روسیه، ناتو و سازمان های بین المللی

روسیه، ناتو و سازمان¬ های بین المللی
Kseniya Oksamytna
23 می ۲۰۲۲ (اینجا)
برگردان
موسی کرمی
پژوهشگر دکتری حقوق بین الملل عمومی دانشگاه قم
ویراستاران علمی
دکتر فاطمه کیهانلو
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی
دکتر ندا کردونی
پژوهشگر حقوق بین¬الملل و مدرس دانشگاه

با آغاز فرآیند درخواست عضویت در ناتو از سوی فنلاند و سوئد، همچنان روایت¬ های گمراه کننده ای در خصوص نقش به اصطلاح گسترش به سوی شرق ناتو در «تحریک» روسیه به یورش به اوکراین چیرگی دارند. روایت های مزبور این واقعیت اساسی که جنگ روسیه علیه اوکراین امپریالیستی است را تحت الشعاع قرار داده اند: روسیه پذیرفته است که هدف «فاز دوم» حمله، اشغال حداکثری سرزمین است (اینجا). به رغم این اعترافات بی شرمانه، روسیه کماکان به تلاش خود برای سرپوش نهادن بر اهداف [واقعی] خویش [از این یورش] ادامه می دهد و [در این زمینه] دستاویزهایی را ارائه کرده است. مقصر شناختن ناتو دستاویز اصلی است و برای روسیه سه هدف را محقق می کند. نخست، در پی منصرف کردن شرکای غربی اوکراین از تأمین ابزارهای دفاع از خود برای اوکراین است (اینجا). دوم، به «اثر صف آرایی زیر پرچم» [یا اقناع افکار عمومی] در روسیه در مواجهه با یک دشمن خارجی دست می زند (کمک می کند) (اینجا).سوم، در صدد بهانه تراشی و توجیه عقب نشینی ها (اینجا) و شکست هایی (اینجا) است که نظامیان روسی در اوکراین تجربه کرده اند: دولت روسیه می¬تواند مدعی باشد که آنان در حال جنگ با «کل ناتو» هستند.
این دیدگاه که یورش روسیه به اوکراین تا اندازه ای «تقصیر ناتو» است، فراتر از مرزهای روسیه[نیز] طنین افکنده است. [در این مورد] دو گونه استدلال شایع هستند: «طرح اتهام متقابل» و استعمارگرایی نوین در لباس مبدل «واقع گرایی». «طرح اتهام متقابل» بر اقدامات روسیه سرپوش می گذارد، زیرا ایالات متحده در گذشته کارهای وحشتناکی انجام داده است. با وجود این، «طرح اتهام متقابل» یک مغالطه منطقی است (اینجا): [که با نمسک به آن] همزمان می¬توان سیاست خارجی امریکا و روسیه را به نقد کشید.
خط استدلالی دوم فرض می کند اوکراین ناچار به تمکین در برابر روسیه است، زیرا روسیه قوی تر است و این دقیقاً «حال و روز کنونی جهان» است. آن دسته از پژوهشگران روابط بین الملل که بر این سنت صحه می گذارند، استدلال می کنند که قدرت های بزرگ –چه ایالات متحده باشد، چه روسیه یا چین- در صدد اثرگذاری بر سیاست داخلی و خارجی کشورهای همسایه خود هستند. روسیه، تبدیل اوکراین به یک «دموکراسی لیبرال هوادار امریکا» (اینجا) و آمال آن برای پیوستن به اتحادیه اروپا و ناتو را یک تهدید قلمداد کرد و بنابراین، به اوکراین یورش برد (۹۱ درصد مردم اوکراین از عضویت در اتحادیه اروپا و ۶۸ در صد از پیوستن به ناتو حمایت می کنند). چنین مفسرانی مدعی هستند که اوکراین در عدم همراهی با خواسته های همسایه خود، بی پروا و غیرمدبرانه عمل کرده است.
با این حال، چنین طرز تفکری استعماری است (اینجا): در جهانی که قدرت ایجاد حق می کند، در حالی که حقوق بین الملل و حقوق بشر نادیده گرفته می شوند، کشورهای قدرتمند می توانند به تصرف سرزمین دست بزنند و جمعیت های خارجی را مطابق میل خود مورد سوء استفاده قرار دهند. طبق این منطق، قربانیان تجاوز سرزمینی، شرکای آن ها و کشورهای متعهد به پاسداری از حقوق بین الملل نباید [در برابر این جریان] مقاومت نمایند.
سایرین، در عین اذعان به سرشت ناعادلانه ادعاهای روسیه در خصوص «حوزه اثرگذاری (نفوذ)»، با تحویل تسلیحات به اوکراین در قالب تمایل دروغین مبنی بر نجات جان مردم اوکراین و پیشگیری از جنگ جهانی، مخالفت می ورزند؛ استدلالی که در نامه سرگشاده مناقشه برانگیز (اینجا) روشنفکران آلمان (اینجا) مطرح گردید و از دولت آلمان می خواست ارسال تسلیحات به اوکراین را متوقف سازد و بر آتش بس تمرکز کند. سیاستمداران استونی (اینجا) و لاتویا (اینجا) فراخوانی به منظور سوق دادن اوکراین به پذیرش «صلح به هر قیمتی» در صورتی که متضمن اشغال بخش های بیشتری از خاک اوکراین (که همیشه با سوء استفاده های حقوق بشری همراه است) و تهدید دائمی سازماندهی مجدد و حمله دوباره روسیه باشد، را مورد انتقاد قرار دادند.
در خلال نسل زدایی سال ۱۹۹۴ در رواندا، هم قدرت های بزرگ و هم بازیگران منطقه ای در ابتدا وضعیت را با وضعیت جنگ داخلی اشتباه گرفتند و به همین خاطر، همه تلاش ها بر دستیابی به آتش بس متمرکزشد. نماینده چک در سازمان ملل متحد با قیاس (اینجا) تلاش های معطوف به [انعقاد] موافقت نامه صلح میان قوم هوتو و قوم توتسی با «درخواست از هیتلر برای دستیابی به آتش بس با یهودیان» در جلسه غیرعلنی شورای امنیت، غوغایی بپا کرد. امروزه نیز در بیشتر پایتخت های [جهان] درکی از قصد جنایت بار روسیه در قبال اوکراینی ها وجود ندارد؛ اگرچه کشورهای اروپای مرکزی و شرقی [در این زمینه] استثنا هستند.مجالس لاتویا و استونی نخستین مجلس هایی بودند که بیانیه هایی را دایر بر این که رفتار روسیه در اوکراین عمل نسل زدایی به شمار می رود (اینجا)، از تصویب گذراندند. سایر کشورهای منطقه نیز از اوکراین به خاطر آنچه سیاست خارجی «نئوایده آلیسم» نامیده می شود، پشتیبانی سیاسی و عملی نمودند. کشورهای اروپایی مرکزی و شرقی می¬دانند که روسیه «تنها زمانی به تعهدات و موافقت ¬نامه های بین المللی احترام می گذارد که مطابق با منافعش باشد» (اینجا) و نیز اطلاع دارند که ناتو برای کشورهای عضو اتحاد، سپری ضروری در برابر تجاوز سرزمینی روسیه است (اینجا).
آیا ناتو روسیه را «تحریک» کرد؟
پژوهشگران نئولیبرال روابط بین¬الملل معتقدند که ناتو از رهگذر همدلی با تمایل کشورهای اروپای مرکزی، شرقی و جنوب شرقی به اتحاد، روسیه را «تحریک» کرده است. سازمان پیمان آتلانتیک شمالی در سال ۱۹۴۹ به دست بلژیک، کانادا، دانمارک، فرانسه، ایسلند، ایتالیا، لوکزامبورگ، هلند، نروژ، پرتغال، پادشاهی متحد [بریتانیا] و ایالات متحده ایجاد شد. در خلال جنگ سرد، ۴ عضو به آن پیوستند: یونان، ترکیه، اسپانیا و آلمان غربی. این اتحاد به عنوان هم سنگ پیمان ورشوکه تحت سیطره شوروی [سابق] بود، در طول آن دوران نقشی کلیدی ایفا نمود. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی [سابق]، آلبانی، بلغارستان، کرواسی، چک، استونی، مجارستان، لاتویا، لیتوانی، مونته نگرو، مقدونیه شمالی، لهستان، رومانی، اسلواکی و اسلوونی به ناتو پیوسته اند.
ناتو یک سازمان امنیت دسته جمعی است: ماده ۵ [منشور] آن مقرر می دارد که حمله مسلحانه علیه یک عضو ناتو، حمله علیه کل آن ها محسوب خواهد شد. کارکرد عمده ماده ۵، بازدارندگی است: هر قدرت متخاصمی که در اندیشه حمله مسلحانه به یک عضو ناتو باشد، باید برای یک پاسخ دسته جمعی آماده شود. با توجه به این که پشتیبانی عمومی از لزوم اقدام یک کشور برای نجات همتای متحد خود در ناتو در سال ۲۰۲۰ از ۶۴ درصد در هلند و ۶۰ درصد در ایالات متحده تا ۲۵ درصد در یونان و و ایتالیا و نیز ۱۲ درصد در بلغارستان متغیر بود (اینجا)، قدرت تضمین های امنیتی ناتو، منشأ نگرانی برخی دولت های عضو آن شده است . با وجود این، ناتو یک پیمان امنیتی صرف نیست.
منشور ناتو بیانگر التزام اعضای آن به فیصله مسالمت آمیز اختلافات، همکاری اقتصادی، هم فکری و تقویت نهادهای دموکراتیک است. منشور یادشده مقرر می دارد که هر کشور اروپایی، با دعوت متفق القول کلیه اعضا، می تواند به ناتو بپیوندد. همگام با این اصل، ناتو در سال ۲۰۰۸ از تمایل اوکراین و گرجستان برای پیگیری عضویت در اتحاد استقبال کرد (اینجا). بوسنی و هرزگوین نیز به سوی این امر پیش می رود. کوزوو هم تمایلات مشابهی از خود نشان داده است (اینجا)، هرچند عدم شناسایی آن از سوی چندین کشور اروپایی در حال حاضر مانعی تفوق ناپذیر [در مسیر پیوستن به ناتو] محسوب می گردد.
روسیه مدعی است زمانی که اتحاد جماهیر شوروی [سابق] در حال فروپاشی بود، ناتو قول داده بود به سوی شرق «گسترش» نیابد. (ادبیات گسترش گرایی، در مقابل بزرگ سازی که دلالتی مثبت دارد، بخشی از روایت روسیه است که فرآیند طولانی درخواست و تحقق بایسته های عضویت در ناتو را نادیده می گیرد و تحت الشعاع قرار می دهد). پوتین ادعا می کند که بزرگ سازی ناتو، «منافع مشروع» روسیه در همسایگی آن را تهدید می نماید و هیچ گزینه ای جز اقدام بر پایه «نگرانی های مشروع امنیتی» برای روسیه باقی نمی گذارد؛ روایتی که نادرستی آن از سوی مدیرکل اتحادیه اروپا در زمینه مذاکرات همسایگی و بزرگ سازی نمایان شده است (اینجا). در خصوص وعده های ناتو دایر بر عدم بزرگ سازی، حتی رهبر پیشین شوروی [سابق] نیز پذیرفت که وعده های مزبور تنها در زمینه اتحاد جمهوری دموکراتیک آلمان سابق با آلمان غربی داده شدند (اینجا). در سال ۱۹۹۳، مقامات امریکایی رئیس جهور روسیه، بوریس یلستین را از برنامه های خود برای پیگیری مشارکت با کلیه کشورهای اروپای مرکزی و شرقی به جای عضویت در ناتو مطلع ساختند (یک برنامه، نه یک وعده)، ولی پذیرش اعضای جدید در اتحاد در درازمدت را نفی نکردند.در آن زمان، قصدی جدی برای بزرگ سازی ناتو وجود نداشت، اگرچه واکلاو هاوِل از چک و لِخ والسا از لهستان، خواستار پیوستن [به ناتو] بودند.
کشورهای اروپای مرکزی و شرقی، موفق شدند تا پیش از زمان برنامه ریزی شده به ناتو بپیوندند. تمایل لهستان برای «امن، ایمَن و آزاد» شدن به این معنا بود که بر تلاش خود برای تبدیل به بخشی از اتحاد اصرار دارد و در سال ۱۹۹۹، به همراه چک و مجارستان، موفق به این کار گردید. لاتویا، با تبریک به سه عضو جدید، ابراز امیدواری کرد که روزی، کشورهای حوزه بالتیک نیز «به طور کامل به جامعه اروپایی-آتلانتیکی بازگردند» (اینجا)؛ همان ادبیاتی که برای تأکید بر این مسأله بکار برده می شد که کشورهای اروپای مرکزی و شرقی با اشغال شوروی [سابق]، از خانواده اروپایی خویش جدا شده اند.
لاتویا همچنین از همکاری نزدیک ناتو و روسیه در آن زمان ابراز خرسندی کرد. با این حال، این همکاری دوام نداشت، زیرا پس از قدرت گرفتن پوتین در سال ۲۰۰۰، روسیه روز به روز اقتدارگراتر شد. در سال ۲۰۰۴، کشورهای حوزه بالتیک به ناتو و نیز اتحادیه اروپا پیوستند.
سازمان های چندجانبه در گذر زمان تغییر می کنند و این امر در خصوص ناتو نیز صدق می کند. برخی از اهداف اولیه آن دیگر موضوعیت ندارند. نقل قول پرتکرار و کنایه آمیز نخستین دبیر کل ناتو یعنی عالیجناب ایسمای این بود که ناتو برای «بیرون نگاه داشتن اتحاد شوروی [سابق]، داخل ساختن امریکایی ها و پایین کشیدن آلمانی ها» (اینجا) ایجاد گردید. پس از آن که آلمان قویاً از نظامی گری و اقتدارگرایی دوران هیتلر دست کشید، شمار اندکی در آلمان به ناتو به چشم [یک سازمان] «ضدآلمانی» نگریستند.
دو بخش دیگر کنایه بالا، همچنان موضوعیت دارند. به رغم «شرط همیاری متقابل» در معاهده لیسبون، درخواست های سوئد و فنلاند برای پیوستن به ناتو (و نیز عزم سوئیس برای روابط نزدیک تر با اتحاد) نشان از آن دارد که ناتو همچنان مهم ترین ساختار (معمار) امنیت دسته جمعی در اروپاست. بر خِلاف بیانیه های مشابه اوکراین، پیشنهاد عضویت سوئد و فنلاند موجب برانگیخته شدن مخالفت پوتین نشده است (اینجا). پوتین، با اظهار نظر در خصوص پیشنهاد سوئد و فنلاند در اجلاس رهبران سازمان معاهده امنیت دسته جمعی -اتحاد نظامی به رهبری روسیه متشکل از دولت های دوران پس از شوروی که هوادار روسیه هستند-، اعلام کرد که «گسترش از طریق این کشورها، تهدید مستقیمی را متوجه روسیه نمی کند»؛ دلیل مؤیدِ دیگری که بزرگ سازی ناتو نه سبب بلکه بخشی از دستاویز یورش به اوکراین بوده است.
درباره بخش «بیرون نگاه داشتن اتحاد شوروی [سابق]» در کلام عالیجناب ایسمای، [باید گفت] که این امر به پیشگیری از کنترل شوروی بر کشورهای اروپایی مربوط می شد: اتحاد جمهوری های سوسیالیستی شوروی، می بایست از سرزمین هایی که متعلق به آن نبودند، «بیرون نگاه داشته می شد». این هدف در سده ۲۱ نیز همچنان موضوعیت دارد. روسیه امنیت همسایگان غیرناتویی خود را تضعیف کرده است: این کشور، ترانسنیستریا در مولداوی را اشغال کرد (اینجا)، به گرجستان یورش برد (اینجا) و ضمن فراری دادن یا سوء استفاده کردن از جمعیت مسلمان بومی (اینجا) در شبه جزیره کریمه در اوکراین، آن را به خاک خود ضمیمه ساخت. روسیه، با خودداری از رویارویی مستقیم نظامی با کشورهای عضو ناتو، به انجام حملات سایبری (اینجا) و نقض حریم هوایی (اینجا) کشورهایی مانند استونی روی آورد.
تبلیغات روسیه اصرار دارد که ناتو همواره «ضدروسی» بوده است. با وجود این، ناتو به اندازه ای که ضد امپریالیسم روسیه است، «ضدروسی» نیست. جای شگفتی نیست که اعضای اروپای مرکزی و شرقی ناتو که مکرراً – به صورت زبانی و با فعالیت های براندازانه- از سوی روسیه تهدید می شوند، قوی ترین حامیان عضویت در ناتو هستند: ۸۲ درصد لهستانی ها و ۷۷ درصد مردم لیتوانی، در سال ۲۰۲۰ دیدگاه مثبتی نسبت به اتحاد داشته اند (اینجا) و احتمالاً حمایت ها از آن زمان به این سو نیز افزایش پیدا کرده است.
استدلال دیگری که از سوی روسیه مطرح شده (اینجا) این است که ناتو می بایست منحل گردد و با یک «ساختار امنیتی سراسر اروپایی» جایگزین شود. با این حال، روسیه از قبل از طریق سازمان های پرشماری (متعددی) با کشورهای اروپایی همکاری دارد (یا دست کم همکاری داشته است). افزون بر این، مشخص نیست که یک سازمان سراسر اروپایی با روسیه تحت رهبری پوتین به عنوان یکی از اعضای خود قادر به کار کردن باشد یا خیر. رفتار این کشور در دیگر نهادهای بین المللی مبنایی برای خوش بینی به دست نمی دهد. کلیه کشورها از طریق سازمان های بین المللی، منافع ملی خویش را دنبال می کنند. ولی بسیاری از آن ها، دست کم در پاره ای مواقع، سازمان های بین المللی را در پی (طلب) منافع مشترک به کار می برند؛ با وجود این، این گزاره به ندرت در خصوص روسیه تحت رهبری پوتین قابل اعمال است.
روسیه و سازمان های بین المللی
تجارب سازنده پوتین و تحسین هر آن چه که شوروی [سابق] از خوب و بد داشت (اینجا)، به دکترین شوروی در قبال سازمان¬ های بین المللی بازمی گردد. دیدگاه ما در خصوص تحلیل سیاست داخلی و خارجی شوروی در [گزارش جرج کنان ] در سال ۱۹۴۶ [با نام] «تلگرام طولانی» هر چه که باشد، [محتوای] آن هشدار می داد که «روس ها [تنها] وقتی فرصتی برای توسعه قدرت شوروی یا مانع تراشی [بر سر راه] و تضعیف قدرت دیگران مشاهده کنند، رسماً در سازمان های بین المللی مشارکت می جویند». پس از فروپاشی اتحاد شوروی، ایالات متحده و اروپای غربی از روسیه انتظار داشتند جهان بینی امپریالیستی و مجموع صفر را کنار بگذارد؛ هرچند روسیه مستقل برای تأمل جدی راجع به گذشته اقتدارگرایانه شوروی (اینجا)، آمادگی اندکی از خود نشان داد (و هم اکنون فعالانه از چنینکاری خودداری می ورزد). به اصطلاح «روح سال ۱۹۸۹» موجب خوش بینی بی موردی گردید. در حالی که روسیه غرب را به «نگاه تمسخرآمیز» به پیروزی خود در جنگ سرد متهم ساخت، آنچه در آن زمان وجود داشت هیجانی واقعی از ظهور یک «اروپای کامل و آزاد» بود. نگرانی های درازمدتی که کشورهای اروپای مرکزی و شرقی در مورد تحول عمیق و دائمی روسیه داشتند، تحت عنوان آشوب طلبی مردود شمرده شدند.
شوربختانه، با داوری رفتار روسیه در سازمان های بین المللی در سده بیست و یکم، اثبات شد که آن نگرانی ها بی پایه نبودند. روسیه سال ها با دعوت بازیگران جامعه مدنی برای گزارش دهی به شورای امنیت ملل متحد از خلال به اصطلاح «فرمول آریا» مخالفت کرده بود (اینجا). ولی در اواخر دهه ۲۰۱۰ میلادی، به مجرد این کهبرای کارزارهای دروغ پراکنی این کشور مفید گردید، از آن استقبال کرد و منکران ارتکاب خشونت (اینجا) و هر کسی که مایل به تکرار خط استدلالی روسیه بود را دعوت نمود. در دسامبر ۲۰۲۱، روسیه از «فرمول آریا» برای متهم ساختن اوکراین و دولت های حوزه بالتیک به «تجلیل نازی گری» بهره گرفت. سی و شش کشور و اتحادیه اروپا از سوء استفاده روسیه از این مسئله و اقدام به «ترویج روایتی نادرست و دروغ پراکنی در خصوص کشورهای همسایه»، ابراز تأسف کردند (اینجا). روسیه، پس از تشدید جنگ خود علیه اوکراین در فوریه ۲۰۲۲، در یکی از نشست های شورای امنیت اوکراین را به توسعه سلاح های کشتار جمعی متهم کرد؛ امری که در بیان سفیر آلبانی، فِریت هُجا، «جنگ اطلاعاتی و تئوری های توطئه نادرست و اثبات نشده ای… بودند که در زمانه ما ارزشی ندارند» (اینجا). با این حال، این نظریه های توطئه در روسیه و در میان بخشی از جمعیت ایالات متحده (اینجا) هوادار پیدا کردند.
رژیم پوتین همچنین برای حراست از منافع تجاری خویش، در صدد تضعیف کارکرد اداری ملل متحد بوده است (اینجا). یک دیپلمات روسی که ریاست کمیته مشورتی ملل متحد در خصوص مسائل اداری و بودجه ای را بر عهده داشت و یک مقام تسهیل گر روسی به خاطر پول شویی مرتبط با سِمَت های خود در سازمان ملل متحد، به زندان افتادند.
ادعا شده است که سربازان روسی در مالی، غیرنظامیانی که مأموریت سازمان ملل متحد در آنجا، یعنی مأموریت چندبعدی ثبات یکپارچه در مالی موظف به حراست از آن هاست، را قتل عام کرده اند (اینجا) (روسیه با این مأموریت موافقت کرده بود). نگرانی مشابهی در جمهوری افریقای مرکزی تداوم دارد که در آن گروه واگنر به عملیات دست می زند. گروه واگنر، ابزار دولت روسیه (اینجا) برای نیل به اثرگذاری جهانی به شیوه ای مشابه جنگ های نیابتی پیش از سال ۱۹۸۹ میلادی است. سربازان واگنر از سال ۲۰۱۴ در حال جنگ با اوکراین هستند و همچنان به شیوه معمول خود، که متضمن ارتکاب خشونت است، به این کار ادامه می دهند (اینجا). احتمال می رود گروه واگنر در جمهوری افریقای مرکزی مرتکب «اعدام های دسته جمعی بدون محاکمه، بازداشت های خودسرانه، شکنجه در حین بازجویی و ناپدیدسازی اجباری» شده باشند (اینجا). مأموریت سازمان ملل در آنجا، یعنی مأموریت چندبعدی ثبات یکپارچه در جمهوری افریقای مرکزی نیز رسالت حراست از غیرنظامیان را بر عهده دارد. این مأموریت، خدمت انتقال اضطراری مجروحان (تخلیه پزشکی) را در اختیار «مربیان (مشاوران) [مجروح] روسی» گذاشت، کاری که موجب شد آن مأموریت با کاهش منابع مواجه شود؛ هرچند سربازان و مزدوران روسی، پیش از انجام عملیات هایی که آن ها را نیازمند انتقال اضطراری می نمود هم همیشه با سازمان ملل همکاری نمی کردند.
تنها سازمان ملل نبود که مورد سعایت و زیر فشار روسیه قرار داشت. کرملین، به منظور رهانیدن رژیم اسد از پاسخگویی، در صدد بد نام کردن سازمان ممنوعیت سلاح های شیمیایی برآمد (اینجا).روسیه «به صورتی سامان مند از رهگذر دروغ پراکنی و اشکال تراشی، اعتماد عمومی به سازمان امنیت و همکاری اروپا را تضعیف کرد» و «زمانی که نتوانست آن را برای اهداف مسکو به کار گیرد، صلاحیتش» را زیر سؤال برد (اینجا). زمانی که مأموریت نظارت ویژه سازمان امنیت و همکاری اروپا به خاطر خودداری روسیه از تمدید دوره مأموریت در حال کاهش نیروهای خود بود، نیروهای نایب روسیه در بخش های اشغالی شرق اوکراین، کارکنان ملی آن را ربودند (اینجا). شورای اروپا، سه هفته پس از آغاز یورش تمام عیار علیه اوکراین، روسیه را اخراج کرد (اینجا). رُنی پاتز، استاد حق التدریس دانشکده هِرتی در برلین و کارشناس سیاست بین الملل، سازمان های بین المللی و حقوق بشر، سیاست های روسیه در قبال شورای اروپا را این چنین توصیف می کند:
«درخواست های پی در پی روسیه برای اروپایی بدون خطوط جداکننده، مکرراً با تلاش های خود این کشور برای ایجاد شکاف در شورای اروپا تضعیف شده است. فهرست اقدامات تکراری و پیوسته روسیه دایر بر بی احترامی به اصول اساسی شورای اروپا، طولانی است: از تعلیق در مجمع پارلمانی شورای اروپا در سال ۲۰۰۰ به خاطر نقض حقوق بشر در چچن گرفته تا عدم اجرای پیوسته آراء دیوان اروپایی حقوق بشر –ازجمله برای پرونده های مربوط به ترانسنیستریا-، روسیه برای مدتی طولانی به عنوان بازیگری که از صحنه شورای اروپای برای زیر سؤال بردن و تضعیف حقوق بشر در سراسر اروپا بهره برداری می کند، نگریسته شده است. در سال های اخیر، روسیه برای مدتی، متعاقب از دست دادن حق رأی خود در مجمع پارلمانی شورای اروپا، از پرداخت سهم تعیین شده خویش به بودجه این شورا خودداری ورزید. از این رو، با وجود این که اخراج فدراسیون روسیه از شورای اروپا ضایعه ای مهم برای مدافعان حقوق بشر در روسیه است،احتمالاً در راهروهای شورای اروپا در استراسبورگ نفس¬های راحتی کشیده شد؛ زیرا دیپلمات ها و مقامات شورای اروپا اکنون دیگر از صرف زمان دیپلماتیک ارزشمند با عضوی که مأموریت آن به تضعیف ارزش های اساسی شورای اروپا از درون به جای ارتقای آن ها تغییر یافته است، آسوده گشته اند».
به رغم همه آن چه در بالا آمد، روسیه همچنان خود را به عنوان شریکی تفهیم نشده برای صلح و ثبات در اروپا که پیشنهادهایش توسط «غرب» رد شده بود به مطرح می کند. در حالی که روایت روسیه به عنوان «قربانی بی گناه قدرت های خارجی» (اینجا)، عنصر اساسی تبلیغات این کشور است، واقعیت چیز دیگری است. در میانه های دهه ۱۹۹۰ میلادی، ایالات متحده از روسیه برای پیوستن به گروه ۸ (جی ۸) دعوت به عمل آورد (اینجا)؛ باشگاهی از اقتصادهای بزرگ «غربی» که در آن زمان، صرفاً بر پایه تولید ناخالص داخلی، [استحقاق و] ادعای چین و برزیل برای [عضویت در] آن قوی تر از روسیه بود (روسیه پس از الحاق کریمه به خاک خود در سال ۲۰۱۴، از جی ۸ اخراج شد). روسیه در سال ۱۹۹۴، به برنامه مشارکت برای صلح ناتو پیوست. به منظور برجسته کردن موقعیت ویژه روسیه و متمایز ساختن آن از دیگر کشورهای عضو برنامه مشارکت برای صلح –برای تأیید خودانگاره «عظمت» روسیه-، شورای مشترک دائمی ناتو-روسیه در سال ۱۹۹۷ ایجاد گردید و در سال ۲۰۰۲ به شورای ناتو-روسیه ارتقا پیدا کرد. بسیاری از سیاستمداران «غرب»، کوشیدند تا بهترین چهره پوتین را ببینند. برای نمونه، جناح مرکزی-چپ آلمان همچنان «امیدوار بود که ممکن است پوتین در نهایت به یک انسان منطقی مبدل شود» (اینجا). در مقابل، کارشناسان اروپای شرقی در سال ۲۰۱۵ اظهار داشتند که بر خلاف ادعای روسیه مبنی بر این که تمام آن چه می خواهد، رفتار دیگر کشورهای اروپایی با روسیه به عنوان «کشوری برابر» است، «برابر بودن برای روسیه یعنی حق تنظیم و سرپیچی از قواعد، نه صرف پیشبرد منافع خود در چارچوب نظام اروپایی پس از جنگ سرد با مجموعه قواعد مشترک آن» (اینجا).
پس یک «ساختار امنیتی سراسر اروپایی» به جای ناتو، مادامی که رژیم پوتین در روسیه حکومت می کند، بی ثبات کننده خواهد بود. می توان امیدوار بود که روزی روسیه از نظامی گری و امپریالیسم دست بردارد، رعایت حقوق بشر در داخل را آغاز و نقض آن ها در خارج از کشور را متوقف کند. ولی ناتو تهدیدی مفروض برای یک روسیه آزاد نخواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *