رویکرد جهان سوم به آموزش حقوق بین‌الملل: دست رد به شیوه های سنتی آموزش استعماری

رویکرد جهان سوم به آموزش حقوق بین‌الملل: دست رد به شیوه های سنتی آموزش استعماری[۱]

Dr Mohsen al Attar and Dr Rafael Quintero Godínez

مترجم: دکتر زهرا مشرف جوادی

دانش‌آموخته دکتری حقوق بین‌الملل دانشگاه علامه طباطبایی

ویراستار علمی: دکتر مژگان رامین¬نیا

عضو هیات علمی دانشگاه پیام نور

تلاش‌های دانش حقوقی مدرن مبنی بر مفید بودن همواره خود، انتقادهایی را به همراه داشته است. آموزش‌های حقوقی اساتید در این زمینه با رویکرد ایده‌آلی حقوقی که عاری از هرگونه خلا و تعارض است، صورت می‌گیرد. این رویکرد منجر به جریانی از دانش جزئی و محدودی می‌شود که تفاوت‌های مهم جوامعی که در آن تعارضات مداوم وجود دارد را نادیده می‌گیرد. چرا که این رویکرد محدودیت‌هایی در حوزه دانش حقوقی دارد که پیامدهای آن به ویژه برای حقوق بین‌الملل زیانبار است. آموزش حقوق بین‌الملل کماکان بر روال مرسوم خود قراردارد؛ به این معنی که ارائه دهنده نسخه جدیدی از مدرنیته اروپاییست که گویی بر اساس قدرت و مولفه‌های مرتبط با آن شکل نگرفته است. استعمار، تجارت برده و نسل‌کشی‌های متعدد در برنامه‌ای درسی حقوقی کم‌اهمیت جلوه داده می‌شود و نقش فرهنگ‌ها، شیوه‌ها و معرفت‌شناسی غیراروپایی در این میان مورد توجه قرار نمی‌گیرد. در واقع ما با یک سری قواعد و اصول مهجوری مواجه می‌شویم که از زمینه‌های ژئوپولتیکی که سازنده آن اصول بوده‌اند، فرسنگ‌ها فاصله دارند. این نگاه کوته‌بینانه، خشونت‌های حقوق بین‌الملل را تطهیر می‌کند و تصویری از پاکدستی سفیدپوستان ارائه می‌دهد که گویی رویه‌ها و انگیزه‌های کنونی محصول خشونت‌های گذشته نیست.

برای مقابله با دیدگاه انحرافی فوق، متفکران نقاد رویکردهای ضد استعماری، ضد نژادپرستی، ضد جنسیتی، استعمارزدایی و بومی را در آموزش حقوق بین‌الملل وارد کردند. این رویکردها افق دید ما را گسترش می‌دهد و مجبورمان می‌کند مکان‌ها و الویت‌هایی که در تدوین قواعد حقوق بین‌الملل بیش از اندازه واقعی جلوه داده شده است را مد نظر قرار دهیم تا بتوانیم پتانسیل حقیقی حقوق بین‌الملل را در سازماندهی روابط انسانی بهتر بازتاب نماییم. در مقاله پیش رو، ما شرح مختصرِ یکی از نمونه‌های این تغییر دیدگاه را ارائه می‌دهیم.

هدف ما فراهم آوردن شرحی همه‌جانبه از سهم «تیویل» در آموزش حقوق نیست بلکه دانش پژوهان حقوق بین‌الملل را ترغیب می‌کند که با استفاده از جریان مرسوم حقوق بین‌الملل، به یادگیری دیگاه آموزشی تیول بپردازند و از آن بهره‌مند شوند. با انجام این کار می‌توانیم اطمینان حاصل کنیم که آموزش حقوق بین‌الملل با جهانی که رژیم به‌ دنبال نظم دادن به آن است، همسو می‌شود.

۱. آموزش استعماری: القای رضایت به کشورهای جهان سوم جهت تبعیت از آموزش‌های استعماری

آموزش جنبه‌ی بنیادین زندگی است که از بدو تولد آغاز می‌شود و تا زمان مرگ پایدار است. محیط‌هایی که در آن زندگی می‌کنیم‌، با تأکید بر همزیستی بین یادگیری و شکوفایی انسانی، آگاهی ما را شکل می‌دهند. در حقیقت آموزش تنها مسیری است که جنبه‌های معرفت شناسی و اجتماعی میراث گذشتگان را با تاکید بر اهمیت آن‌ها جاودانه می‌کند، به گونه‌ای که شاید نسل‌های آتی از پیشینیان چیزهایی را که حتی برایشان مضر بوده، بیاموزند.

نقش محوری جنبش بِه‌نژادی[۲] در تاریخ آفریقا و اروپا را در نظر بگیرید. شرکت‌کنندگان در کنگره‌ برلین(۱۸۸۴) با درونی‌سازی و نهادینه کردن نژادپرستی که توسط دانشمندان و روحانیون با نفوذ ترویج می‌شد، فاجعه‌ تمدنی را برای مردم آفریقا به ‌بار آوردند، فاجعه‌ای که به ‌نفع اروپاییان بود. با گذشت بیش از یک قرن، بِه‌‌نژادی همچنان بر سیاست‌های اجتماعی جاری تاثیر می‌گذارد، به‌گونه‌ای که زندگی سیاه‌پوستان نسبت به همتایان سفیدپوست‌شان کم‌ارزش‌تر تلقی می‌شود. برخی از نهادهای آموزشی همچون کالج یوسی‌اِل به نقش‌ خود در ترویج این آموزه‌های ضد علمی اذعان می‌کنند و این امر را مدیون جنبش استعمارزدایی برای اجبار به این محاسبه‌ اخلاقی می‌دانند. در مقابل، سایرین استدلال می‌کنند بناهای یادبودی که نژادپرستی با تجلیل آن‌ها قصد مانایی‌شان را دارند، دیری نمی پاید که چهره‌اش مخدوش شود.

همچنان که در سراسر تاریخ دیده‌ایم دور از انتظار نیست که نسل‌های آینده به گذشته خود رجعت کنند، هر چند این گذشته خوشایند نباشد. موارد بی‌شماری نشان داده است که حفظ وضع موجود از رهگذر آموزش صورت می‌گیرد؛ آموزشی که به صورت پنهان با طبیعی جلوه دادن هنجارهای اجتماعی و فرهنگی که از منظر طراحان آن در درجه اول الویت قرار می‌گیرد، عمل می‌کند.

منتهی این رویه همیشه با نیت خوبی همراه نیست. از زمان برگزاری کنگره برلین، بسیاری از کشورهای آفریقایی برای به دست آوردن کنترل مجدد بر این امر خطیر فرهنگی مبارزه کرده‌اند. این قضیه نه تنها در خصوص قاره آمریکا و آسیا؛ بلکه مناطقی هم که تحت استعمار پارادایم معرفت شناسی قدرت اروپا قرار دارند، نیز صادق است.

هدف استعمار گسترش ذهنیت اروپایی بر مردم و دول غیراورپایی بود، تکنیک‌های مبارزاتی استعمار سری و مخفیانه و در عین حال بی‌محابا بود. این تکنیک‌ها شامل شهرک‌سازی‌ها، ترتیبات مالی، خشونت که منجر به سازماندهی جدیدی از زندگی و شیوه‌های معماری شد. شیوه‌های اتخاذی به طور بی‌رحمانه‌ای کشورهای جهان سوم را به نفع اروپا مورد استثمار قرار می‌داد. قدرت‌های استعماری در این راستا آثار فرهنگی چون زبان، مذهب، قانون و ادبیات جهان سوم را نیز تحت سلطه خود قرار دادند. ماموریت متمدن‌سازی کشورهای تحت استعمار از طریق مولفه‌های آموزشی اهداف غارتگری را محقق می‌کرد. آموزش استعماری محصول نخوت عمیق فرهنگی و فکری بود که بر پایه‌ این توهم بنا شده بود که واقعیت اجتماعی استعمارگر تنها واقعیتی است که ارزش سخن گفتن درباره‌اش را دارد. آموزش استعماری به مردم جهان سوم یاد داد به زبان انگلیسی، فرانسه، آلمانی، پرتقالی و اسپانیایی فکر کنند، بخوانند و عبادت کنند. مردمان جهان سوم با خواندن شکسپیر، دانته، لاک، مولر، سروانتس، اسمیت، روسو و انجیل در واقع تاریخ، جغرافیا و ارزش‌های اروپایی را مطالعه کردند که نه ‌فقط به هویت فرهنگیشان بلکه حیثیتشان لطمه زد. مفهوم رضایت سازمان‌یافته‌[۳] گرامشی[۴] می‌تواند برای درک نقش پویای تعلیم ‌و تربیت مفید باشد. با جدا افتادن نسل‌ها از سنت‌هایشان، ثابت شد که الگوی آموزش استعماری ابزاری برای بی‌رحمی و وحشی‌گری است که خشونت فیزیکی و معرفتی را بر مردم جوامع تحت استعمار اعمال می‌کند.

هدف قدرت‌های استعماری این بود که مردم جوامع مستعمره را به شکل ستمگران درآورد و فرهنگ اروپایی را به آن‌ها تلقین کند و در عین حال فرهنگ خودِ آن‌ها را محو و نابود کند. استعمارگران با جهانی کردن یک معرفت‌شناسی واحد، تکاپوی هژمونیکی را پروراندند و به مردمان جهان سوم آموختند تا آرزویشان این باشد که هر چیز باشند جز جهان سوم. نتیجه آموزش برای تحت سلطه گرفتن و استثمار جهان سوم، ایجاد آشفتگی ذهنی و توسعه‌ توسعه ‌نیافتگی بود. گر چه پیامدهای منفی استعمار بر آموزش به اینجا ختم نمی‌شد. حقوق بین‌الملل با این شیوه‌های هژمونیک به وجود آمد و شکل گرفت.

۲. از جریان اصلی اسطوره‌سازی تا آموزش تیویل

پژوهشگران حقوق بین‌الملل کنونی از جمله ویتوریا، واتل، گروسیوس، پوفندورف، و وست‌لیک اکثرا مردان سفیدپوست اروپایی بودند. اعتبار اروپایی پژوهشگران مذکور، سلطه شناخت بر اساس مولفه‌های غربی را تقویت کرده است؛ این امر به دلیل نادیده گرفتن فرهنگ ها، رویه‌ها و سنت‌های حقوق بین‌الملل خارج از حوزه اروپا است. این ریشه‌ها همچنین پیامدهای قابل ‌توجهی برای یادگیری دانش‌آموزان داشتند. دستورالعمل موسسه‌[۵] میلز از جهت‌گیری حقوقی پوزیتیویستی پیروی می‌کند. این رویکرد فرآیند محور تاکید می‌کند که مهارت‌های فنی با تمرکز بر استناد از منابع مختلف و استدلال‌ورزی حاصل می‌شود. به عنوان مثال دادگاه مسابقات موت کورت جساپ و پیکته از دانشجویان می‌خواهند که دعاوی را بر اساس سناریوهای ساختگی اقامه کنند. موفقیت در این مسابقات زمانی حاصل می شود که دفاعیات روان و بر مبنای قوانین باشد. بدین سان تمامی تعارضات معرفت‌شناسانه، جامعه‌شناختی و ژئوپولتیکی حقوق بین‌الملل پشت مشروعیت حقوقی پنهان می‌ماند. از دیدگاه پوزیتیویستی راه‌ حل هر مشکل حقوقی بین‌المللی همیشه دو قسم است: اِعمال بهتر قوانین موجود یا اتخاذ و تصویب قوانین بیشتر. به‌ دیگر سخن اگر یک معاهده شکست خورد، معاهده‌ دیگری ترتیب دهید. چارچوب گسترده حقوق بین‌الملل صرفا بر مبنای مولفه‌های ایجاد کننده قواعد مادی متکی نیست بلکه طرفدارانی هستند که اعتقاد دارند وفاداری به تعلقات مذهبی بیش از منابع مادی ایجاد کننده حقوق اهمیت دارد. تمام آموزش حقوق بین‌المللی ریشه در تعلقات ایدئولوژیکی ندارد. امروزه ایده اکثریت دانشمندان بر این امر تعلق گرفته که حقوق بین‌الملل و نهادهای مرتبط با آن بایستی با تکیه بر مولفه‌های اجتماعی سازنده ساختار بین‌المللی آموزش داده شود. «تیویل» چنین رویکردی را ارائه می‌دهد و محققان و دانشجویان را ترغیب می‌کند تا بر روی جنبه‌های حقوق بین‌الملل که اغلب در گزارش‌های کنونی و رایج نادیده گرفته می‌شوند، تامل کنند و به بررسی آن‌ها بپردازند.

این جنبه‌ها شامل عدم تقارن قدرت، میراث استعمار، خشونت و آنچه از استعمار به جا مانده می‌باشد که همگی برای پیشبرد منافع جهان سوم ضروری هستند. در اتخاذ این مسیر، «تیویل» چارچوب پوزیتیویستی موسسه میلز به چالش می‌کشد و از ارائه دیدگاه‌های ضد هژمونیک دفاع می‌کند. این دیدگاه‌ها شامل روایت‌ها پسااستعماری، دیدگاه‌های استمعارزادیی و واکنش‌های سریع و تند ضد استعماری بودند. مداخلات تیویل زمینه را برای پس گرفتن رضایت از ساختارهای موجود و کاوش در چارچوب‌های جایگزین برای آینده فراهم می‌کند.

ما سه روش برجسته را شناسایی کرده‌ایم: تاریخ، دیالکتیک و تجدید رویکرد هستی‌شناختی

الف. تاریخ

لسافر، در کتاب راهنمای آکسفورد در خصوص مقدمه‌ای بر تاریخ حقوق بین‌الملل، با نادیده گرفتن ساختارهایی که درباره‌ بسیاری‌ از آن‌ها بحث و جدل شده بود و عواقبی که برای غیراروپایی‌ها به ‌همراه داشت، معاهدات صلح را بیش از حد آرمانی و خوب جلوه داد. وی هنگام اعلام علنی ارزش متعالی این معاهدات، تاریخ‌نگاری خوب را محدود به روایتی می‌کند که از یونان آغاز می‌شود و در فرانسه به پایان می‌رسد و بیشتر کشورهای جهان را از این تاریخ‌نگاری کنار می‌گذارد. او نمونه‌های مهمی همچون معاهده‌ی گوادالوپه هیدالگو و معاهده‌ تینتسین را که به‌ ترتیب مکزیک را ملزم می‌کرد تا ۵۵ درصد از خاک خود را به ایالات متحده آمریکا واگذار کند و چین را مجبور کرد تا فروش تریاک از طرف انگلیس را قانونی اعلام کند و به رسمیت بشناسد، حذف کرد.

در سنت پسااستعماری، محققان «تیویل» با بازگویی تاریخ مدرنیته‌ اروپایی با تاکید بر تجارب مردمان جهان سوم، دیدگاه اروپامحور لسافر را به چالش می‌کشند. آن‌ها بر تضاد بین اصول لیبرالیسم، دموکراسی و سرمایه‌داری و نیت نسل‌کشی استعمار تاکید دارند و آن‌ها را برجسته می‌کنند. این محققان با نشان دادن بی‌عدالتی‌های ذاتی نظم اروپامحور، بر کاربرد یک‌جانبه‌ دکترین‌های مداخله‌ یک‌طرفه و اجبار اقتصادی تاکید می‌کنند.

تعلیم‌ و تربیت «تیویل» درک دقیق‌تر و جزئی‌تری از تاریخ حقوق بین‌الملل ارائه می‌دهد و محلی را برای روایت‌های متضادی که بی‌عدالتی‌های حقوق بین‌الملل را برملا می‌کنند و به مبارزات و کشمکش‌های جهان سوم در برابر این بی‌عدالتی‌ها احترام می‌گذارند، فراهم می‌کند.

ب. دیالکتیک

محققان حقوق بین‌الملل کنونی عادت عجیبی در استفاده از ادبیات شکسپیر برای پنهان کردن ریاکاری و دورویی حقوق بین‌الملل دارند. به‌عنوان مثال کاسکنیمی از جمله‌ « خانم زیاده از حد اعتراض می‌کند»[۶] شکسپیر به ‌عنوان تمثیلی برای کسانی که بمباران غیرقانونی ناتو در یوگسلاوی را زیر سوال بردند، استفاده می‌کند. «رومئو، تو چرا رومئو هستی؟» جستجوی مفروض قانون سرمایه‌گذاری بین‌المللی را برای حق امتیاز به ‌تصویر می‌کشد.

این چرخش‌های بلاغی[۷] معمولا دورویی و نفاق گسترده‌ای در کابرد حقوق بین‌الملل دارند. با بیان ارزش‌های مبهمی همچون وظیفه‌ حفاظت و منافع عمومی در حین خواندن شکسپیر، حتی نقض ماده‌ی (۴)۲ می‌تواند امری قهرمانانه تلقی شود.

دیالکتیک «تیویل» را وارد کنید. یک دیدگاه دیالکتیکی با جلب کردن توجه‌ها به سمت شکاف بین کسانی که از ترتیبات حقوقی خاص منفعت می‌برند و کسانی که از این ترتیبات حقوقی رنج می‌برند و آسیب می‌بینند، کلیات کذب را بیرون می‌کشد. دانشجویان برای رسیدن به درک بسیار لایه‌ای از قانون باید توانایی تشخیص چنین نابرابری‌ها و به چالش کشیدن آن‌ها را داشته باشند. محققان موسسه‌ «تیویل» به‌ جای بلاغت‌گویی برای پنهان کردن نقض حقوق بین‌الملل، عدم‌ تقارن‌‌ها را آشکار می‌سازند و بی‌عدالتی‌های ذاتی نظم اروپامحور را افشا می‌کنند. فرایندهای تصمیم‌گیری سازمان‌های بین‌المللی همچون شورای امنیت سازمان ملل(UNSC)، صندوق بین‌المللی پول(IMF) و بانک جهانی(WB) را در نظر بگیرید.

این سازمان‌ها ترتیبات رای‌گیری پلوتوکراتیک[۸] را مدون کرده‌اند تا برابری حاکمیت را به سخره بگیرند. محققان جریان غالب با شور توتولوژیکی[۹] از این ترتیبات به عنوان بخشی از چارچوب موجود دفاع می‌کنند.

به‌عنوان مثال نه سازکارهای سازمان ملل متحده و نه حقوق بین‌الملل فرایندی فراهم نمی‌کنند که از طریق آن مجمع عمومی سازمان ملل متحد بتواند پنج عضو دائم شورای امنیت موسوم به P5 را از اختیارات وتو محروم کند. تعلیم ‌وتربیت «تیویل» بر روی این تضادها دست می‌گذارد؛ نه برای براندازی نظم بلکه برای نهادینه کردن درک انتقادی از دیالکتیک در ذهن دانشجویان.

ج. تجدید رویکرد هستی‌شناختی

خودتان را تصور کنید که در حال سخنرانی برای دانشجویانی از آرژانتین، چین، کوبا، هند، عراق، فلسطین، آفریقای جنوبی، سوریه، ونزوئلا و یمن در خصوص بنیان‌های حقوق بین‌الملل هستید: اصل صلح جهانی، برابر حاکمیتی دول، ممنوعیت استفاده از زور و ارتقای پیشبرد اقتصادی و اجتماعی. یکی از دانشجویان درباره قانونی بودن تهاجم به عراق در ۲۰۰۳ می‌پرسد. برای این دانشجویان جای سوال است که اوکراینی‌ها به ‌غیر از رنگ پوست و مذهبشان چه تفاوتی با سایرین دارند. آیا دادگاه کیفری بین‌الملل(ICC) حکم بازداشت بلر، نخست‌وزیر وقت انگلستان و بوش، رییس‌جمهور وقت ایالات متحده آمریکا را صادر خواهد کرد؟ دانشجوی دیگری به این فکر می‌کند که چرا آرژانتین مانند بانک‌های در آستانه‌ ورشکستگی در سال ۲۰۰۸ یا بانک کردیت سوئیس که در زمان کنونی از ورشکستگی نجات پیدا کردند، از بیرون نجات پیدا نکرد.

آیا کشور ۵۰ میلیون نفری آرژانتین برای شکست خوردن زیادی بزرگ نبود؟ آیا دیون منفور و تحریم‌های اقتصادی نمودهایی از زور غیرقانونی نبود؟ دانشجویان این جمله گزارشگر ویژه، آلنا دوهان، را به خوبی نقل قول می‌کنند؛ اگر اروپا-آمریکا بتوانند حقوق بین‌الملل را به شیوه بی‌کیفرمانی پیاده کنند، دیگر سازکارهای سازمان ملل متحد چه فایده‌ای دارند؟ دانشجوی دیگری درباره‌ وضعیت فلسطین می‌پرسد. اگر فلسطین خود را یک کشور مستقل اعلام کند، اگر ۱۴۰ کشور دیگر آن را به‌ عنوان یک کشور مستقل به رسمیت بشناسند، آیا در این صورت کشور نمی‌شود؟

مانند حرکات آکروباتیک مولان روژ که ماهرانه چاقو را به سمت اردک پرتاب می‌کند، شما به دانشجویان توضیح خواهید داد که قانون در کتاب‌ها همچون دو قلوی به هم چسبیده در عمل نیست؛ گاهی این دو حتی بهم مرتبط نیستند. به دانشجویانتان می‌گویید کتاب‌های درسی حقوق بین‌المللی قدیمی نمی‌توانند به‌ پرسش‌های مشروع کشورهای جهان سوم پاسخ دهند؛ زیرا آن کتاب‌ها دیدگاه منحصر به فردی از معرفت‌شناسی حقوق بین‌الملل ارائه می‌دهند.

آن‌ها درک اروپایی از جهان را در چارچوب مفهومی که از تبلیغات‌چی‌ها می‌آموزند، منقوش کرده‌اند. به ‌عنوان مثال اکاذیب کتاب «تمدن ملایم ملت‌ها»[۱۰] از پیامدهای ماندگار اروپامحوری است که به ‌صورت پیوسته خشونت سهمگین مادی و معرفتی دولت استعماری(که برخلاف انتظار، حتی روسای جمهوری سابق فرانسه نیز به آن اذعان دارند) را در ابهام فرو می‌برد. ماهیت و ذات بازسانده‌ تعلیم ‌و تربیت «تیویل» در نقد کلیات کذب و دنبال کردن نوسازی معرفتی نهفته است. به نقل از گتاچو و مانتنا، «تعصب‌زدایی از گفت‌وگو ابتدا مستلزم تعدیل افکار سیاسی غرب است».

هدف این است که جلوی تبلیغات مبتنی بر ارزش‌های سلسله مراتبی جوامع پیش رو گرفته شود و جهان‌شمولی بدیلی تصور شود که بر اساس انکار و سلطه دیگران ساخته نشده باشد. همچنان که بامبرا استدلال می‌کند، صرفا انضمام اروپاگرایی و استعمارگرایی به بحث‌های مربوط به حقوق بین‌الملل کافی نیست. تبلیغات‌چی‌ها باید اذعان کنند که این چارچوب با عدم‌ حضور آن‌ها و کنار گذاشتن سنت‌های معرفتی مردمان غیراروپایی ساخته شده بود. با این حال همان‌طور که بعضی پیشنهاد داده‌اند، این فراخوان رویکرد مقایسه‌ای نیست. چرا که مسیر و وضعیت کشورهای پسااستعماری با روایت‌های حقوق بین‌الملل که در بیشتر دانشکده‌های حقوق تدریس می‌شود، همسو نیست. تجدید دیدگاه‌های معرفت‌شناسانه به دنبال جهت‌دهی مجدد تعلیم و تربیت حقوقی است تا از این رهگذر ارزش‌ها، تجارب و معرفت و دانش مردمان غیر اروپایی در نظر گرفته شود. بدین ترتیب تعلیم و تربیت “تیویل” با پنداشت ضد استعماری همسو است؛ بدین معنی که پرورش در چارچوب هنجاری جدید باید واجد ویژگی‌های آرمانگرایانه باشد.

۳. داستان خاستگاه جدید: غلبه بر گرایش‌های جامعه‌شناختی حقوق بین‌الملل

اگر درک افراد از جهان کاملا مستقیم با تسخیر و تصرف آن پیوند بخورد چه می‌شود؟ بیشتر دانش به ‌دست آمده از طریق تصرف و استعمار برای مشروعیت بخشیدن به سلطه‌ سیاسی و فرهنگی امپریالیسم تفهیم شد. این دیدگاه میراثی را شکل داد که اکنون ما باید در آن تجدید نظر و کنیم.(جان ویلینسکی-۱۹۹۸)

داستان‌هایی که در خصوص منشا وقایع نوشته می‌شوند همیشه بیشتر از آن که واقعی باشند، تخیلی هستند؛ چرا که هدف آن‌ها بازسازی گذشته‌های مشکوک یا مشروعیت بخشیدن به وضعیت‌های ناخوشایند فعلی است. اسطوره‌شناسی دارای قدرت نمادین و مهمی است که نحوه نگرش ما به جهان و چگونگی یادگیری نگرش به جهان را شکل می‌دهد. در هر دو مورد، تمرکز ما بر آینده است که به واسطه اسطوره‌شناسی به سمت مسیرهای ممتاز سوق یابیم.

حقوق بین‌الملل ابزاری شگفت‌انگیز برای پیشبرد هر دوی اهداف استعماری و امپرپالیستی است. قدرت‌های اروپایی شکلی از شبه قدرت مطلق را به خود نسبت می‌دهند و با جهانی کردن جهان‌بینی خود، جهان‌بینی دیگران را قربانی می‌کنند.

الزاماتی که اروپا برای خود ایجاد کرد تبدیل به غایت حقوق بین‌الملل شد. برخی از صاحب‌نظران به هزینه‌های تمدنی مرتبط با مدرنیته‌ اروپایی اذعان دارند: میلیون‌ها نفر قتل‌عام شدند، اکوسیستم‌مان در لبه‌ پرتگاه قرارگرفته است و کشورها هنوز به ‌عنوان مجازات ‌جمعی دچار قحطی می‌شوند. با این حال آن‌ها اصرار دارند که نباید تر و خشک با هم بسوزند. حتی حقوق بین‌الملل غیر لیبرال عللی همچون برابری حقوقی، حقوق زنان، ممنوعیت برده‌داری و تجارت آزاد را تقویت کرد. اسطوره‌شناسی حقوق بین‌الملل همواره غوغای تبلیغاتی مجاب‌کننده‌ای بود و به صاحب‌نظران اروپایی کمک می‌کرد تا خود را بهتر از آنچه بودند ببینند.

محققان” تیویل” در اسطوره خودساخته اروپایی‌ها مداخله کردند و روایتی متضاد آنچه که خشونت در جامعه بین‌المللی را ترویج می‌داد، ارائه کردند. این روایت جدید تیویلی‌ها، اسطوره اروپایی‌ها را خالی از شرافت کرد. به این معنا که اگر اسطوره ساختگی اروپایی‌ها حقوق بین‌الملل را نمایندگی می‌کند، پس در این صورت چنین اسطوره‌ای غارتگر، نسل‌کش و جامعه‌ستیز است که در تعفن آسیب‌های ایجاد شده خود دست و پا می‌زند.

همچنان که سی‌ال‌آر جیمز هنگام تحقیق درباره‌ کارهای فرانسوی‌ها در سان‌دومینگو پرده‌برداری کرد:«اربابان برده‌ها روی بازوها و دست‌ها و شانه‌هایشان موم سوزان می‌ریختند، نیشکر جوشان را روی سر برده‌ها خالی می‌کردند، آن‌ها را زنده ‌زنده می‌سوزاندند، روی آتش ملایم کباب می‌کردند، آن‌ها را با باروت پر می‌کردند و با کبریت منجرشان می‌کردند». ماموریت تمدن‌سازی همواره در تمدن کوتاه بود.

جمیز ادامه می‌دهد:«استعمارگران بردگان را تا گردن در خاک دفن می‌کردند و سرشان را با شکر آغشته می‌کردند تا مگس‌ها آن‌ها ببلعند؛ آن‌ها را نزدیک لانه‌ مورچه‌ها یا زنبورها می‌بستند؛ مجبورشان می‌کردند مدفوع خود را بخورند، ادرار خود را بنوشند و بزاق برده‌های دیگر را بلیسند» و این اعمال که در یک بند واحد به‌ صورت مختصر درباره‌ وقایع‌نگاری وحشی‌گری بیان شد، فقط قطره‌ای از باتلاق استعمار بود.

اسطوره اگر با شناخت بسترهای سازنده خود منطبق نباشد، تصویری نادرست از حقوق بین‌الملل ارائه می‌دهد که آن را تا مرز حماقت پیش می‌برد. تعلیم ‌و تربیت «تیویل» این افسانه را افشا می‌کند و از محققان خود می‌خواهد تا شیوه‌های استمعاری آموزش حقوق بین‌الملل را بیاموزند. محققان «تیویل» بر پرورش آگاهی حقوقی جهان سوم و بیان نقد امپریالیسم حقوقی تمرکز دارند. امروزه این عزم گسترده‌تر شده است و در پی پیشبرد اشکالی از یادگیری است که مقوله‌هایی را که اروپامحوری را بر ما تحمیل کرده‌اند، بر هم زنیم و راه‌های جدیدی برای وساطت و میانجی‌گری روابط انسانی باز کنیم. با استفاده از تاریخ، دیالکتیک و نوسازی معرفتی می‌توانیم حرکتی رو به تصویرسازی دوباره‌ حقوق بین‌الملل داشته باشیم. «تیویل» راه را نشان داده است؛ باید دید آیا محققان حقوق بین‌الملل کنونی می‌توانند به این روند ادامه دهند یا خیر.[۱۱]

[۱] https://opiniojuris.org/2023/03/23/twail-pedagogy-un-learning-colonial-ways-of-teaching-international-law/

[2] eugenics movement

[3] organised consent

[4] Gramsci

[5] Motivating Individuals for Learning and Living(ایجاد انگیزه در افراد برای یادگیری و زندگی)

[۶] جمله‌ای در نمایشنامه‌ هملت از شکپیر، که در گفتار عامیانه برای نشان دادن تردید در صداقت کسی، وقتی چیزی را به شدت انکار می‌کند، به کار می‌رود.

[۷] rhetorical spins

[8] نوعی الیگارشی( حکومت گروه اندک) است که در آن جامعه توسط ثروتمندنرین گروه افراد اداره می‌شود و در یک سیستم پلوتوکراتیک، منافع نخبگان بر منافع و نیازهای جامعه در الویت قرار دارند.

[۹] مکررگویی، حشوگویی

[۱۰] the gentle civilizer of nations

[11] ویراستار ادبی: صادق بشیره(گروه پؤوهشی آکادمی بیگدلی)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *