!آشکار بودن یا نبودن نقض حقوق بین­ الملل به ­دست روسیه با شناسایی دونتسک و لوهانسک: مسئله این است

نویسندگان

Pavle Kilibarda & Marc Weller

برگردان

موسی کرمی

دانشجوی دکتری حقوق بین ­الملل عمومی دانشگاه قم

ویراستار علمی

دکتر ستار عزیزی

دانشیار دانشگاه بوعلی سینای همدان

 

توضیح مترجم

مطلبی که در زیر می­ آید، در واقع برگردان دو مقاله کوتاه جداگانه از دو نویسنده متفاوت در زمینه شناسایی جمهوری­های خودخوانده دونتسک و لوهانسک از سوی فدراسیون روسیه است که به ترتیب در روزهای ۲ و ۹ مارس در تالار گفت­ وگوی مجله اروپایی حقوق بین ­الملل منتشر گردیده ­اند. نویسنده نوشتار نخست، آقای پاول کیلیباردا (دانشجوی دکتری دانشکده حقوق دانشگاه ژنو و دستیار آموزشی آکادمی حقوق بین ­الملل بشردوستانه و حقوق بشر ژنو)، به ­رغم اذعان به غیرقانونی بودن شناسایی جمهوری­های یاشده به ­دست روسیه، آن را نقض آشکار حقوق بین­ الملل نمی­داند. در مقابل، آقای دکتر مارک وِلِر (استاد حقوق بین­ الملل و مطالعات بین­ المللی اساسی دانشگاه کمبریج)، در مقاله نوشته خود که در واقع جوابیه‌ای است به مقاله نخست، ضمن رد دیدگاه آقای کیلیباردا، اقدام فدراسیون روسیه در شناسایی جمهوری­های خودخوانده دونتسک و لوهانسک را نقض آشکار حقوق بین ­الملل به ­شمار می­آورد. بر این پایه، برگردان این دو یادداشت جهت آگاهی از دیدگاه ­های متفاوت در این زمینه، به حضور خوانندگان ارجمند تقدیم می­گردد.

 

 

 

آیا شناسایی جمهوری­های جدایی­ طلب در اوکراین از سوی روسیه، «آشکارا» غیرقانونی بود؟

 

پاول کیلیباردا (Pavle Kilibarda)

دانشجوی دکتری دانشکده حقوق دانشگاه ژنو و دستیار آموزشی آکادمی حقوق بین ­الملل بشردوستانه و حقوق بشر ژنو

منتشرشده در تالار گفت­وگوی مجله اروپایی حقوق بین­ الملل (۲ مارس ۲۰۲۲)

https://www.ejiltalk.org/was-russias-recognition-of-the-separatist-republics-in-ukraine-manifestly-unlawful/

در این فرسته (پُست)، من به مشروعیت بکارگیری زور به­ دست روسیه علیه اوکراین نمی­پردازم، بلکه به بررسی مشروعیت شناسایی جمهوری­های جدایی­ طلب [دونتسک و لوهانسک] در اوکراین به ­عنوان کشورهایی مستقل دست می­یازم. این شناسایی از سوی شمار زیادی از کشورها نه تنها غیرقانونی، بلکه نقض آشکار  و بی­شرمانه حقوق بین­الملل توصیف شده است. برای نمونه، واژگان «آشکار» (manifest)، «محرز» (blatant) و «بی­شرمانه» (flagrant) در اظهارات مقامات کشورها از جمله  هلند،[۱] لوکزامبورگ،[۲] گرجستان،[۳] رومانی،[۴] بلغارستان[۵] و نیز ژوزف بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا،[۶] به چشم می­خورند. بر این پایه، نگارندگان اظهارات مزبور (عمدتاً با استفاده از واژه­پردازی مشابه)، نه تنها نقض معمولی، بلکه نقضی که به گونه­ای مشهود (prima facie) غیرقانونی است را محکوم می­نمایند. من می­خواهم همین دیدگاهِ دایر بر آشکارا غیرقانونی بودنِ شناسایی [جمهوری­های جدایی­طلب دونتسک و لوهانسک] از سوی روسیه را، دست­کم تا اندازه­ای، به چالش بکشم.

شیوه­های گوناگونی وجود دارند که می­توانیم از رهگذر آن­ها به تفسیر مفهوم «نقض آشکار حقوق بین­الملل» دست بزنیم. این مفهوم می­­تواند به شدت نقض اشاره داشته باشد که از نقض قواعد آمره به طور کل یا تجاوز سرزمینی به طور خاص حکایت دارد (و اشاره اساسنامه رُم به «نقض آشکار» منشور ملل متحد در ماده ۸[۷] یا حتی مفهوم «نقض جدی حقوق بین­الملل» در طرح مسئولیت بین­المللی دولت­ها برای اعمال متخلفانه بین­المللی (۲۰۰۱)[۸] را به یاد می­آورد)؛ این شیوه­ای است که آنتونی دُرکین[۹] از اصطلاح مزبور برای توصیف حمله روسیه به اوکراین (و نه شناسایی جدایی­طلبان) استفاده می­کند. ضمیمه احتمالی بخش­هایی از کرانه باختری به اسرائیل در آینده نیز پیش­تر از سوی گزارشگر ویژه ملل متحد «نقض بی­شرمانه» حقوق بین­الملل دانسته شده است.[۱۰] با وجود این، به نظر من، روش بکارگیری واژگان در خصوص شناسایی جدایی­طلبان در شرق اوکراین، بیشتر بر قابل رؤیت بودن (visibility) نقض دلالت دارد تا شدت آن: دولت­های محکوم­کننده نقض، آن را کاملاً مشهود می­دانند.

استدلال­ مطرح­شده [برای توجیه] شناسایی جمهوری خلق دونتسک و جمهوری خلق لوهانسک از سوی روسیه، عمدتاً پیرامون جدایی چاره­ساز می­چرخد (از جمله خود ولادیمیر پوتین[۱۱] که به نظر می­رسد برای اولین بار نیست که به تشبیه وضعیت با رویکرد دولت­های غربی در خصوص کوزُوو دست می­زند).[۱۲] این دکترین، اگر از نظر حقوقی هم قابل بررسی باشد، نباید معیار اولیه ما برای سنجش شناسایی دونتسک و لوهانسک از سوی روسیه قرار گیرد. حتی اگر بخواهیم احتمال جدایی چاره­ساز را بپذیریم، دونتسک و لوهانسک واجد الزامات آن نیستند.[۱۳] با این حال، این امر به تنهایی شناسایی آن­ها را به نقض فاحش حقوق بین­الملل مبدل نمی­سازد.

در عوض، برای غیرقانونی (تنها به­صورت فاحش و آشکار) توصیف کردن شناسایی دونتسک و لوهانسک از سوی روسیه، ما می­بایست نشان دهیم که این شناسایی در تحقق بایسته­های سنتی قانونی بودن (legality) و مؤثر بودن (effectivity) ناکام بوده است. در ادامه، من به تأمل بر پیامدها و چالش­های کاربستِ این بایسته­های «سنتی» بر دونتسک و لوهانسک و معنای آن برای بحث موسع­تر شناسایی می­پردازم.

شناسایی را باید نخست ذیل معیار قانونی بودن (legality) به مداقه گذاشت که مستلزم آن است که [نهاد] شناسایی­شده با نقض حقوق بین­الملل و اساساً قواعد آمره (نوعاً ممنوعیت تجاوز سرزمینی) به وجود نیامده باشد. [در این میان]، دیگر قواعد حقوق بین­الملل که مختص به بافتی مشخص هستند نیز ممکن است وارد بازی شوند (مانند موافقت­نامه­های مینسک). رابطه عِلَی مستقیم میان ایجاد جمهوری خلق دونتسک و جمهوری خلق لوهانسک و تجاوز سرزمینی [ارتکابی از سوی] روسیه، آن­ها را حتی از رسیدن به وضعیت دولت به موجب حقوق بین­الملل بازمی­دارد؛ دولت­های ثالث نیز، همگام با نظر دیوان بین­المللی دادگستری، ملزم به عدم شناسایی آن­ها هستند.

مختصات کامل رابطه روسیه با جدایی­طلبان مشخص نیست. شماری از منابع گوناگون تصدیق می­کنند که دونتسک و لوهانسک از سال ۲۰۱۴ به این­سو، از روسیه پشتیبانی مادی چشمگیری دریافت می­کرده­اند؛[۱۴] یگان­های روسی از آن زمان به­ این­سو در شرق اوکراین حضور [فیزیکی] نیز داشته­اند[۱۵] و روسیه «گروهان­های داوطلب» را هم برای گسیل به دونباس سازماندهی کرده است.[۱۶] این­که آیا روسیه به شکلی بر جدایی­طلبان کنترل دارد که حملات آن­ها را به معادل حملات نیروهای منظم روسی در چارچوب اهداف بکارگیری زور مبدل می­سازد، بسیار مناقشه­انگیزتر است.[۱۷] همه انواع پشتیبانی/کنترل روسیه، پیامدهای متفاوتی برای تحلیل مسئله قانونی بودن دارند.

یکم، دیوان بین­المللی دادگستری پشتیبانی مادی (مانند ارائه تسلیحات) از شورشیان خارج از کشور را، «تهدید یا بکارگیری زور» و «مداخله» دانسته است و نه «حمله مسلحانه» لازم برای [تحقق] تجاوز سرزمینی: اگر این پشتیبانی استفاده از زور قلمداد شود، «شکل کم­تر شدید» (این عبارت از بند ۱۸۹ به بعدِ رأی دیوان بین­المللی دادگستری در قضیه نیکاراگوئه در سال ۱۹۸۶ وام گرفته شده است) آن خواهد بود که ذیل [اقدامات] کم­تر از تجاوز سرزمینی قرار خواهد گرفت. با وجود این، این امر مشکل­ساز است: کمیسیون حقوق بین­الملل، در گزارش سال ۲۰۱۹ خود،[۱۸] تنها به طور خاص ممنوعیت تجاوز سرزمینی و نه هر «شکلِ کم­تر شدید» تهدید یا بکارگیری زور را در فهرست (غیرحصری) خود از قواعد آمره مطرح می­سازد (صص ۱۴۷-۱۴۶) . افزون بر این، مخالفت تاریخی دولت­ها با ایجاد دولت­های جدید عملاً بر موارد تجاوز سرزمینی تمام­عیار (قبرس شمالی، آبخازیا، اوستیای جنوبی، کِریمه) و نیز انکار [حق] تعیین سرنوشت (رودزیای جنوبی و ترانسکِی (Transkei)) متمرکز بوده است و نه نقض هر قاعده آمره­ای. بی­گمان، با ملحوظ داشتن ملزومه ماده­ ۴۱ طرح مسئولیت بین­المللی کشورها برای اعمال متخلفانه بین­المللی مبنی بر عدم شناسایی آثار نقض قواعد آمره به­عنوان اقداماتی قانونی، بر پایه این دستاویزها می­توان به استدلال پرداخت، ولی این کار مستلزم تلاش­های چشمگیری است و احتمالاً هیچ­گانه به­طور کامل اثبات نخواهد شد.

دوم، گسیل گروه­های مسلح، نیروهای نامنظم و مزدوران به سرزمین کشوری دیگر، در قطعنامه ۳۳۱۴ (۱۹۷۴) مجمع عمومی ملل متحد[۱۹] به­عنوان عمل تجاوز سرزمینی توصیف شده است. دیدگاه دیوان بین­المللی دادگستری در قضیه نیکاراگوئه نیز همین بوده و شواهد و قرائن نشان می­دهند که روسیه (افزون بر نیروهای منظم خود که دوشادوش «نیروهای داوطلب» در دونباس می­جنگند) به این اقدامات نیز دست یازیده است. فکر می­کنم نیل به این نتیجه­گیری که دخالت روسیه در شرق اوکراین از سال ۲۰۱۴ به این­سو [با توصیف بالا] هم­خوانی دارد و از این­رو تجاوز سرزمینی به­شمار می­رود، دشوار نباشد. با وجود این، همچنان باید نشان داد که دولت­بودگیِ بالقوه جمهوری­های خلق دونتسک و لوهانسک، «پیامد» تجاوز روسیه است و صرفاً رویدادی هم­زمان قلمداد نمی­شود.

سوم، اگر بتوان سطحی کافی از کنترلِ روسیه بر جدایی­طلبان را اثبات کرد، مخاصمه میان جدایی­طلبان و کیِف عملاً به مخاصمه میان روسیه و اوکراین مبدل خواهد شد و کماکان می­تواند تجاوز سرزمینی به حساب آید. این معیار انتساب نیست و سطح کنترل لازم برای تعیین این امر احتمالاً پایین­تر از سطح کنترل مؤثر است. به هر روی، همچنان­که پیش­تر اشاره شد، در خصوص رابطه روسیه با جدایی­طلبان، مناقشه وجود دارد. مادامی که نیروهای روسیِ مستقر در شرق اوکراین مد نظر باشند، «دولت­بودگی» جمهوری­های خلق دونتسک و لوهانسک کماکان را باید مستقیماً با حضور غیرقانونی این نیروها در ارتباط دانست.

راجع به نقش موافقت­نامه­های مینسک، به هیچ وجه مشخص نیست که این موافقت­نامه­ها اسنادی الزام­آور و در نتیجه معاهده هستند یا خیر (برای نمونه، زبان به کار رفته در پروتکل اول[۲۰] آن را «تفاهمی در خصوص لزوم اجرای اقدامات زیر» توصیف می­کند). اگر موافقت­نامه­های مینسک از لحاظ حقوقی الزام­آور نباشند، نمی­توان به آن­ها علیه شناسایی جدایی­طلبان به­دست روسیه، استناد جست.

شناسایی [جدایی­طلبان از سوی] روسیه را می­توان ذیل معیار مؤثر بودن (effectivity) نیز بررسی کرد. اگر دونستک و لوهانسک فاقد برخی معیارهای مادی «دولت­بودگی» باشند، شناسایی آن­ها پیش از موعد خواهد؛ نکته­ای که هم باورمندان به اعلامی بودن شناسایی و هم قائلان به تأسیسی بودن آن (برای نمونه بنگرید به آثار: بلونشلی، هارش، لوترپاخت، جان دوگارد و جیمز کرافورد)، عمدتاً در خصوص آن اتفاق نظر دارند. حقوقدانان برای پیش­نیازهای شناسایی، نوعاً به کنوانسیون مونته­ویدئو مراجعه و استناد می­کنند: اگر دونتسک و لوهانسک واجد دولت مؤثر، سرزمینی مشخص، جمعیتی دائمی و نیز ظرفیت برقراری رابطه با دیگر دولت­ها باشند، شناسایی آن­ها یکپارچگی سرزمینی اوکراین را نقض نمی­کند و موجب مناسبات حقوقی دوجانبه با دولت­های شناسایی­کننده مانند روسیه خواهد بود.

همچنین، عدم­قطعیت درباره وضعیت واقعی شرق اوکراین نتیجه­گیری در خصوص دولت­بودگی دونتسک و لوهانسک را دشوار می­سازد. در تحلیلی «سنتی» از معیار مؤثر بودن، ما می­بایست، همانند آنچه دادگاه کیفری بین­المللی برای یوگسلاوی سابق در تصمیم پرونده میلوسِویچ برای کرواسی انجام داد،[۲۱] هر یک از معیارهای دولت­بودگی را برای مشاهده تحقق یا عدم تحقق آن­ها در قضیه ذیربط مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم. من اینجا قصد ندارم به طور خاص همه معیارهای دولت­بودگی را تحلیل کنم، ولی همه آن­ها باید به صورت تجمیعی محقق شوند و پرسش کلیدی در خصوص دونتسک و لوهانسک این است که واقعاً دولت (قوه اجرایی) چه میزان به­دست خود جمهوری­های خلق دونتسک و لوهانسک و  چه اندازه از سوی مسکو اعمال می­شود؛[۲۲] یعنی آیا آن­ها به اندازه­ کافی از روسیه «مستقل» هستند که مستحق عنوان دولت گردند یا خیر. استقلال به­صراحت در کنوانسیون مونته­ویدئو قید نشده است، ولی برداشت دادگاه کیفری بین­المللی برای یوگسلاوی سابق و اندیشمندانی همچون [جیمز] کرافورد از ظرفیت برقراری رابطه با دیگر دولت­ها، چنین است. شواهد و قرائن بر نتیجه­گیریِ دایر بر عدم استقلال دونتسک و لوهانسک دلالت دارند، ولی باز هم نمی­توان آن را بدیهی دانست و این امر می­بایست به دقت اثبات شود.

شاید راه مطمئن­تری برای پیش از موعد قلمداد کردن شناسایی دونتسک و لوهانسک وجود داشته باشد، ولی این کار مستلزم آن است که از فرمول [مقرر در کنوانسیون] مونته­ویدئو فراتر برویم. زمانی که بیافرا در سال ۱۹۶۷ از نیجریه اعلام استقلال کرد، به احتمال بسیار زیاد واجد کلیه معیارهای مندرج در کنوانسیون مونته­ویدئو بود، ولی سرانجام در جدایی ناکام ماند و در سال ۱۹۷۰، به­گونه­ای خشونت­آمیز دوباره به سرزمین اصلی بازگشت. آن زمان، شناسایی [بیافرا] از سوی تعداد انگشت­شماری از کشورهای همسایه نقض یکپارچگی سرزمینی نیجریه قلمداد شد (بنگرید به اثر سالمون: La reconnaissance d’état, Paris, 1971). دکترین، همزمان با بلونشلی، پذیرفته است که جنگِ استقلالِ جاری، دست­کم تا زمانی که موجودیت دو فاکتو نهاد جدایی­خواه به دورنمایی معقول از دائمی بودن برسد، مانع از شناسایی شدن آن نهاد می­گردد. بنابراین، ورود دونتسک و لوهانسک به مخاصمه­ای کمابیش پیوسته با کیِف از سال ۲۰۱۴ به این­سو، حاکی از آن است که حتی اگر به شکلی دیگر الزامات مقرر در کنوانسیون مونته­ویدئو را برآورده سازند، (فعلاً) نباید آن­ها را دولت قلمداد کرد. با این حال، فکر نمی­کنم این کار را بتوان واجد وصف نقض «آشکار» در معنایی که پیش­تر توصیف شد، قلمداد کرد.

اگرچه غیرقانونی بودن شناسایی [دونتسک و لوهانسک] از سوی روسیه را می­توان ذیل هر دو معیار مؤثر بودن و قانونی بودن اثبات کرد، ولی کاستی­های تصمیم این کشور ذیل هیچ­یک از دو معیار آشکار نیستند (یعنی محکومیت اقدامات روسیه باید تبیین و مستدل گردد). بحث به میزان زیادی بر (سوء) استفاده روسیه از جدایی­ چاره­ساز متمرکز  گردیده است –شاید هر کجا که به «نقض آشکار» اشاره شده است- به نحوی که نقش قواعدی همچون مؤثر بودن و قانونی بودن که به­روشنی در حقوق موضوعه وجود دارند، به حاشیه رفته و فروکاسته شده است. به باور من، این امر همچنین نشانگرِ لزومِ هدایت بحث شناسایی به کیفیات پیش از [جدایی یک­جانبه] کوزوو به دور از دکترین جدایی چاره­ساز است که از لحاظ حقوقی نامفهوم و از نظر سیاسی آسیب­زاست. افزون بر این، بیانگر بایستگی مواجهه با شناسایی به­عنوان یک عمل حقوقی واجد اهمیت و مشروط به الزامات سخت­گیرانه و تضمین موشکافی حقوقیِ جدی در زمانی است که به شناسایی مبادرت می­شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شناسایی «جمهوری­های جدایی­طلب» اوکراین از سوی روسیه آشکارا غیرقانونی بود

 

مارک وِلِر

استاد حقوق بین­الملل و مطالعات بین­المللی اساسی دانشگاه کمبریج

منتشرشده در تالار گفت­وگوی مجله اروپایی حقوق بین­الملل (۹ مارس ۲۰۲۲)

https://www.ejiltalk.org/russias-recognition-of-the-separatist-republics-in-ukraine-was-manifestly-unlawful/

[در خصوص قانونی یا غیرقانونی بودن شناسایی استان­های دونتسک و لوهانسک اوکراین به­دست روسیه] دو پرسش مطرح می­شوند: آیا استان­های [دونتسک و لوهانسک] واجد معیارهای دولت­بودگی هستند و اگر چنین است، آیا این وضعیت از رهگذر نقض جدی مقررات حقوق بین الملل حاصل شده است که معطوف به تعهد به عدم شناسایی  است؟

همان­گونه که کمیسیون بادینتر (کمیسیون داوری کنفرانس صلح در مورد یوگسلاوی/۲۷ اوت ۱۹۹۱؛ مترجم) ابراز داشت، «وجود یا ناپدیدی دولت»، در وهله نخست «یک امر موضوعی است» (Badinter Opinion No. 1, 20 November 1991, para 1 (a), 31 ILM 1488, 1494). دو استان مزبور، در زمینه (و بسیاری خواهند گفت، در نتیجه) مداخله مسلحانه روسیه در سال ۲۰۱۴، در آن سال اعلام استقلال کردند. دولت­بودگی ادعایی آن­ها، پذیرش بین­المللی واجد اهمیتی را، از جمله تا این مرحله حتی از سوی روسیه نیز، دریافت نکرد.

تحقق بایسته «استقلال» از سوی این دو واحد محل تردید است، زیرا آن­ها در زمینه امنیت، اقتصاد و تصمیمات مرتبط با مناسبات خارجی کاملاً به فدراسیون روسیه وابسته باقی مانده­اند (بنگرید به: Customs Regime between Germany and Austria, PCIJ, Ser. A/B, No. 41, at 45). همچنین در خصوص مسئله تعریف حدود سرزمینی تردید وجود دارد. دو نهاد موردنظر، بنابر قاعده و اصل تصرف (uti possedetis) در همان محدوده سرزمینی هستند که قبلا به عنوان واحد استانی در چارچوب اوکراین تعریف شده بود (https://voelkerrechtsblog.org/russias-recognition-of-the-dpr-and-lpr-as-illegal-acts-under-international-law/ ) (در حالی که در سال ۲۰۱۴ تا همین اواخر حدود یک­سوم آن استان­ها در تصرف تجزیه­طلبان بود؛ مترجم). روسیه صراحتاً شناسایی خود را به حد کامل آن سرزمین­ها تسری داده است.

«هیچ قاعده­ای مبنی بر این­که سرحدات یک دولت باید به طور کامل معین و تعریف شود» وجود ندارد (North Sea Continental Shelf, ICJ Reports 1960, p, 32, citing (Monastery of Saint Naoum, PCIJ, Ser. B, No. 9, at 10). حتی اگر بخش­هایی از یک واحد در زمان اعلامیه استقلال آن تحت اشغال غیرقانونی دولتی دیگر باشد، دولت­بودگی منتفی نمی­شود. شناسایی گسترده و پذیرش کرواسی و بوسنی و هرزگوین در سازمان ملل متحد در سال ۱۹۹۲، نشان­­دهنده این امر است.

با وجود این، در این قضیه،  هر یک از این واحدها، زمانی که فدراسیون روسیه آن­ها را شناسایی کرد، به­طور تقریبی تنها یک­سوم سرزمین دولت فرضی خود را تحت کنترل داشتند. مابقی تحت اختیار دولتی بود که آن­ها در صدد جدایی از آن بودند [و همین امر] تردید­هایی را در خصوص این­که آیا واحدهای یادشده می­توانند مدعی سرزمینی تعریف­شده یا دست کم داشتن کنترلِ مؤثرِ محرز بر سرزمین دولتی ادعاییِ خویش باشند یا خیر، مطرح می­سازد. این نکته در زبان دقیق اتخاذشده در قطعنامه مجمع عمومی، که به­شدت تجاوز علیه اوکراین و تغییر ادعایی وضعیت در تنها «بخش­های مشخصی از استان­های دونتسک و لوهانسک اوکراین» را محکوم می­کند، بازتاب یافته است (General Assembly Resolution ES-11/1., para 5).

این امر، نمونه حاضر را از تجربه یوگسلاوی متمایز می­سازد. در زمان شناسایی گسترده جمهوری­های پیشینِ تشکیل­دهنده یوگسلاوی سابق، باور بر این بود که آن کشور در فرآیند فروپاشی قرار دارد (Badinter Opinion No. 1, 20 November 1991, para 1 (a), 31 ILM 1488, 1494). دیگر هیچ شخصیت حقوقی نمی­توانست با ادعای مؤثر بودن و دولت­بودگی کرواسی و بوسنی و هرزگوین مخالفت کند. افزون بر این، بی­گمان هر دو واحدی که سودای شناسایی [شدن از سوی دیگر دولت­ها را] داشتند، قربانی مداخله مسلحانه جمهوری فدرال یوگسلاویِ آن زمان بودند. اینجا، استان­های [دونتسک و لوهانسک] با مبادرت به درخواست مداخله از فدراسیون روسیه، در مداخله سهیم هستند. [نکته­ای] که با بحث حاضر مناسبت زیادی دارد این است که شورای امنیت ملل متحد [در قطعنامه خود] تعهد ایجابی [دولت­ها] دایر بر عدم شناسایی جمهوری صربسکا (Republika Srpska) به­عنوان یک دولت، که محصول مداخله مسلحانه علیه بوسنی و هرزگوین بود، را مورد تصریح قرار داد (S/RES/787 (1992)).

در این قضیه، کنترل اعمال­شده بر بخش کوچکی از سرزمین­های مورد ادعا از طریق مداخله مسلحانه فدراسیون روسیه حاصل شد: «حدود ۶۵۰۰ سرباز روسی، که در قالب گردان­های فنی صف­آرایی شده بودند، به منطقه دونتسک حمله کردند (https://www.chathamhouse.org/2020/05/minsk-conundrum-western-policy-and-russias-war-eastern-ukraine, p. 8).

هم­اکنون، فدراسیون روسیه، ظاهراً با ابتنای بر دکترین بحث­انگیزِ جدایی چاره­ساز، به شناسایی این دو واحد به­عنوان دولت­هایی [مستقل] دست زده است (https://www.ejiltalk.org/recognition/). روسیه، در موضعی به­نسبت متناقض با موضع خود در قضیه کوزوو، پیش­تر در قضایای آبخازیا و اوستای جنوبی و نیز کریمه، به این دکترین استناد کرده بود. این توجیه به صورتی گسترده رد گردید (برای نمونه: General Assembly Resolutions 68/262, and A/ES-11/L.1).

در شورای امنیت، فدراسیون روسیه این­چنین از «عملیات ویژه نظامی» خود در اوکراین دفاع کرد:

«رهبری جمهوری­های خلق لوهانسک و دونتسک از ما خواستند، بر اساس موافقت­نامه­های دوجانبه همکاری که در زمان شناسایی آن­ها منعقد گردیده­ بودند، به پشتیبانی نظامی دست بزنیم…. آن تصمیم [اجرای عملیات ویژه نظامی] بر اساس ماده ۵۱ منشور ملل متحد، تأیید شورای فدرال فدراسیون روسیه و پیرو معاهده دوستی و هم­یاری متقابل که با جمهوری­های خلق دونتسک و لوهانسک به امضا رسیده بود، اتخاذ گردید» (S/PV.8974, at 12).

شناسایی دو واحد موردنظر و انعقادِ به راستی فوری معاهده دفاع دسته­جمعی، همراه با دریافت و استجابت همزمان درخواست اعمال دفاع دسته­جمعی، همگی ­در یک زمان رخ داده­اند. این­ها هم بخشی از یک فریب واحد هستند: فراهم­سازی پوششی حقوقی برای یورش به اوکراین و تغییر اجباری وضعیت بخش­هایی از سرزمین آن کشور. وضوح این نیرنگ به اندازه­ای است که از نظر حقوقی متقاعدکننده نیست.

دیوان بین­المللی دادگستری، در نظریه مشورتی کوزوو، تأیید کرد که «دامنه اصل تمامیت ارضی به عرصه مناسبات میان دولت­ها محدود است» (ICJ, Kosovo Advisory Opinion, ICJ Reports 2010 ICJ 403, para 80). این اصل از اوکراین حمایت می­کند و نه استان­های آن. به همین شکل، «ماده ۵۱ منشور نیز وجود حق ذاتی دفاع مشروع را در مورد حمله مسلحانه یک دولت علیه دولتی دیگر به رسمیت می­شناسد» (Wall Advisory Opinion, ICJ Reports  ۲۰۰۶, p. 136, para 139). بنابراین، روسیه دولت­بودگیِ ضروری برای استناد به دفاع از خود را بر اساس یورش پیشین خود به بخش­هایی از دو قلمرو، جعل کرد.

به علاوه، دفاع از خود ذیل ماده ۵۱ منشور، مستلزم «دولت ذیربطی» است «که قربانی حمله مسلحانه شده است» (Nicaragua Case, ICJ Reports 1986, para. 195). هیچ مدرکی از هیچ نوعی دال بر این­که اوکراین، که در آن زمان به­وسیله نزدیک به ۲۰۰۰۰۰ نیروی مسلح روسی محاصره شده بود، به حمله مسلحانه انتحاری علیه دو واحد موردبحث و محافظان روسی آن­ها مبادرت کرده است، وجود ندارد.

فدراسیون روسیه مدعی شده که دست­کم اقدامات خرابکارانه یا دیگر حوادث رخ داده است. دولت ایالات متحده پیش­تر هشدار داده بود که ممکن است روسیه برای توجیه تجاوز سرزمینی، به رویدادهای «ساختگی» این­چنینی استناد کند. به هر روی، حتی اگر چنین حوادث محدودی رخ داده باشند، «شدیدترین شکل استفاده از زور» (Nicaragua, ICJ Reports 1986, p. 101, para. 191) که دفاع از خود را توجیه می­کنند، محسوب نمی­شوند. افزون بر این، بعید است یورش تمام­عیار به قلمرو [اوکراین]  با قوای ۲۰۰۰۰۰ نفری، معیارهای ضرورت و تناسب که در ذات دکترین دفاع از خود نهفته­اند (Nicaragua, ICJ Reports 1986, p. 101, para. 176; Platforms, ICJ Reports 2003, p. 161, para 76) را محقق سازد.

با وجود این، گفته شده است که پشتیبانی روسیه از شورشیان مسلح در دو استان [دونتسک و لوهانسک] ضرورتاً «شدیدترین شکل استفاده از زور» -حمله مسلحانه لازم ذیل ماده ۵۱ منشور- ضروری برای برانگیختن دفاع از خود به­­شمار نمی­رود. به نحوی مشابه، استدلال شده است که امکان دارد معیار [قضیه] نیکاراگوئه برای انتساب حمله مسلحانه به فدارسیون روسیه در این مورد محقق نشده باشد. معیار [قضیه] نیکاراگوئه، در موارد مربوط به پشتیبانی خارجی از یک گروه شورشی ابراز می­دارد که استناد به دفاع از خود تنها در برابر دولتی قابل پذیرش است که  دولت پشتیبان شورشیان،  عملاً عملیات شورشیان در کشور دیگر را هدایت و کنترل نماید.

این یک خَلط مبحث است. بروز «حمله مسلحانه» و معیار [قضیه] نیکاراگوئه برای انتساب مشخص می­کنند که آیا اوکراین در مقام دفاع از خود در برابر پشتیبانی روسیه از نیروهای شورشی لوهانسک و دونتسک، از زور استفاده کرده است یا خیر. ولی اینجا، مسئله این نیست. در عوض، مسئله این است که آیا دو واحد موردنظر در نتیجه استفاده از زور از سوی دولتی دیگر ایجاد گردیده­اند یا خیر. همان­گونه که دیوان بین­المللی دادگستری تأیید می­کند:

«….غیرقانونی بودن منسوب به اعلامیه­های استقلال در این واقعیت ریشه دارند که آن­ها با استفاده غیرقانونی از زور در ارتباط هستند یا بوده­اند» (Kosovo Advisory Opinion, ICJ Reports 2010 ICJ 403, para 81).

به سخنی دیگر، پرسش درست این است که آیا استفاده از زور، و نه «حمله مسلحانه«، رخ داده است یا خیر؟ در عین حال که روشن است یورش حاضر یک حمله مسلحانه نیز می­باشد، بدیهی است که مداخله مسلحانه ارتکابی به­دست روسیه از سال ۲۰۱۴ تاکنون نیز دست­کم استفاده از زور قلمداد می­شود:

عنصر اجبار، که سرشت مداخله ممنوعه را تعریف می­کند و در حقیقت تشکیل می­دهد، در مورد مداخله­ای که یا از خلال شکل مستقیم اقدام نظامی یا از طریق شکل غیرمستقیم پشتیبانی از فعالیت­های مسلحانه براندازانه یا تروریستی در دولتی دیگر، از زور استفاده می­کند، کاملاً هویداست…. بنابراین، این شکل از اقدامات در پرتو اصل منع بکارگیری زور و اصل منع­مداخله، متخلفانه هستند (Nicaragua, ICJ Rep. 1986, p. 101, para 205, also Armed Activities, ICJ Reports 2005, p. 168, paras 161f).

ماده (۲)۴۰ مواد مسئولیت دولت کمیسیون حقوق بین­الملل، به روشنی تمام بیان دارد که «هیچ دولتی نباید وضعیتی را که با نقض جدی» یک هنجار آمره حقوق بین­الملل «ایجاد شده است به­عنوان امری قانونی به رسمیت بشناسد». هیچ تردیدی وجود ندارد که ممنوعیت بکارگیری زور، یک هنجار آمره حقوق بین­الملل است. همان­گونه که دیوان بین­المللی دادگستری ابراز داشته است، حتی «صرف» مداخله مسلحانه می­تواند نقض فاحش یا جدی ممنوعیت بکارگیری زور باشد:

مداخله نظامی غیرقانونی اوگاندا واجد چنان شدت و مدتی بود که دیوان آن را نقض فاخش ممنوعیت بکارگیری زور مقرر در بند ۴ ماده ۲ منشور می­داند (Armed Activities, ICJ Rep 2005, p. 168, paras 161-165).

این نقض فاحش از سال ۲۰۱۴ به این­سو ارتکاب یافته و تداوم داشته است. از این­رو، شناسایی بخش­هایی از هر دو استان به­عنوان دولت در هر برهه­ای از آن زمان به­ این­سو، آشکارا غیرقانونی بوده است. با این حال، شناسایی پس از گذشت ۸ سال، به­عنوان ترفندی جهت توجیه یورش مستقیم به قلمرویی وسیع­تر و در واقع کل اوکراین، هر گونه تردیدی را در خصوص این­که تخلف موردبحث در اینجا نقض بسیار شدید ممنوعیت بکارگیری زوری که موجب بروز تعهد عدم شناسایی می­شود، به­شمار می­رود، از میان برمی­دارد.

تعهد دایر بر عدم شناسایی وضعیت­های حاصل از نقض جدی قواعد آمره، بخشی متقن از نظم اساسی بین­المللی است و نه صرفاً ابداعی پیشنهادی از سوی کمیسیون حقوق بین­الملل. این اصل مدت­هاست ایجاد گردیده و قبلاً در پیش­نویس مواد اتخاذی از سوی کمسیون در خوانش نخست در ربع قرن پیش گنجانده شده بود. اصل مزبور «تعهد عدم شناسایی وضعیت ایجادشده از طریق [ارتکاب] جرم به­عنوان وضعیتی قانونی» (ماده ۵۳ پیش­نویس مواد) را در برمی­گرفت (مفهوم نقض­های جدی قواعد آمره جایگزین اصطلاح «جرم« دولت شد). این اصل تدوین، و نه توسعه مترقیانه، دکترین استیمسون است که در سال ۱۹۳۲، یک سال پس از یورش ژاپن به منچوری، ارائه گردید.

این تعهد، از محاکمات نورمبرگ به این­سو، همواره به­عنوان یکی از موازین بین­المللی تکرار شده است. قطعنامه (۲۶۲۵ (XXV))، که تفسیر معتبر منشور ملل متحد است، بیان می­دارد:

«هیچ تحصیل سرزمینی که ناشی از تهدید یا بکارگیری زور باشد، نباید به­عنوان امری قانونی مورد شناسایی قرار گیرد».

قطعنامه تعریف تجاوز نیز در ماده (۳) ۴ خود تصدیق می­نماید که «هیچ تحصیل سرزمینی یا امتیاز خاص ناشی از تجاوز سرزمینی به­عنوان امری قانونی به رسمیت شناخته نمی­شود و شناخته نخواهد شد» (GA Res 3314 (XXIX)). به همین شکل، اعلامیه ارتقای کارآمدی اصل خودداری از تهدید یا بکارگیری زور در روابط بین­الملل[۲۳] تأیید می­کند که:

«نه تحصیل سرزمین ناشی از تهدید یا بکارگیری زور و نه اشغال سرزمین ناشی از تهدید یا توسل به زور در تعدی از حقوق بین­الملل، به­عنوان تحصیل یا اشغال قانونی به رسمیت شناخته نخواهد شد» (General Assembly Resolution 42/22, Article 10).

همان­گونه که دیوان بین­المللی دادگستری در نظریه مشورتی کوزوو (بند ۸۱) بیان داشته، شورای امنیت ملل متحد همواره در عمل این اصل را اجرا کرده است.

«… در کلیه آن موارد، شورای امنیت در حال تصمیم­گیری راجع به وضعیت عینی موجود در زمان صدور اعلامیه­های استقلال بود؛ غیرقانونی بودن منسوب به اعلامیه­های استقلال نه از ماهیت یک­جانبه این اعلامیه­ها، بلکه از این واقعیت سرچشمه می­گرفتند که با استفاده غیرقانونی از زور یا دیگر نقض­های فاحش هنجارهای حقوق بین­الملل عام، به­ویژه هنجارهای واجد ماهیت آمره (قواعد آمره) در ارتباط هستند یا بوده­اند» (Kosovo Advisory Opinion, ICJ Reports 2010 ICJ 403, para 81).

بر همین منوال، در خصوص وضعیت اسرائیل و فلسطین، دیوان تعهد ایجابی مبنی بر این­که «کلیه کشورها متعهد به عدم شناسایی وضعیت غیرقانونی» ناشی از نقض جدی هنجاری آمره «هستند» را تأیید نمود (Wall Advisory Opinion, ICJ Rep 2004, p. 136, para 159). بار دیگر، دیوان یادآور شد که این نه گزاره­ای سیاسی، بلکه الزامی حقوقی است:

…اصول مربوط به استفاده از زور مندرج در منشور بازتاب حقوق بین­الملل عرفی هستند…؛ این گزاره در خصوص پیامدهای متضمن غیرقانونی بودن تحصیل سرزمین ناشی از تهدید یا بکارگیری زور نیز صدق می­کند (Wall Advisory Opinion, ICJ Reports 2004, p 136, para 87).

 اقدام بین­المللی در خصوص روسیه و اوکراین مؤید این تجمیع قاطع استانداردهای بین­المللی، رویه قضایی دیوان بین­المللی دادگستری و رویه دولت­ها در مورد وضعیت حاضر است. قطعنامه شماره ۲۸۲/۶۸ مجمع عمومی به بکارگیری زور از سوی روسیه در سال ۲۰۱۴ و استقلال کم­دوام کریمه می­پرداخت و در ادامه بیان می­داشت:

از همه دولت­ها، سازمان­های بین­المللی و نهادهای تخصصی می­خواهد هیچ­گونه تغییر وضعیت جمهوری خودمختار کریمه و شهر سواستوپول بر مبنای رفراندوم فوق­الذکر را به رسمیت نشناسند و از هر اقدام یا رفتاری که ممکن است شناسایی چنین وضعیت تغییریافته­ای تفسیر شود، خودداری ورزند (بند ۶).

به همین شکل، در رابطه با مخاصمه حاضر، فدراسیون روسیه مجبور شد پیش­نویس قطعنامه شورای امنیت را،  که رسماً در مورد تصمیم این کشور راجع به وضعیت بخش­های معینی از مناطق دونتسک و لوهانسک اظهار تأسف می­نمود و تصمیم گرفته بود که مسکو باید فوراً و بدون قید و شرط از آن تصمیم بازگردد چون ناقض حاکمیت و یکپارچگی سرزمینی اوکراین است (SC 14808, 25 February 2022)، وتو کند.

این اقدام، با اتخاذ قطعنامه­ای در مجمع عمومی ملل متحد با عنوان تجاوز سرزمینی علیه اوکراین دنبال شد که ۹۳ دولت از آن پشتیبانی می­کردند و ۱۴۱ رأی موافق دریافت کرد. قطعنامه تصریح کرد «که هیچ­گونه تحصیل سرزمین ناشی از تهدید یا توسل به زور نباید به­عنوان امری قانونی به رسمیت شناخته شود» و:

  1. تعهد خود به حاکمیت، استقلال، وحدت و یکپارچگی سرزمینی اوکراین در چارچوب مرزهای به رسمیت شناخته شده بین­المللی که به آب­های سرزمینی آن تعمیم می­یابد را مورد تصریح قرار می­دهد؛
  2. با شدیدترین لحن، در خصوص تجاوز سرزمینی فدراسیون روسیه علیه اوکراین در نقض ماده (۴) ۲ منشور اظهار تأسف می­کند؛

…..

  1. راجع به تصمیم مورخ ۲۱ فوریه ۲۰۲۲ فدراسیون روسیه در مورد وضعیت برخی بخش­های مناطق دونتسک و لوهانسک اوکراین به منزله نقض یکپارچگی سرزمینی و حاکمیت اوکراین و مغایر با اصول منشور، اظهار تأسف می­نماید؛
  2. خواستار آن است که فدراسیون روسیه فوراً و بی قید و شرط از تصمیم خود در خصوص وضعیت بخش­هایی معین از استان­های دونتسک و لوهانسک اوکراین بازگردد؛… (A/ES-11/L.1).

تصمیم مجمع عمومی ملل متحد، تنها به این خاطر که به­دست اکثریتی چشمگیر و در زمان مناسب اتخاذ شده است، غلط یا شک­برانگیز نیست. بر خلاف آن، غیرقانونی بودن شناسایی استان­های لوهانسک و دونتسک اوکراین به­عنوان دولت­ هم از لحاظ حقوقی و هم از نظر موضوعی آشکار است. این یافته روشن، با تکیه روسیه بر  شناساییِ آشکارا غیرقانونیِ دو واحد موردبحث، به­مثابه عنصر کلیدیِ تلاش برای توجیه کل یورش به اوکراین، تقویت می­شود.

[۱] https://twitter.com/WBHoekstra/status/1495857789331247112

[2] https://twitter.com/MFA_Lu/status/1495873315394801666

[3] https://twitter.com/MFAgovge/status/1495873653971599370

[4]  https://twitter.com/KlausIohannis/status/1495851114692067333

[5] https://twitter.com/TGenchovskaMFA/status/1495865464962048011

[6] https://twitter.com/JosepBorrellF/status/1495847000104972292

[7] https://www.icc-cpi.int/resource-library/documents/rs-eng.pdf

[8] https://legal.un.org/ilc/texts/instruments/english/draft_articles/9_6_2001.pdf

[9] https://ecfr.eu/article/international-law-and-the-invasion-of-ukraine/

[10] https://www.ohchr.org/en/NewsEvents/Pages/DisplayNews.aspx?NewsID=24716&LangID=E

[11] http://en.kremlin.ru/events/president/news/67828

[12] https://balkaninsight.com/2014/03/18/crimea-secession-just-like-kosovo-putin/

[13] بنگرید به:

 https://www.ejiltalk.org/recognition/   و https://voelkerrechtsblog.org/de/russias-recognition-of-the-dpr-and-lpr-as-illegal-acts-under-international-law/

[14] بنگرید به:

https://www.crisisgroup.org/europe-central-asia/eastern-europe/ukraine/russia-and-separatists-eastern-ukraine

[15] بنگرید به:

 https://www.crisisgroup.org/europe-central-asia/eastern-europe/ukraine/russia-and-separatists-eastern-ukraine

و نیز به:

 https://studylib.net/doc/11982106/briefing-paper-russian-forces-in-ukraine-igor-sutyagin

[16] به طور کل بنگرید به:

https://www.jstor.org/stable/pdf/resrep10291.pdf?refreqid=excelsior%3Aa92d924ce6e05c48710b5adbddd5aaca&ab_segments=&origin=

و به­طور خاص راجع به «گروه واگنِر» بنگرید به:

https://www.jstor.org/stable/pdf/resrep10291.pdf?refreqid=excelsior%3Aa92d924ce6e05c48710b5adbddd5aaca&ab_segments=&origin=

[17] دیدگاه­های متفاوتی در این زمینه وجود دارند: برای مواضعی که دونتسک و لوهانسک را «گروه­های مسلح» یا «جمهوری­های خودخوانده» به­شمار می­آورند، بنگرید به:

https://www.ohchr.org/Documents/Countries/UA/UkraineArbDetTorture_EN.pdf, https://www.ohchr.org/Documents/Countries/UA/HRMMU-Update-2021-11-01-EN.pdf, https://www.rulac.org/browse/conflicts/non-international-armed-conflicts-in-ukraine#:~:text=The%20conflict%20has%20had%20a,of%20armed%20groups%20in%20total, and https://digital-commons.usnwc.edu/cgi/viewcontent.cgi?article=1264&context=ils

[18] https://legal.un.org/ilc/reports/2019/english/a_74_10_advance.pdf

[19] https://undocs.org/en/A/RES/3314(XXIX)

[20] https://voelkerrechtsblog.org/russias-recognition-of-the-dpr-and-lpr-as-illegal-acts-under-international-law/

[21] https://www.icty.org/x/cases/slobodan_milosevic/tdec/en/040616.pdf

[22] برای تحلیل این امر، ببینید:

 https://carnegieendowment.org/files/deWaal_UncertainGround_final.pdf

[23] The Declaration on the Enhancement of the Effectiveness of the Principle of Refraining from the Threat or Use of Force in International Relations

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *