۲۰ آوریل ۲۰۲۲
نویسنده: مارکو میلانویچ
مترجم: حبیبه فرجزاده (دانشجوی دکترای حقوق بینالملل علامه طباطبائی)
ویراستار علمی: دکتر عبدالله عابدینی (عضو هیئت علمی پژوهشکده تحقیق و توسعه علوم انسانی سمت(سمت ))
حمله مسلحانه به اوکراین چه هنگامی آغاز شد؟ و پیش از آغاز، چه زمانی در اصطلاح پذیرفته شده در حقوق بین الملل توسل به زور، قریب الوقوع گشت؟ در این پست من برخی از نظرات در مورد این دو سؤال را مطرح خواهم کرد، نه به این دلیل که مستقیماً به وضعیت اوکراین مرتبط اند-که مرتبط هم نیستند، چون اقدامات دفاعی اوکراین در برابر روسیه پیشدستانه نبود- بلکه به این دلیل مطرح می کنم که اوکراین به عنوان یک مطالعه موردی می تواند درس های مفیدی در مورد کاربرد مفهوم قریب الوقوع به ما بیاموزد و در ارزیابی مخاصمات آینده، که برخی از آنها حداقل به اندازه حمله روسیه به اوکراین ممکن است پرمخاطره باشد، این مفهوم می تواند تعیین کننده باشد. برای مثال، اگر ایالات متحده یا اسرائیل مداخله نظامی علیه ایران یا کره شمالی را برگزینند توجیهی که خواهند آورد احتمالاً حول محور ضرورت توقف یک حمله مسلحانه قریب الوقوع خواهد بود.
پیشینه ای مختصر
اینکه آیا ماده ۵۱ منشور سازمان ملل متحد اجازه توسل به دفاع مشروع در برابر حملات مسلحانهای که هنوز رخ نداده اند را میدهد یا خیر، یک سؤال پرتکرار در حق بر جنگ[۲] است. در آموزهها به بحث در مورد دفاع مشروع پیشگیرانه و پیشدستانه[۳]؛ چه در شرایط متداول بین دولتها و چه در مواردی که شامل حملات بازیگران غیردولتی(تروریستی) و در مورد چالشهای جدید ناشی از فضای سایبری، بسیار پرداخته شده است. بهرغم تفاوت دیدگاه محققان (و دولتها) در مورد این موضوعات، با توجه به استدلالهای رسمی و سیاسی که مطرح میشود، میتوان این نظرات را در چند گروه بزرگ تقسیمبندی کرد.
در یک طرف طیف، موضع مضیق و محدودکننده قرار دارد: متن ماده ۵۱ واضح است و از حق دفاع مشروع در صورت «وقوع» حمله مسلحانه سخن می گوید. هیچ دفاع مشروعی در برابر حمله آتی وجود ندارد. در طرف دیگر این طیف (که دیدگاهی افراطی است) مفاهیم گسترده ای از دفاع مشروع پیشگیرانه در برابر تهدیدات آتی به ویژه تهدیدات مربوط به تروریسم و سلاحهای کشتار جمعی قرار دارد. موضعی که معمولاً با دولت جورج دبلیو بوش در ایالات متحده پیوند خورده است. اما مشکل اصلی این نظر این است که ایده به کارگیری زور «دفاعی» برای جلوگیری از تهدیدات احتمالی آتی، نمیتواند با نظام حقوقی ممنوعیت کامل توسل یکجانبه به زور در روابط بینالملل سازگار باشد.
در میانه آرمانگرایان، مدافعان و میانهروها، برخی استدلال میکنند که دفاع مشروع در برابر حمله مسلحانه آتی امکانپذیر است اما فقط در موارد استثناء و زمانی که حمله قریب الوقوع است. بنابراین، تقریباً همه دولتها و متخصصانی که دفاع مشروع در پاسخ به حمله آتی را تأیید می کنند بر قریب الوقوع بودن حمله به عنوان یک معیار محدود کننده تکیه دارند-همانطور که غیرمنطقی است که یک کشور قربانی را وادار کرد اولین ضربه را متحمل شود تا بتواند پاسخ دهد، غیرمنطقی خواهد بود اگر به هر تهدیدی هم که واقعاً قریب الوقوع نیست واکنش پیشگیرانه نشان دهد. بنابراین، برای مثال، پیش از تهاجم ایالات متحده/بریتانیا به عراق در سال ۲۰۰۳، مشاور حقوقی رسمی دادستان کل بریتانیا هرگونه نظریه موسع دفاع مشروع پیشگیرانه را رد کرد- مانند آنچه در یادداشت وزارت دادگستری ایالات متحده مطرح شد که به دنبال ارائه توجیهی قانونی برای جنگ در دولت بوش بود – و به صراحت به قریب الوقوع بودن به عنوان یک معیار محدود کننده استناد کرد و به این نتیجه رسید که براساس هیچ دیدگاه منطقی نمیتوان گفت که حمله عراق به ایالات متحده و متحدانش قریب الوقوع بوده است(بند ۳).
البته پرسش مهم در اینجا آن است که قریب الوقوع بودن واقعاً به چه معناست. در این باره نیز با دو موضع کلی روبهرو هستیم.
از یک دیدگاه، قریب الوقوع بودن یک معیار زمانی است- حمله مسلحانه قریب الوقوع حملهای است که در شُرُف وقوع است. از دیدگاه دیگر، حمله قریب الوقوع حملهای است که با جریان عادی وقایع رخ خواهد داد و لازم است هم اکنون برای جلوگیری از آن اقدام شود. قریب الوقوع بودن در اینجا جنبهای از ضرورت دفاع مشروع است و عناصر علیت و قصد را در خود دارد. یکی از طرفداران چنین نظریهای، دوست خوبم مایک اشمیت، چنین بیان می کند(ص ۵۳۵):
ملاک صحیح برای ارزیابی یک عملیات پیشگیرانه باید این باشد که آیا در آخرین فرصت ممکن برای مواجهه با حمله ای که تقریباً به طور قطعی اتفاق می افتد، این عملیات رخ داده است یا خیر. به بیان دیگر، زمانی که قربانی بالقوه، باید فوراً برای دفاع از خود به شیوهای هدفمند اقدام کند و متجاوز احتمالی، به طور قطع، مصمم به حمله است، توسل به زور پیشگیرانه، جایز و مشروع میباشد.
مسئله کلیدی در اینجا این است که منظور ما از متجاوزی که «مصمّم به حمله است» چیست؟ که به زودی به آن خواهم پرداخت.
افزون براین، از ۱۱ سپتامبر، شاهد تلاش هماهنگ برخی دولتهای قدرتمند غربی برای بسط مفهوم قریب الوقوع (بیشتر به عنوان جنبهای از ضرورت واکنش تلقی میشود نه به عنوان کیفیت زمانی حمله)، به ویژه در زمان حملات تروریستی بازیگران غیردولتی بودهایم. این بسط و گستراندن مفهوم گاه بارها آنقدر چشمگیر بوده است که به جز تلفیق این دو رویکرد، درک تفاوت واقعی بین این رویکردها و نظریههای موسع پیشگیرانه که در نظم حقوقی بین المللی مدرن عموماً قابل پذیرش نیستند، دشوار شده است. بخش مهمی از این تلاش، معروف به اصول [حقوقدان انگلیسی] دَنیل بتلِهِم[۴] است، که رویکرد این اصول به قریب الوقوع بودن به طور دقیق و لفظ به لفظ در سخنرانیهای(برای مثال) دادستانهای کل بریتانیا و استرالیا و با استناد به نظر مایک اشمیت در مورد آخرین مجال فرصت پذیرفته شد. (برای تجزیه و تحلیل دقیق، مقاله داپو آکانده و توماس لیفلندر را و همچنین صفحات۸-۱۰، و پست های قبلی من را اینجا و اینجا ببینید). اما این رویکردهای موسع به قریب الوقوع بودن نمیتواند از نظر منطقی یا قانونی به حملات تروریستها محدود شود. قریب الوقوع به هر معنا که باشد، اگر حمله مسلحانه آتی از یک دولت نشأت گرفته باشد نه از یک بازیگر غیردولتی، باز باید به همین معنا باشد. توسل و دست یازیهای قابل توجه اخیر به دفاع مشروع در برابر حملات قریب الوقوع دولتها،(حداقل شاید اینطور باشد) ترور سردار سلیمانی توسط ایالات متحده در ژانویه ۲۰۲۰ و حملات مداوم اسرائیل علیه اموال ایران در سوریه و لبنان را در بر می گیرد.
وقوع، قریب الوقوع بودن و اوکراین
این موضوع ما را به [وضعیت فعلی] اوکراین رهنمون میکند. بدیهی است که اوکراین در برابر حمله روسیه پیشگیرانه عمل نکرد(کاملاً برعکس- به نظر میرسد این روسیه است که نوعی توجیه دفاع مشروع پیشگیرانه یا پیشدستانه برای توسل به زور ارائه میکند). حتی اگر اوکراین ۱۰۰ درصد مطمئن بود که روسیه تهاجم خود را در ۲۴ فوریه آغاز خواهد کرد، هیچ راه مناسب و ممکنی برای تغییر جهت پیشگیرانه این حمله گسترده نداشت و از نظر استراتژیک نیز به نفع اوکراین نبود که-برای آنچه در بهترین حالت ممکن است مزایای تاکتیکی جزئی داشته باشد اما در عین حال بهانهای برای تهاجم به روسیه بدهد- اولین گلوله را شلیک میکرد. بنابراین وضعیت اوکراین با مواردی متفاوت است که دولتها برای انجام واکنش قبل از وقوع حمله، عملاً به دفاع مشروع متوسل میشوند. اما دقیقاً به همین دلیل است که وضعیت فعلی اوکراین مثال خوبی برای آزمایش یافتهها در مورد قریب الوقوع بودن به عنوان کیفیت یا ویژگی حمله مسلحانه است نه به عنوان جنبهای از فوریت/ضرورت پاسخ به حمله.
به عبارت دیگر، مطابق با آن تفسیری از ماده ۵۱ منشور که امکان دفاع پیشگیرانه و پیشدستانه را قبل از وقوع حمله فراهم می کند، در مقطعی پیش از شروع حمله مسلحانه روسیه به اوکراین، باید از نظر منطقی و حقوقی، حمله قریب الوقوع شده باشد. قریب الوقوع بودن حمله روسیه یکی از ویژگیهای آن حمله است بدون توجه به این واقعیت که اوکراین از حقی که احتمالاً برای پاسخ دادن قبل از وقوع حمله داشت، استفاده نکرد. به طور خلاصه، «قریب الوقوع بودن» حمله نمی تواند به این بستگی داشته باشد که آیا اوکراین تصمیم می گیرد پیشگیرانه به آن پاسخ دهد یا خیر. متخصصانی (و دولت هایی) که استدلال میکنند «حمله مسلحانه قریب الوقوع» یک مفهوم منسجم/به هم پیوسته است، باید بتوانند ۱- مستقیماً به این پاسخ دهند که چه زمانی حمله روسیه به اوکراین واقعاً آغاز شد، یعنی شروع به وقوع در مفهوم ماده ۵۱ محقق شد؛ و سپس ۲- در چه مقطعی از زمان قبل از لحظه وقوع، آن حمله در مقابلِ صرفاً امکان وقوع داشتن، قریب الوقوع شد.
در مورد سؤال اول می توان استدلال کرد که حمله مسلحانه روسیه به اوکراین از سال ۲۰۱۴ با الحاق کریمه و مداخله در دونباس آغاز شد و از نظر حقوقی تهاجم تمام عیار صرفاً ادامه آن چیزی بود که پیشتر روی داده بود. هرچند این نکته درست است اما حداقل از آنجایی که من می توانم دیدگاههای دولت را در این مورد ارزیابی کنم، به نظر می رسد کاملاً واضح است که همه طرفهای درگیر تهاجم، سال ۲۰۲۲ را به عنوان یک رویداد جداگانه تغییر دهنده بازی- یعنی یک توسل به زور جدید مستلزم توجیه جداگانه- در نظر گرفتهاند. به علاوه، برای درک قریب الوقوع بودن میتوانیم [این مسأله را] به سادگی با توسل به زورهای قبلی قیاس کنیم.
اگر چنین است(من تصور می کنم) همه موافقیم که حمله مسلحانه علیه اوکراین در ۲۴ فوریه کمی بعد از ساعت ۶ صبح به وقت مسکو/کیف آغاز شد، زمانی که پوتین سخنرانی خود را با اعلان «عملیات نظامی ویژه» به پایان رساند و موشک ها بر شهرهای اوکراین باریدند و نیروهای زمینی به سمت این کشور در حرکت، و جلسه شورای امنیت سازمان ملل در حال برگزاری بود. همچنین، من اینطور تصور میکنم همه موافقیم که حمله مسلحانه دقایقی پیش از انفجار موشکها شروع شد، یعنی لحظهای که آنها درواقع به سمت اهداف خود شلیک شدند(به بحث اینجا رجوع کنید). برخی نیز، ممکن است استدلال کنند که حمله در مرحلهای پیش از آن شروع شده است، برای مثال، زمانی که پوتین دستور نهایی برای اقدام به تهاجم را صادر کرده که احتمالاً ساعاتی پیش از آن بوده است( دقیقا نمیدانیم چه هنگامی).
فرض کنید لحظه وقوع حمله را در ساعت ۶ صبح به وقت مسکو/کیف در ۲۴ فوریه تعیین کنیم. پس چه زمانی حمله قریب الوقوع شد؟ در یک ساختار زمانی مضیق و سختگیرانه از قریب الوقوع بودن (یعنی حمله مسلحانه قریب الوقوع حملهای است که در شرف وقوع است)، حمله می تواند در ساعات قبل از شروع، یک روز قبل، یا شاید حتی یک یا دو هفته قبل از شروع آن، قریب الوقوع بوده باشد. اما براساس ساختار علّی قریب الوقوع، نقطه تمرکز ما، به نقل از فرمول مایک اشمیت که در بالا گفته شد و از هر فرمول دیگری بهتر است، باید آنجایی باشد که در آن «متجاوز بالقوه به طور قطع مصمم به حمله شده است».
قریب الوقوع بودن، قابلیت ها، مقصودها
این سؤال کلیدی است که –روسیه دقیقاً در چه مقطعی به طور قطع مصمم به حمله به اوکراین شده است؟ اصلاً این به چه معناست؟ و چگونه می توان به آن پی برد؟
هرگونه ارزیابی قریب الوقوع بودن در این معنا باید در مورد دو چیز باشد: توانایی مهاجم، و مقاصد/نیات مهاجم. (دوباره، من در اینجا تلاش میکنم قریب الوقوع بودن حمله را به این معنا از ضرورت/فوری بودن هرگونه واکنش پیشگیرانه به حمله جدا کنم). صرف توانایی حمله نمیتواند حمله را بدون چنین نیتی، قریب الوقوع سازد- ایالات متحده و روسیه این توانایی را دارند که یکدیگر (و جهان) را در عرض چند ساعت با استفاده از سلاحهای هسته ای نابود کنند اما این توانایی به این معنا نیست که چنین حمله ای قریب الوقوع است. به همین نحو، قصد حمله بدون توانایی انجام حمله نیز بی معناست(همانطور که جنگ اوکراین به ما می آموزد، ممکن است فاصله درازی از قصد حمله تا توانایی مهاجم برای دست یابی واقعی به اهدافی که تعیین کرده، وجود داشته باشد).
بنابراین ارزیابی اینکه چه زمانی حمله روسیه به اوکراین در مفهوم حقوقی قریب الوقوع شده است، مستلزم ارزیابی پیشینی و پسینی در مورد توانایی ها و اهداف/نیات روسیه است. البته مورد اول بسیار سادهتر از مورد دوم است زیرا ذخیره و استقرار تواناییهای نظامی را میتوان به طور عینی از راه هایی مثل تصویربرداری ماهوارهای مشاهده کرد. تواناییهای نظامی روسیه برای شروع، فراوان و قابل توجه بود و دو دوره هم در بهار ۲۰۲۱ و سپس از نوامبر ۲۰۲۱ تا زمان حمله در فوریه ۲۰۲۲ نیز، تقویت شد. و بدین ترتیب توانایی روسیه برای عملی کردن حمله گسترده به اوکراین به وضوح انکار ناپذیر بود.
اما مسئله مقاصد/نیات روسیه پیچیدهتر است. در حقیقت در اینجا منظور ما مقاصد ذهنی است؛ چرا که برای مفهومسازی قریب الوقوع بودن رویدادی که حاصل کنش انسانی است راه دیگری وجود ندارد. در اینجا هم حداقل هیچ مشکلی واقعی در انسانی سازی موجودیت انتزاعی دولت روسیه نداریم- تصمیمات کلیدی همه توسط یک فرد، ولادیمیر پوتین، اتخاذ شده است. در رژیم خودکامهای که وی ایجاد کرد، تنها نیت او مهم بود و تنها او بود که (در مقطعی) به طور قطع مصمم به حمله به اوکراین شد. چیزی که ما، حداقل هنوز و براساس اطلاعات موجود در دسترس عموم، نمی دانیم این است که دقیقاً چه زمانی این تصمیم را گرفته است. به سادگی می توانست ۲۳ فوریه ۲۰۲۱ و ۲۳ فوریه ۲۰۲۲ باشد؛ و ما نمی دانیم، که حداقل تا حدی به این دلیل است که پوتین تصیمات خود را از دیگران مخفی نگاه می داشت تا جایی که اکثر مشاوران نزدیک و افسران نظامی او تا زمان صدور دستور آغاز حمله، از قصد وی اطلاع نداشتند.
پی بردن به قطعیت قصد پوتین
اگر مفهوم قطعیت مستلزم بررسی قصد یک دولت(رهبر آن) باشد، مشکل اساسی که با آن مواجه خواهیم بود قابلیت تغییر نیات و تصمیمات است. اگر تحت اللفظی تفسیر شود، یک تصمیم برگشت ناپذیر/قطعی می تواند تصمیمی باشد که نمی توان آن را تغییر داد، حتی اگر محاسبات رهبر در پشت آن تغییر کند- اما از آنجایی که فناوری مدرن ارتباط فوری بین رهبر و مجریان تصمیمات را ممکن ساخته است، دریچه زمانی برای غیرقابل برگشت بودن در حقیقت بسیار باریک خواهد بود. از سوی دیگر، قطعیت و برگشت ناپذیری را می توان به یک ملاک نه چندان سختگیرانه تعبیر کرد- یک تصمیم منطقاً قاطعانه توسط رهبر برای اقدام به حمله، مگر اینکه شرایط زمینهای به طور اساسی تغییر کند. اما حتی بر اساس چنین ملاکی، مشخص کردن لحظه در زمانی که تصمیم گرفته شده است میتواند دشوار یا غیر ممکن باشد.
شایسته است که در این مرحله روی ارزیابی های سازمان های اطلاعاتی غربی در این باب تأملی داشته باشیم. هفته ها پیش از تهاجم، میتوانستیم شاهد جریان مداوم اظهارات مقامات دولتهای مختلف به ویژه ایالات متحده باشیم، مبنی بر اینکه اطلاعات جاسوسی در اختیار آنها، نشان از حمله قریب الوقوع روسیه علیه اوکراین دارد. اما این اظهارات اغلب با پیامهایی از سوی این دولتها و سایرین اینطور درآمیخته شده بود که تصمیم نهایی برای حمله هنوز اتخاذ نشده است.
بنابراین، برای مثال، در ۲۸ ژانویه، رئیس جمهور زلنسکی از کشورهای غربی خواست که با هشدارهای متعدد خود وحشتی برای اقتصاد اوکراین ایجاد نکنند، و گفت که «تهدیدی فراتر از تجمع مشابه سپاهیان در بهار گذشته ندیده است». بهرغم هشدارهای ایالات متحده، لوید آستین، وزیر دفاع ایالات متحده اظهار داشت که «مخاصمه اجتناب ناپذیر نیست. هنوز زمان و فضا برای دیپلماسی وجود دارد، در حالی که رئیس سرویس اطلاعات خارجی آلمان گفت که معتقد است «هنوز تصمیم برای حمله گرفته نشده است» حتی اگر توانایی آن وجود داشته باشد.
به همین نحو، در۱۱ فوریه، مشاور امنیت ملی ایالات متحده اظهار داشت که روسیه می تواند ظرف چند روز به اوکراین حمله کند اما «ما چیزی ندیدیم که نشان دهد تصمیم نهایی اتخاذ شده که دستور حرکت داده شده باشد.» یک دیپلمات اروپایی که نامش فاش نشد اصرار داشت که هنوز برای جلوگیری از پوتین دیر نشده است و گفت: «گزینههای بیشتری در امتداد این مسیر وجود دارد.» رئیس سرویس اطلاعاتی نروژ نیز ارزیابی کرد که روسیه توانایی حمله به اوکراین را دارد اما « اول و مهمتر از همه به رئیس جمهور پوتین بستگی دارد که این کار را انجام دهد… و گفتن اینکه آیا احتمال دارد یا نه، دشوار است زیرا این تصمیم تنها به رئیس جمهور روسیه بستگی دارد.»
یک هفته بعد یا بیشتر سخنها قطعیتر شد. در ۱۷ فوریه، سفیر ایالات متحده در سازمان ملل توئیتی زد (با بیانی که به نظر می رسد حقوقدان باشد) که «شواهد موجود نشان میدهد که روسیه به سمت یک تهاجم قریب الوقوع حرکت می کند». سپس در ۱۸ فوریه، رئیس جمهور بایدن تلویحاً اشاره کرد که تصمیم بدون بازگشتی از سوی روسیه اتخاذ شده و «از این لحظه من متقاعد شدهام که او تصمیم ]تهاجم[ را گرفته است، و دلایلی برای این باور خود داریم.» در ۲۰ فوریه مقامات ایالات متحده به خبرنگاران توضیح دادند که ارزیابی پرزیدنت بایدن براساس اطلاعات جدیدی انجام شده که مورد وثوق هستند:
یک مقام امریکایی به سی بی اس نیوز گفت که ایالات متحده اطلاعاتی در اختیار دارد مبنی بر اینکه فرماندهان روسی دستور تهاجم به اوکراین را دریافت کردهاند و فرماندهان حاضر در میدان، درصدد انجام برنامههای خاصی برای نحوه مانور در بخشهای خود در میدان نبرد برآمدهاند. این مقام گفت که این دستورات به معنای قطعیت تهاجم نیست، چراکه ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه در صورت تغییر نظر خود، همچنان میتواند دستورات را تغییر دهد.
به این پیامهای درهم و آمیخته توجه کنید- دستورات برای اقدام به حمله داده شده، اما پوتین کماکان می تواند در صورت تغییر نظر، از آنها صرف نظر کند. دستورات داده شده اما تهاجم قطعی نیست. آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه ایالات متحده نیز به همین ترتیب افزود: «آنچه ما شاهدیم نشان از جدی شدن تصمیم پوتین به حمله دارد»، اما در عین حال، «اگر تحرکاتی هم صورت گرفته باشد تا زمانی که اتفاق نهایی به وقوع نپیوندد و هرآینه حتی ما بدانیم تانکها در حال پیشروی هستند، هواپیماها در حال پرواز هستند و تهاجم به طور کامل آغاز شده است، هرکاری بتوانیم برای جلوگیری از آن انجام خواهیم داد و در هر صورت آمادهایم.» بلینکن بهرغم اصرار زلنسکی، از سر گرفتن تحریم ها را توجیه میکرد چرا که «به محض آغاز تحریمها، اثر بازدارندگی از دست میرود… و تا هنگامی که حتی یک دقیقه زمان برای جلوگیری از جنگ وجود داشته باشد، باید فرصت را غنیمت شمرد.» عقیده در اینجا بر این است که اثر بازدارنده تحریمهای احتمالی( قریب الوقوع؟) ممکن است پوتین را وادار به تغییر عقیده کند (که اکنون میدانیم این گونه نبود).
برآمد
این نوشتار ارزیابی نه چندان جامعی از همه اظهارات مربوطه بود که در آستانه جنگ بیان شد اما امیدوارم جهت حرکت روشن باشد. بهرغم استفاده فراگیر از اصطلاح قریب الوقوع، تقریباً در اغلب مواقع، حتی زمانی که میگفتند دستور اقدام به تهاجم داده شده، مقامات غربی بر احتمال تغییر نظر رئیس جمهور پوتین تأکید کردند همانطور که در بهار ۲۰۲۱ از تصمیم خود صرف نظر کرد یا تصمیم قاطع نگرفته بود. شایان ذکر است که ایالات متحده و بریتانیا ارزیابیهای خود را صرفاً به صورت داخلی انجام ندادند بلکه تلاشهای مشترک مداومی برای به اشتراک گذاشتن اطلاعات با متحدان، از جمله اوکراین و افشای برخی ارزیابیها، به صورت علنی صورت گرفت. این عملیات به عنوان یک پیروزی اطلاعاتی چشمگیر، به ویژه در مقایسه با شکست مفتضحانه عراق، با استقبال مواجه شد. اما حتی تا آخرین لحظه برخی متحدان بدبین بودند؛ از جمله فرانسویها معتقد بودند که رخ دادن یک تهاجم تمام عیار بعید مینماید (که منجر به استعفای رئیس اطلاعات نظامی فرانسه شد (اینجا ببینید)).
در اینجا به سه نکته مرتبط اشاره کنم. نخست اینکه شیوه گردآوری اطلاعاتی در اینجا اساساً در مورد آنچه یک شخص-ولادیمیر پوتین- فکر میکرد، بود. همانطور که در گزارش نیویورک تایمز توضیح داده شده است این مانور نه تنها ذاتاً دشوار است بلکه طبیعت انسانی(شخصی) آن را دشوارتر می کند:
به گفته یک مقام آمریکایی، احتمال تغییر در محاسبات آقای پوتین وجود دارد زیرا وی هزینه های متغیر تهاجم را سنجش و ارزیابی می کند که از مذاکرات چه چیز می تواند به دست آورد. برخی مقامات خاطرنشان می کنند که آقای پوتین سابقه انتظار تا آخرین لحظه ممکن برای تصمیم گیری را دارد و دائماٌ در حال سنجش گزینههاست.
جای تعجب نیست که مقامات آمریکایی نخواهند گفت که چگونه از فکر پوتین اطلاع دارند و به دنبال حفظ منابع فعلی خود هستند.
اطلاع از نیت هر رهبر خودکامه ای دشوار است، اما پوتین که کار خود را به عنوان یک افسر کا.گ.ب آغاز کرده دشواری خاص خود را دارد. از آنجا که وی از ابزارهای الکترونیک اجتناب، و اغلب یادداشتبرداران را ممنوع میکند، و به دستیارانش چیز زیادی نمیگوید، یک سازمان اطلاعاتی برای اینکه از نیات و تفکرات او آگاه شود با محدودیت مواجه است.
دوم، ما باید بدانیم وقتی مسئله کلیدی پیش بینی نیات و اقدامات پوتین مطرح است، موفقیت مسلم سرویسهای اطلاعاتی غربی، هم در پیشبینی و هم در اطلاع رسانی عمومی آن پیشبینی، مستلزم انتشار علنی هیچ مدرک عینی و ملموسی نیست. ما چیزی ندیده ایم. ما نمی دانیم مبنای واقعی ارزیابی سازمانهای مربوطه واقعاً چه بوده است. هیچ یک از این ارزیابیها، چه به آنها اعتماد کنیم یا نه، نمیتوانست تا لحظه حمله مورد تأیید ناظران خارجی واقع شود و این «شفافیت ساختگی(مصنوعی)» یک معضل واقعی در شرایط بحران شناخت است؛ همانطور که هنینگ لامان به درستی آن را توصیف می کند: اطلاع رسانی عمومی ارزیابیهای اطلاعاتی بدون هیچگونه تبادل شواهد مؤید آن اطلاعات، که گریبانگیر بسیاری از جوامع است. همچنین یک مشکل فراگیر در حقوق بین الملل آن است که ادعاهای حقوقی اغلب متکی بر ادعاها و اظهارات مبتنی بر داده هاست که نمیتوان به نحو ملموسی آنها را تأیید کرد.
سوم، اگر معیار حقوقی قریب الوقوع این باشد که یک دولت-رهبر آن- به طور قطع مصمم به حمله به کشور دیگر شده است، مشکل اصلی پیش رو ممکن است این باشد که این ملاک میتواند بسیار سختگیرانه باشد، در حالی که هر جایگزین قابل تصوری بیش از حد سطحی و سهلگیر است.دقیقاً چه زمانی پوتین به طور قطع مصمم به حمله به اوکراین شد؟ من مطمئن نیستم که حتی در حال حاضر نظری [قطعی] در این مورد داشته باشیم. مطمئناً مقامات کشورهای مختلف که این ارزیابی را از قبل انجام میدهند هم نمیتوانند با اطمینان در این مورد نظر دهند. این امکان کاملاً وجود دارد که پوتین، «با سابقه انتظار تا آخرین لحظه ممکن برای تصمیم گیری و ارزیابی مجدد گزینههای پیش روی خود» واقعاً تا صبح ۲۴ فوریه، تصمیم قطعی خود را نگرفته باشد. در این صورت (من نمی گویم درست است اما میتواند چنین باشد)، پس چگونه ملاک قریب الوقوع بودن میتواند کارآمد و عملی باشد؟
مطلب را با این نتیجهگیری به پایان میرسانم که قصد ندارم بگویم من در اینجا قائل به مخالفت، به شکلی کاملاً مضیق، با هر گونه احتمال دفاع مشروع تا زمان وقوع حمله مسلحانه هستم. من موضع خاصی در این خصوص اتخاذ نمیکنم. اما طرفداران نظراتی که برخی از تفسیرهای دفاع مشروع پیشدستانه را تأیید میکنند باید به این موضوع فکر کنند که آیا مفهوم قریب الوقوع بودن که در اینجا نقش مهمی در تعیین موجه و ناموجه بودن دفاع ایفا میکند، واقعا میتواند انتظاری که از آن می رود را برآورده سازد؟ در این راستا، آنها میتوانند به یک سؤال ساده و انتقادی پاسخ دهند: اگر اوکراین در(مثلاً) ۱۷ یا ۲۳ فوریه قبل از اینکه منتظر نخستین هجمه باشند، یک موشک به سمت فرودگاه نظامی یا انبارهای سوخت روسیه شلیک میکرد، آیا این مورد، دفاع مشروع در برابر یک حمله مسلحانه قریب الوقوع به شمار میآمد؟
[1] https://www.ejiltalk.org/when-did-the-armed-attack-against-ukraine-become-imminent/
[2] jus ad bellum
Anticipatory [3] و preventive هردو اشاره به دفاع مشروع پیشگیرانه و pre-emptive و interceptive هر دو اشاره به دفاع مشروع پیشدستانه دارد.
[۴] اصول مربوط به حدود حق دفاع مشروع یک دولت در برابر حمله مسلحانه قریب الوقوع یا فعلی بازیگران غیردولتی که دنیل بتلِهِم در سال ۲۰۱۲ در مقاله خود در مجله آمریکایی حقوق بین الملل مطرح کرد و خیلی زود به «اصول بتلِهِم » شناخته شدند.