نجات حیات یا حفظ معیشت؟ تأملاتی در مورد نقش سازمان ملل متحد برای توسعه در جنگ
[۱]
نوشته : Mourad Wahba
مترجم : زهرا خداداد ، کاندیدای دکتری حقوق بین الملل
ویراستار علمی : دکتر فاطمه کیهانلو، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی
سازمان ملل هفتاد و شش سال پیش ایجاد شد تا «نسلهای بعدی را از بلای جنگ نجات دهد» و از آن زمان با توسعه ابزارهایی از دیپلماسی پیشگیرانه تا عملیاتهای صلحجویانه و حفظ صلح، تلاش کرده است تا به این هدف برسد. در مداخلات اخیر، فعالان در حوزه اقدامات بشر دوستانه و توسعه سطح رفاه زندگی، فراتر از تفسیر دقیق صلح و امنیت رفته اند و نقش برجسته ای را ایفا کرده اند که موجب بهبود، امید و فرصت های توسعه برای قربانیان غیرنظامی جنگ می شود. امروزه جنگ ها طولانی تر و پیچیده تر شده اند و تلاشها برای ارتقای توسعه پایدار همیشه نمیتوانند منتظر برقراری صلح باشند. اما نقش توسعه در جنگ چیست؟ محدودیت ها و چالش های کلیدی آن چیست؟
نظر مشهور دکترین برای سالهای متمادی این بود که نجات مردم از بلای جنگ شامل تأمین غذا، سرپناه، خدمات بهداشتی اضطراری و حفاظت از آسیبپذیرترین افراد است. عملیات توسعه بعداً انجام می شود، زیرا خود سازمان ملل متحد پس از پایان جنگ جهانی دوم آنها را به عنوان پشتیبانی بازسازی تصور می کرد.
اما با گسترش درگیریها و جنگهای داخلی، بهدنبال تلفات آن بر جمعیت غیرنظامی و اقتصادهای محلی، بررسی مجدد «پیوستگی» بین امداد و توسعه ضروری شد. سازمان ملل متحد و جامعه بینالمللی که بخشهای تشکیلدهنده آن را تأمین مالی میکنند، از رویکردی متوالی به کار همزمان در همه جبههها حرکت کرده است: حمایت از جوامع، بهویژه در سطح محلی، بازسازی خانهها و در نتیجه ایجاد شغل، مشارکت در پروژه های توسعه مشترک برای تکمیل کار آژانس های امدادی و غیره به عنوان مثال از طریق حمایت از زنان کارآفرین، احیای بازارها و (ایجاد) روابط اجتماعی با هدف تقویت درک مشترک از برنامه های تاب آوری مانند حفظ زیرساخت های حیاتی در سطح محلی (از اثرات این حرکت بوده است).
در حالی که این همزمانی اهداف – که اغلب به عنوان پیوند بشردوستانه، توسعه و صلح توصیف می شود – به طور کلی پذیرفته شده است، تجربه اخیر در درگیری های مختلف از سوریه و یمن تا افغانستان نیاز به رویکرد بسیار منسجم تری را نشان می دهد. به عنوان مثال، عملیات صلح توسط ماموران توسعه اجتماعی که با سازمان های غیردولتی (NGO ها) و آژانس های متمرکز بر توسعه، مانند برنامه سازمان ملل برای توسعه UNDP کار می کنند، انجام می گردد. عملیات چندرشته ای صلح، اکنون شامل بانوان مامور حمایت نیز میشود، در حالی که (نمایندگان) برنامه زنان سازمان ملل و صندوق جمعیت سازمان ملل متحد (UNFPA) در مناطق درگیری و جنگی نیز حضور دارند، هر سه بخش سازمان ملل با یک هدف حضور دارند، که باعث ترس از تکرار تلاشها و موازی کاری به دلیل نبود انسجام در اقدامات میشود.
در اجلاس جهانی بشردوستانه که در سال ۲۰۱۶ برگزار شد، «دستور کار برای بشریت» روش جدید اقدامات را تأیید کرد، که شامل مداخلات توسعه اولیه در حمایت از کمکهای بشردوستانه است. از آن زمان، سازمان ملل و دیگر فعالان عرصه بینالمللی به دنبال عملیاتی کردن این رویکرد، از طریق بهبود هماهنگی بودهاند، اما تا رسیدن به آرزوهای «شیوه جدید کار» راه طولانی وجود دارد.
اصلاحات اخیر در سیستم هماهنگ کننده مقیم سازمان ملل متحد، و قبل تر توسعه “رویکرد خوشه ای” در زمینه بشردوستانه، کمک زیادی به حمایت و گسترش این هماهنگی کرده است. برای مثال، این امر از طریق کارکردهای مشترک هماهنگکننده مقیم که معمولاً به صورت همزمان به عنوان هماهنگکننده اقدامات بشردوستانه نیز خدمت میکند، محقق می شود و اجرای طرحهای بشردوستانه و گسترش چارچوبهای توسعه پایدار سازمان ملل، از جمله برقراری پل بین کارهای بشردوستانه و توسعه در سطح کشوری ممکن می شود.
مأموریت های یکپارچه سعی در مقابله با مشکلات عدم هماهنگی در مناطق درگیری داشته است. (در این زمینه)، نقش افزایش یافته معاون نماینده ویژه، هماهنگ کننده مقیم، هماهنگ کننده امور بشردوستانه مهم است. با این حال، پس از خدمت در این سمت، می توانم این واقعیت را تأیید کنم که بسیاری از کارهایی که می توان انجام داد بر ترکیبی از ترغیب اخلاقی و اقتدار متکی است. برای مثال، فعالان اقدامات بشردوستانه نسبت به دریافت حمایت پرسنل یونیفرم پوش سازمان ملل که در عملیات پلیس شرکت دارند، بی میل هستند، زیرا دریافت این حمایت ممکن است در تضاد با اصول بشردوستانه باشد. در نمونه ای دیگر، شاغلین در دفاتر و نمایندگی های چند رشتهای با ضرورت دستیابی به توافق میان بخشهای سیاسی مأموریت و آژانسهای توسعه در مورد جهتگیری و سرعت اصلاحات قضایی، یا نیاز به تعامل با گروهی خاص خارج از حوزه حاکمیت مرکزی، آشنا هستند. شاید جایی که این پیوند بهترین عملکرد را داشته است، موارد پایین آوردن سطح عملیات صلح، با معرفی بودجه و رویکردهای صلح سازی می باشد.
مسائل هماهنگی با مکانیسم های مختلف بین نهادهای سازمان ملل در “صحنه عملیات”، همانطور که از مناطق درگیری یاد می شود، حل می شود. اما همکاری بین سازمانی بسیار متاثر است از انگیزه های مختلف از سوی حامیان مالی سازمان ملل. بودجههای مجزای اهداکنندگان برای عملیات صلح، کمکهای بشردوستانه، و حمایتهای توسعه، موانع قابلتوجهی برای پاسخهای واقعاً یکپارچه ایجاد میکند.
گاهی اوقات، الزامات سیاسی ممکن است سازمان ملل را تشویق کند تا در یک زمینه، مثلاً کمک های بشردوستانه، بدون حمایت ضمنی از مقامات مرکزی که ممکن است همکاری برای توسعه مستلزم آن باشد، کار کند. برای مثال در مواردی که کار با مقامات مرکزی دشوار می شود، فعالان اقدامات بشردوستانه و توسعه، اقدامات خود را در سطح جامعه یا در مناطق خاص متمرکز کرده اند. نمونه سوریه به آسانی به ذهن متبادر می شود، جایی که همکاری با مقامات مرکزی دمشق برای حفظ یک محیط مجاز ضروری است، اما بی میلی برخی از بخش های جامعه بین المللی برای تامین مالی این مقامات منجر به تمایز کار بشردوستانه و توسعه می شود. کمک های بشردوستانه از طریق ترکیه یا اردن به جوامع هدف در سوریه می رسد، در حالی که آژانس های توسعه با بازسازی بازارها و مدارس و ارائه آموزش های حرفه ای عمدتاً از طریق دمشق از جوامع محلی حمایت می کنند. البته، برخی از کمکهای بشردوستانه از طریق دمشق به صورت «مقطعی» ارائه میشود، و برخی از عملیاتهای توسعه در خارج از مرزها، به عنوان مثال در شمال غرب سوریه، انجام میشود. بنابراین حمایت همسو برای نجات جان و نجات معیشت در برابر سختگیری های سیاسی آسیب پذیر است.
فعالان عرصه کمک های بشردوستانه و توسعه در یمن تمایل دارند بر جوامعی متمرکز شوند که بیشترین نیاز را دارند، که دقیقاً همان جوامعی هستند که خارج از صلاحیت مقامات شناخته شده هستند. در چنین مواردی، ارائه کمک های بشردوستانه یا حمایت از توسعه اغلب توسط دولت به رسمیت شناخته شده به عنوان کمک به “دشمن” شناخته می شود. در نتیجه، آژانس های بشردوستانه و توسعه باید به استواری همکاران «عملیات صلح» خود یا، همانطور که در مورد درگیری اتیوپی/تیگری دیدیم، به پشتیبانی ستادی تکیه کنند.
پیامدهای عدم همسویی در پیوند سه گانه، سردرگمی در میدان، رقابت برای منابع و روابط نابرابر با مقامات مرکزی و محلی است. در مورد بحران امنیتی، زمانی که سقفی برای حضور سازمان ملل در نظر گرفته می شود، هر سه بخش سیستم – سیاسی، بشردوستانه و توسعه – تمایل دارند اهمیت حضور خود را توجیه کنند.
با شروع تغییرات و تلاش در راستای همسو شدن اقدامات از دبیر کل سازمان ملل، کارکنان سازمان نیز برای راه بهتری بحث و تلاش کرده اند، از توسعه عملیات صلح چند رشته ای در دهه ۱۹۹۰ و انتشار دستور کار برای صلح، تا گزارش براهیمی، تا گزارش هیات عالیرتبه عملیات صلح و نیز تا فراخوان اخیر دبیر کل سازمان ملل متحد آنتونیو گوترش برای بررسی عملیات صلح که در گزارش اخیر خود بیان نموده است: دستور کار مشترک ما . به گفته هیأت عالیرتبه، درخواست ها برای عملیات های صلح یکپارچه تر، کارآمدتر و «پیوسته تر» بایستی معرف نه آنچه که سازمان ملل انجام می دهد، بلکه آنچه سازمان ملل متحد هست، باشد.
در افغانستان، دارفور، مالی، یمن، و سوریه، به عنوان نمونه ای از صحنه های عملیاتی، هماهنگی بهبود یافته درک ما را از این دستور کار جدید ارتقا میدهد، اما مسائل همچنان باقی است: نجات نسلهای بعدی از بلای جنگ فراتر از عملیاتهای صلح و امنیتی، مستلزم تغییر در رویکرد جامعه بین المللی و سازمان ملل به این عملیات هاست و فراخوان دبیر کل، راه مهمی را برای پیشرفت ارائه می دهد.
[1] – https://multilateralism.sipa.columbia.edu/news/saving-lives-or-saving-livelihoods-reflections-united-nations-role-development-war