ر.ک. به: کرتسمر و نولته).

از منظر ما، اگر جنگ نیابتی و درگیری‌های مستقیم میان اسرائیل و ایران به‌ گونه‌ای در هم تنیده و مرتبط باشند (به دلایلی که در بخش‌های پیشین تبیین شد)، آن گاه حتی بر اساس معیار مضیّق «توقف و دفع حمله»، اسرائیل از منظر حقوقی محق به اتخاذ اقدامات تدافعی در برابر ایران خواهد بود؛ زیرا برخی از نیروهای نیابتی ایران – نظیر حماس و حوثی ها – با مشارکت قابل ‌توجه ایران، تقریباً به‌ صورت روزانه اقدام به شلیک موشک به سوی اسرائیل می‌کنند.

به باور ما، پرسش دشوارتر در عرصه حقوق بین‌الملل به بررسی «تناسب» مربوط می‌شود. بی‌تردید میان کاهش تعداد نیروهای نیابتی ایران که به‌ صورت مستقیم در جنگ علیه اسرائیل مشارکت دارند و در عین حال، توان تسلیحاتی قابل‌ توجهی که همچنان در اختیار دارند از یک‌سو، و تشدید چشمگیر درگیری میان ایران و اسرائیل از طریق آغاز عملیات «طلوع شیران» از جانب اسرائیل از سوی دیگر، نوعی تنش حقوقی وجود دارد.

با این حال، باید توجه داشت که تهدیدهای ایران مبنی بر وارد آوردن «پاسخ کوبنده» به اسرائیل همچنان ادامه داشته و اگر وضعیت کلی مورد ملاحظه قرار گیرد، سطح بسیار بالایی از استفاده از زور، پیش‌تر در چارچوب جنگ موسوم به «جنگ هفت‌جبهه‌ای» علیه اسرائیل اِعمال شده است.

به ‌باور ما، حقایق کلیدی در ارزیابی تناسب، ناظر بر ماهیت پویای تهدید ایران است. چنانچه افزایش سطح درگیری از سوی ایران در آینده‌ نزدیک قابل انتظار بوده باشد (چنان‌ که سفیر اسرائیل در سازمان ملل متحد ادعا کرده است)، می‌توان مدعی شد که حتی بر مبنای قرائت مضیّق از معیار تناسب در حقوق توسل به زور (jus ad bellum) در بستر یک درگیری مسلحانه مستمر، باید میزان مشخصی از اقدامات پیشدستانه را قابل‌ قبول دانست، حتی اگر آن تشدید درگیری آنی و قریب‌الوقوع نبوده باشد.

به ‌عبارت دیگر، ما بر این باوریم که مرزهای زمانی اقدامات پیشدستانه ‌باید در چارچوب یک جنگ مستمرِ دفاعی با انعطاف بیشتری تفسیر گردد، نسبت به شرایطی که درگیری مسلحانه‌ای تازه آغاز می‌شود و هنوز حقی برای دفاع مشروع شکل نگرفته است. در مقابل، دیدگاهی که بر اساس آن، حتی در خلال یک درگیری مسلحانه مستمر نیز کشورها باید تا زمان وقوع تشدید حملات منتظر بمانند و صرفاً پس از آن به‌گونه‌ای پیشدستانه و قوی‌تر واکنش نشان دهند، به‌ نظر ما قابل دفاع نیست و هیچ‌ گونه پشتوانه‌ای در رویه کشورها ندارد. برعکس، تهاجم‌های غافلگیرانه جایگاه مهمی در دکترین نظامی دارند، حتی در جنگ‌هایی که به قصد دفاع مشروع صورت می‌گیرند (برای نمونه، ر.ک. به اینجا).

شایان توجه است که این بحث مشابه سایر مناقشات مطرح در حوزه حقوق توسل به زور است؛ جایی که برخی حقوقدانان استدلال می‌کنند که کشورها نمی‌توانند حمله اولیه به یک کشور دیگر را صرفاً بر پایه «بازدارندگی» توجیه کنند. صرف ‌نظر از درستی یا نادرستی این ادعا، بی‌تردید چنین محدودیتی به همان نحو بر عملیات‌های نظامی‌ که در چارچوب یک درگیری مسلحانه کاملاً در جریان انجام می‌شوند، قابل اعمال نیست.

افزون بر این، به ‌سختی می‌توان پذیرفت که دولت‌های در حال دفاع ، در جریان یک درگیری مسلحانه مستمر، در مورد تغییرات چشمگیر در ماهیت تهدیدات وارد شده از سوی دشمنان خود بی‌تفاوت باقی بمانند. در مواردی که سطح ریسک به‌گونه‌ای محسوس و ناگهانی افزایش می‌یابد، حتی بر اساس معیار مضیق «توقف و دفع حمله»، واکنشی که تهدیدات آتی ناشی از تداوم حملات را نیز در نظر گیرد، معقول و قابل توجیه خواهد بود (در خصوص تحلیل ادعاهای دوگانه مرتبط با حملات گذشته و آتی، ر.ک. به گرین صفحات ۳۷–۳۴؛ و در خصوص معیار معقول بودن در اِعمال تناسب در چارچوب حقوق توسل به زور (jus ad bellum) ر.ک. به گرین‌وود صفحه ۲۲۳). این امر به ‌ویژه در شرایطی مصداق بیشتری دارد که احتمال مداخله آتی شورای امنیت سازمان ملل متحد در درگیری مسلحانه مستمر بسیار پایین باشد.

از منظر ما، این وضعیت باید به ‌عنوان چارچوب مناسب برای ارزیابی ادعای اسرائیل در خصوص حمله پیشدستانه تلقی گردد؛ چرا که اسرائیل تصمیم گرفته است درگیری مسلحانه موجود با ایران را تشدید کند، زیرا ارزیابی آن از میزان خطر و فوریت تهدید، دستخوش تغییری بنیادین شده است. در هفته‌های منتهی به عملیات «طلوع شیران»، اسرائیل ظاهراً به اطلاعاتی دست یافته که حکایت از آن دارد که ایران به مرحله نهایی ساخت بمب هسته‌ای بسیار نزدیک شده است (تحولی که با توجه به تهدیدهای مکرر ایران مبنی بر نابودی اسرائیل، باید آن را جدی تلقی کرد)، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نیز ایران را ناقض تعهداتش در چارچوب معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای اعلام کرده و احتمال حصول توافق موثر میان ایالات متحده و ایران در خصوص برنامه هسته‌ای ایران، به‌ طور چشمگیری کاهش یافته است. می‌توان استدلال کرد که ماهیت جدی این تحولات، می‌تواند توجیه‌کننده حمله‌ای پیشدستانه ‌ و قدرتمند در بستر یک درگیری مسلحانه مستمر باشد.

در خصوص زمان‌بندی این حمله نیز باید توجه داشت که به ‌نظر می‌رسد تصمیم‌گیری اسرائیل، نتیجه ترکیبی منحصر‌به‌فرد از ملاحظات نظامی و سیاسی بوده است؛ از جمله تضعیف شدید سامانه‌های پدافند هوایی ایران در حمله ماه اکتبر اسرائیل (که موجب ایجاد یک «فرصت عملیاتی» تا پیش از بازسازی این سامانه‌ها شد)، از کار افتادن حزب‌الله به ‌عنوان اصلی‌ترین نیروی نیابتی ایران – که خطر واکنش تلافی‌جویانه گسترده را کاهش می‌داد – و نیز انقضای مهلت ۶۰ روزه‌ای که رئیس‌ جمهور ترامپ به ایران برای مذاکره در مورد توافق هسته‌ای داده بود.

یکی دیگر از انتقاداتی که نسبت به اقدام اسرائیل مطرح شده – و می‌تواند در تحلیل «ضرورت» و «تناسب» در چارچوب حقوق توسل به زور (jus ad bellum) موثر باشد – آن است که نیروی به‌کاررفته در عملیات «طلوع شیران» اثربخش نبوده است؛ چرا که ظاهراً فاقد توان واقعی برای نابودی کامل برنامه هسته‌ای ایران است. گرچه این نکته ممکن است انتقادی موجه نسبت به حکمت سیاسی و نظامی آغاز چنین عملیاتی تلقی گردد، اما از منظر ما، دکترین حقوق بین‌الملل دفاع مشروع را مشروط به احتمال موفقیت کشور مدافع نمی‌سازد. اگر چنین منطق و معیاری پذیرفته می‌شد، لهستان در حمله سال ۱۹۳۹ از سوی آلمان نازی، از حق دفاع مشروع برخوردار نبود؛ حال آن‌ که از ابتدا نیز روشن بود که آلمان در آن جنگ پیروز خواهد شد.

در واقع، اطلاعاتی که تا کنون درباره عملیات اسرائیل در داخل ایران منتشر شده، نشان می‌دهد که برخی از اهداف اعلامی اسرائیل – نظیر تضعیف توان موشکی ایران و حذف بخشی از فرماندهی عالی نظامی – احتمالاً محقق شده‌اند. همچنین این امکان وجود دارد که عملیات مزبور بتواند در به تعویق انداختن برنامه هسته‌ای ایران موثر باشد، یا آن‌ که ایران را به اتخاذ مواضع منعطف‌تر در مذاکرات با ایالات متحده وادار سازد. افزون بر آن، قضاوت منفی درباره این عملیات، در شرایط کنونی تا حدی شتاب‌زده به نظر می‌رسد؛ چرا که عملیات هنوز در جریان است و اسرائیل همچنان در حال دستیابی به اهداف نظامی خود است.[۲]

سخن پایانی

در حالی‌که «میلانویچ» قانونی بودن عملیات «طلوع شیران» را که از سوی اسرائیل در تاریخ ۱۳ ژوئن آغاز شد، بر پایه چارچوب «دفاع مشروع پیشدستانه » مورد ارزیابی قرار داده و از این منظر، آن را تقریباً به‌ طور قطع نامشروع دانسته است، ما بر آن هستیم که چارچوب مناسب‌تری برای تحلیل حقوقی این وضعیت، یعنی بررسی قانونی بودن «تشدید درگیری در چارچوب یک مخاصمه مسلحانه جاری» را مورد ارزیابی قرار دهیم.

ما در این زمینه بر آن هستیم که ارتباطات معنادار میان ایران و نیروهای نیابتی آن در جنگی که از تاریخ ۷ اکتبر ۲۰۲۳ علیه اسرائیل آغاز گردید، همچنین دورهای پیشین برخوردهای مستقیم میان ایران و اسرائیل که به ‌شدت با جنگ نیابتی مزبور مرتبط بوده‌اند، و نیز تداوم تهدیدات ایران مبنی بر حمله مجدد به اسرائیل، همگی مؤید این ادعا هستند که دو کشور طی مدت مدیدی درگیر یک مخاصمه مسلحانه مستمر بوده‌اند (مخاصمه‌ای که اسرائیل از آن با عنوان «جنگ در هفت جبهه» یاد می‌کند).

اشاره نخست اسرائیل در مورد عملیات مزبور به‌ عنوان اقدامی «پیشدستانه »، از حیث حقوقی ماهیت تعیین‌کننده ندارد؛ چرا که این توصیف می‌تواند در چارچوب هر دو الگوی تحلیلیِ رقیب – یعنی هم «دفاع پیشدستانه ‌» و هم «تشدید درگیری در یک مخاصمه مستمر» – مورد تحلیل و تفسیر قرار گیرد.

در چارچوب تحلیلی مبتنی بر مخاصمه مسلحانه جاری، ما بر این باوریم که حتی کسانی که – همانند ما – معتقدند شرایط حقوق توسل به زور (jus ad bellum) در خصوص «ضرورت» و «تناسب» در تمامی مراحل یک مخاصمه مسلحانه همچنان قابل اعمال است، باید در اجرای حق دفاع مشروع در برابر تهدیدات جدید و جدی که در میانه مخاصمه پدید می‌آیند، تا حدی انعطاف‌پذیری را بپذیرند. از این ‌رو، در چنین زمینه‌ای می‌توان حتی به تهدیدهایی که فوریت مطلق ندارند نیز واکنش نشان داد، و ظهور تهدیدهای نوظهور – به ‌ویژه تهدیدهای غیرمتعارف – می‌تواند بر تحلیل تناسب تاثیرگذار باشد. به ‌روشنی اعلام می‌داریم که ما به هیچ‌ وجه از یک «حق کلی برای دفاع مشروع پیشگیرانه» حمایت نمی‌کنیم؛ و موضع ما صرفاً به تهدیدات جدیدی محدود است که در خلال یک مخاصمه مسلحانه جاری پدیدار می‌گردند.

برآیند تحلیل ما آن است که صدور نظر قطعی مبنی بر این‌ که اسرائیل در حمله به ایران، تقریباً به ‌طور یقین ناقض حقوق بین‌الملل بوده است، از نظر ما یا محل تردید است یا حداقل شتاب‌زده تلقی می‌شود. تحلیل قطعی‌تر در این خصوص مستلزم آن است که اطلاعات بیشتری در خصوص ماهیت روابط ایران با نیروهای نیابتی‌اش و میزان مشارکت موثر آن در جنگ منطقه‌ای و همچنین عناصر زمانی و سایر مولفه‌های ارزیابی ریسک که مبنای تصمیم اسرائیل برای تشدید درگیری بوده‌اند، در دسترس قرار گیرد. با این‌ حال، اذعان داریم که بخش عمده‌ای از این اطلاعات ماهیت طبقه‌بندی‌شده دارند و بعید است که در آینده‌ای نزدیک، به‌ طور کامل افشا شوند.[۳]

[۱] https://www.justsecurity.org/114641/israel-iran-un-charter-jus-ad-bellum/

[2] برای مطالعه دیدگاهی انتقادی نسبت به مشروعیت حمله اسرائیل به ایران، رجوع شود به مقاله‌ی عادل احمد حق، استاد برجسته حقوق در دانشگاه راتگرز و عضو هیئت تحریریه Just Security، با عنوان «غیرقابل‌دفاع: حمله غیرقانونی اسرائیل به ایران» (۱۹ ژوئن ۲۰۲۵). این مقاله همراه با آثار حقوقی دیگر نویسندگان نامداری همچون مارکو میلانویچ، از نمونه‌های بارز تحلیل‌های حقوقی مستقل و متعهدانه در نقد تجاوز نظامی اسرائیل است و مطالعه آن به خوانندگان علاقه‌مند به حقوق بین‌الملل توصیه می‌گردد. / مترجم

[۳] ویراستار ادبی: صادق بشیره(گروه پژوهشی آکادمی بیگدلی)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *