«فرار مغزها؛ بحران چاره ساز»

از: دکتر محمدرضا ضیائی بیگدلی*

 

اعتلاء و پیشرفت هر جامعه‌ای مرهون وجود اندیشمندان، متفکران و به طور کلی فرهیختگان آن جامعه در علوم و فنون مختلف و استفادۀ بهینه از آنان است. اینان در جامعه‌ای به رشد و بالندگی می‌رسند که آن جامعه، اندیشه مدار، مشوق و بسترساز مناسب و عالی استعدادهای درخشان باشد.

امروزه یکی از مؤلفه های اساسی و مهم توسعه، به ویژه توسعۀ پایدار در جوامع پیشرفته، حضور و مشارکت فعال و سازندۀ فرهیختگان درآموزش در سطوح گوناگون، مخصوصاً در سطح عالی، پژوهش، برنامه ریزی خرد و کلان و درمدیریت نهادهای عمومی ‌و خصوصی کشور است.

از سوی دیگر، اندیشیدن، تفکر و بالمأل تعالی علوم و فنون در جامعه‌ای معنی و مصداق می‌یابد که آن جامعه به فرزانگان خود اجازه دهد تا پهنای ایده ها و نظرات خود را تا آنجا که می‌توانند و مایلند بگسترانند و آزادی ابراز عقیده و بیان به عنوان یک حق طبیعی و ذاتی از آنان سلب یا محدود نگردد، حتی اگر به موجب قانون باشد.

ایجاد هرگونه مانع و رادعی در فراروی اندیشمندان یک جامعه، موجب پدیداری پدیدۀ شومی ‌معروف به «فرار مغزها» است که از یک سو به رغم آن که بنا به اعتقاد بسیاری یک افت اجتماعی برای کشورهای در حال توسعه می‌باشد، اما از سوی دیگر از دید برخی از جمله طرفداران جهان وطنی، موهبتی است برای کل جهانیان در هر قلمرو جغرافیایی که به سر می‌برند، حتی اگر کشور متبوع آنان نباشد.

این دیدگاه ما را در مقابل یک برهان قاطع قرار می‌دهد و آن این است :  اگر جامعه‌ای نمی‌تواند یا نمی‌خواهد یا به طور کلی توان جذب و استفادۀ مطلوب از اندیشه و تفکری را ندارد یا آزادی عقیده و بیان را بر نمی‌تابد، چرا باید فرد را به صِرف پای‌بندی به خاکی که درآن به دنیا آمده و براساس ایده‌ای به نام ناسیونالیسم افراطی، در وطن خود به نوعی محبوس کرد و اجازه نداد تا جامعۀ فراخنایی فراتر از جامعۀ ملی یعنی جامعۀ جهانی از دانش و فناوری فرهیختگان استفاده کند.

حضور فعال و گستردۀ اندیشمندان جهان سوم در کشورهای پیشرفته خود دلیل مدعاست.

حال  با شرحی که داده شد، پرسش مقدری قابل طرح است:

آیا کشورهای در حال توسعه نمی‌توانند خود چاره ساز بحران خود باشند و رأساً یا با کمک های علمی‌و فناوری خارجی، جوانان با استعداد و نخبۀ خود را در داخل کشور آموزش دهند و اندیشمندان فردای جامعه را بسازند و اندیشمندان موجود را ارج نهند و بر صدر نشنانند؟

مسلماً چنین نخبگانی قرار را بر فرار ترجیح می‌دهند و ضمن خدمت رسانی به جامعۀ خود، می‌توانند و شاید باید در خدمت سایر جوامع یا به طور کلی جامعۀ جهانی نیز باشند.

از این رهگذر است که جهان وطنی علوم و فناوری معنی و مفهوم واقعی خود را می‌یابد.

خوشبختانه در جهان معاصر مواجه با کشورهایی با الگوی برشمرده شدۀ بالا هستیم که نمونه های بارز آن در کشورهای هند و مالزی می‌باشند.

اما از مطالب کلی که بگذریم، چه بسا ممکن است پرسش اساسی و مهم دیگری برای تمامی‌دانشجویان، نخبگان و دانش پژوهان ایرانی، از جمله شما، مطرح شود و آن این است :

ایران و ایرانی فرهیخته در کجای این دنیای دانش ها و فناوری های نوین قرار دارد یا می‌تواند قرار داشته باشد؟

یقیناً و به اذعان بسیاری از دانشگاهیان و اندیشمندان خارجی، مخصوصاً غربی، ایرانیان نسبت به بسیاری از غیر ایرانیان از هوش و استعداد بالا و بسیار درخشان برخوردارند و اگر محیط رشد و تعالی برای آنان مناسب باشد و جدیت، تلاش و پشتکار را خمیرمایۀ خویش قرار دهند، نردبان ترقی و پیشرفت را سریعاً طی نموده و به اعلا مقام در تخصص های خویش نائل می‌گردند.

موفقیت نوجوانان و جوانان ایرانی در المپیادهای علمی‌جهانی؛

موفقیت نخبگان ایرانی در اختراعات و اکتشافات علمی‌مورد تأیید جهانی؛

موفقیت نخبگان ایرانی در مسابقات، کنگره ها و کنفرانس‌های علمی‌بین المللی؛

موفقیت نخبگان ایرانی در چاپ مقالات علمی- پژوهشی مورد پذیرش ISI یا سایر مراجع علمی‌بین المللی؛

موفقیت نخبگان ایرانی مقیم خارج از کشور، به گونه‌ای که فرضاً در ایالات متحدۀ امریکا طبق آمار رسمی‌تعداد نخبگان ایرانی یا ایرانی الاصل در ردۀ نخستین نخبگان خارجی مقیم آن کشور قرار دارند.

همه این موارد دلالت بر آن دارد که ایرانی اگر چاشنی هوش و استعداد ذاتی خود را با تلاش، جدیت و پشتکار نظام‌مند در هم آمیزد، می‌تواند به قلۀ پیشرفت و تعالی صعود کند. اما به شرطی که محیط بالندگی برای او مساعد و مناسب باشد. بدین معنی که محیط آموزش، به ویژه در دانشگاهها برای دانشجویان، محلی پرنشاط برای فراگیری دانش و انجام تحقیقات، تعاطی افکار و اندیشه های علمی‌به طور آزاد و بدون دغدغۀ خاطر باشد.

برای استادان عالم و پای بند به ارزش های والای اخلاقی- انسانی مکانی برای تدریس موفق و کارآمد و دادن کمک فکری به دانشجویان علاقمند به فراگیری دانش و انجام تحقیقات؛ به گونه‌ای که استاد و دانشجو، دانشگاه را به واقع و با تمام وجود، خانۀ دوم خود بدانند. برای مدیریت دانشگاه، جایگاهی صرفاً برای مدیریت و نظارت علمی‌و خدمت گذاری به استادان و دانشجویان.

در مقابل و برعکس:

  • اگر قرار بر این باشد که دانشگاه به محیطی غیرآکادمیک تبدیل گردد؛
  • اگر قرار بر این باشد که مدیریت دانشگاه ،مدیریتی سیاسی، جناحی و غیر علمی ‌باشد؛
  • اگر قرار بر این باشدکه رئیس دانشگاه، دانشکده و مدیران گروههای آموزشی بدون رعایت شرایط علمی و اخلاقی لازم منسوب و نه انتخاب گردند؛
  • اگر قرار بر این باشد که مدیریت دانشگاه بدون مشورت با اهل شور و پشت درهای بسته تصمیم گیری کند؛
  • اگر قرار بر این باشد که فقط نام پر طمطراق «استقلال دانشگاهها» به گوش رسد و از عمل خبری نباشد؛
  • اگر قرار بر این باشد که استاد فقط نام مقدس استادی را یدک کشد، اما از علم و عمل و اخلاق استادی بی بهره باشد؛
  • اگر قرار بر این باشد که استاد رفتاری معلم گونه و پدرانه با دانشجو نداشته باشد و همواره با او با ترشرویی و برخوردهای ناشایست رفتار کند؛
  • اگر قرار بر این باشد که استاد تمام وقت اکثر اوقاتی که باید در خدمت دانشگاه و دانشجو باشد صرف اشتغالات بیرون از دانشگاه کند و فقط در ساعات تدریس و کلاس در دانشکده حضور داشته باشد؛
  • اگر قرار بر این باشد که استاد بعضاً و خدای ناکرده از ساعات موظف تدریس خود بکاهد و با تأخیر در کلاس حاضر شود و با تعجیل و پیش از موعد مقرر کلاس را ترک گوید؛
  • اگر قرار بر این باشد که استاد در کلاس درس تنها یک سلسله محفوظات خود، آن هم محفوظات به روز نیامده را به دانشجویان انتقال دهد؛
  • اگر قرار بر این باشد که برای ارتقای استاد از مرتبه ای به مرتبۀ بالاتر، معیارهای غیر علمی‌و آکادمیک، از جمله گذراندن دوره های ایدئولوژیک ، ملاک عمل قرار گیرد و حتی امتیاز وتویی داشته باشد؛
  • اگر قرار بر این باشد که جذب استاد جدید با دستگاهی خارج از دانشگاه، دانشکده و گروه آموزشی مربوط باشد ، آن هم بر اساس ضوابط غیرعلمی‌و غیر آکادمیک؛
  • اگر قرار بر این باشد که که استاد عالم صرفاً به دلیل کهولت سن بازشسته گردد؛
  • اگر قرار بر این باشد که استاد در طول خدمت خود فعالیت تحقیقاتی منتشره (چه به صورت کتاب یا مقاله) نداشته باشد و به رغم رکود علمی به خدمت خود در دانشگاه ادامه دهد؛
  • اگرقرار براین باشد که دانشگاهها(اعم از استاد یا دانشجو) هر روز بیش از گذشته دچار افت علمی و تحصیلی‌گردند؛
  • اگر قرار براین باشد که به کارمندان اداری دانشگاه که خدوم بی ادعای دانشگاه محسوب می‌شوند ، احترام شایسته و در خور شأن و منزلت والای آنان گذراده نشود و آنان را به دید «شهروند درجۀ دوم» بنگرند؛
  • اگر قرار بر این باشد که دانشجو محیط دانشگاه و دانشکده را با نشاط و امن احساس نکند و از اظهار نظرهای آزادانه ترس و واهمه داشته باشد؛
  • اگر قرار بر این باشد که دانشجو به جای دانش جو، نمره جو باشد؛
  • اگر قرار بر این باشد که دانشجو در کلاس حق پرسشگری نداشته و استاد صرفاً متکلم وحده باشد؛
  • اگر قرار بر این باشد که دانشجو با کوچک ترین بهانه و مستمسکی، به کمیتۀ انضباطی احضار و محکوم گردد؛
  • اگر قرار بر این باشد که استاد با بذل و بخشش سخاوتمندانه نمرۀ من غیر حق به دانشجو اهداء کند و در مقابل دانشجو در پایان ترم و در فرم ارزشیابی او را استادی به تمام معنا عالم و موفق بداند ؛ و بالاخره ، هزاران اگر و امای دیگر، در این صورت متأسفانه نمی‌توان به تحقق دورنمای زیبایی که از یک دانشگاه موفق و سرآمد ایرانی توصیف شد، امید داشت.

شاید به لطف و یاری حق تعالی، دولت تدبیر و امید بتواند با درایت و اعتدال، دانش ، پژوهش ، اخلاقیات، آزادی عقیده و بیان و در مجموع فرهیختگی و دانش مداری و اندیشه ورزی و شور و نشاط را که با نهایت تأسف در سالهای اخیر در مغاک فرورفته بود، از مغاک به در آورد و به دانشگاه و دانشگاهیان باز گرداند.

مسلماً در چنین وضعیتی می‌توان ادعا کرد که برای بحران فرار مغزهای متفکر ایرانی، چاره ای اندیشیده شده‌است.

*  سخنرانی ایراد شده به مناسبت روز معلم در تالار  شهید بهشتی دانشکدۀ حقوق وعلوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی، ۱۵/۲/۹۳.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *