تأملی گذرا بر مناسبات متقابل حقوق بینالملل و روابط بینالملل
از : محمدرضا ضیائی بیگدلی
یکی از موضوعات مطالعاتی مورد علاقه مرحوم دکتر عبدالعلی قوام، مناسبات متقابل حقوق بینالملل و ورابط بینالملل بود.
از همین رو اثر گرانسنگ «دیالوگ میان روابط بینالملل و حقوق بینالملل در آغاز هزاره سوم میلادی یک مطالعه بین رشته ای» را از خود به یادگار گذاشت که به زعم من در نوع خود و حداقل به زبان فارسی بی نظیر است.
این نوشتار با بهره گیری و گرته برداری از مطالب آن کتاب و سایر منابع مربوط تهیه شده و به روح پاک آن عالم فرزانه خوش خوی و خوش اخلاق تقدیم میشود . یادش گرامی و نامش جاودانه باد.
روابط بینالملل مقدم بر حقوق بینالملل است و تازمانی که روابط بینالملل برقرار نباشد، حقوق بینالملل به وجود نمی آید.
به عبارت دیگر، روابط بینالملل زمینه ساز اصلی و اساسی حقوق بینالملل است.
از این روست که حقوق بینالملل را ناشی از روابط بینالملل میدانند، اما هنگامی که روابط بینالملل انسجام و انتظام مییابد که معیارهای حقوقی بر آن حاکم و ناظر گردد و آن ملاکهای حقوقی چیزی جز حقوق بینالملل نیست. البته معیارهای سیاسی و اخلاقی نیز در انسجام روابط بینالملل مؤثرند. شاید از همین جهت بتوان حقوق بینالملل را «حقوق روابط بینالملل» نامید. به بیان دیگر، این حقوق بینالملل است که روابط بینالملل را قاعده مند میسازد. اما تمامی عرصههای روابط بینالملل تحت سیطره قواعد حقوق بینالملل قرار ندارند.
برخی از حقوقدانان، به ویژه حقوقدانان انگلوساکسن، حقوق بینالملل را جزیی از روابط بینالملل قلمداد میکنند. در نتیجه، موجودیت حقوق بینالملل را مشروط به آن میدانند که در خدمت سیاست به عنوان عامل متمایز و نه انحصاری روابط بینالملل باشد. اما این دیدگاه امروزه چندان مورد پذیرش نیست.
از حیث تاریخی، روابط بینالملل قدمتی دیرنه دارد. اما سابقه روابط بینالملل به عنوان یک علم و رشته مطالعاتی و دانشگاهی تنها به حدود یکصد سال رسیده است. در مقابل، حقوق بینالملل حداقل به عنوان مجموعه قواعد حقوقی حاکم بر روابط بینالملل سابقه ای دیرینه تر دارد. هر چند این سابقه در مورد حقوق بینالملل به عنوان یک رشته مطالعاتی و دانشگاهی به ۲۵۰ سال میرسد.
در گذشته و طی قرون و اعصار، به دلیل حاکم بودن پارادایم رئالیسم، حقوق بینالملل و روابط بینالملل به عنوان دو رشته مطالعاتی مسیر جداگانه ای را طی کرده اند. اما با ورود جهان به هزاره سوم میلادی، تعامل میان حقوق بینالملل و روابط بینالملل به عنوان دو رشته مطالعاتی و دانشگاهی احساس گردید که این خود میتواند تأثیر بسزایی بر تحولات جاری و آتی بینالمللی- اعم از حقوق یا غیر حقوقی- گذارد، به گونه ای که عملاً هیچ یک از دو رشته مطالعاتی مذکور نمی تواند بدون دیگری به حیات خود ادامه دهد.
امروزه مشروعیت نظامهای سیاسی صرفاً در چارچوب واحدهای سیاسی تعریف نمی شوند و فضای داخلی برای چنین مشروعیت سازی بسیار محدود است. بنابراین، دولتها مجبورند برای کسب مشروعیت «پایدار»، استانداردها و هنجارهای جامعه بینالمللی که همان حقوق بینالملل باشد رعایت کنند.
لازم به یادآوری است که شرایط و ساختار سیاسی دولتها و فرایند سیاست گذاریها تأثیر بسزایی بر رعایت و اجرای قواعد بینالمللی دارند.
با ورود به عرصههای گوناگون نظری در علم روابط بینالملل، ازجمله لیبرالیسم، رئالیسم، سازه انگاری یا ساختارگرایی، مدرنیسم و پست مدرنیسم، نهاد گرایی، کارکرد گرایی، منفعت گرایی، عقل گرایی، مکتب نیوهیون و بالاخره جریان اصلی و انتقادی، ضمن آن که میتوان از ظرفیتهای نظری رویکرهای گوناگون مذکور برای تقارب و همگرایی بیشتر میان حقوق بینالملل و روابط بینالملل بهره گرفت، در عین حال میتوان با موضوعات و مسائل گوناگون که در آغاز هزاره سوم میلادی با آن مواجهیم، به صورت واقع بینانه تری برخورد نمود.
در چنین وضعیتی به لحاظ تئوریک و عملی ، حقوق بینالملل و روابط بینالملل میتوانند از دادههای نظری و تجربی یکدیگر حداکثر استفاده را کرده و از این طریق، فضای مطلوبتری را برای توسعه همکاریهای بینالمللی فراهم کنند.
تقارب و همگرایی که از آن بحث شد و مشترکاتی که از آن به دست آمد، به هیچ وجه معنای مفهوم عدم استقلال آن دو رشته مطالعاتی نیست. بنابراین ، به رغم مشترکات، آنها جدا از یکدیگرند.
یکی از پیامدهای تقارب و نزدیکی حقوق بینالملل و روابط بینالملل، رسیدن به یک بینش مطالعاتی میان رشته ای است.
ماهیت میان رشته ای بودن حقوق بینالملل و روابط بینالملل و وجود موضوعات مشترک میان آن دو در حوزههای موضوعی چون حقوق بینالملل بشر، حقوق بینالملل بشردوستانه، حقوق توسل به زور، حقوق معاهدات بینالمللی، حقوق سازمانهای بینالمللی، حقوق دیپلماتیک و کنسولی، حقوق بینالملل محیط زیست و نظام حقوقی حاکم بر فیصله مسالمت آمیز اختلافات بینالمللی موجب گردیده تا برخی نحله های فکری تئوری روابط بینالملل وارد عرصه حقوق بینالملل شده و با حقوق بینالملل تطابق داده شدهاند.
یکی از با نفوذترین و متداول ترین واکنشها میان حقوق بینالملل و روابط بینالملل را میتوان در مکتب نیوهیون یافت که پیشگامان آن مک دوگان و لاسول بودند. به زعم این مکتب، حقوق یک فرایند است. براین اساس، تصمیمات حقوقی تا آنجا اقتدار آمیزند که با ارزشهای جامعه و انتظارات آن سازگاری و تطابق داشته باشد. همچنین تصمیمات حقوقی تا آن کنترل کننده هستند که از قدرت لازم برای کسب کنترل برخودار باشند. چنین دانش پژوهانی، حقوق بینالملل را به صورت موضوعی هدفمند دیده اند. به عبارت دیگر از نظر آنان، حقوق بینالملل بدین جهت طراحی شده تا نظم عمومی جهانی را که برای اعتلای کرامت انسانی ضروری است برقرار کند.
با وجود تشریک مساعی میان پژوهشگران حقوق بینالملل و روابط بینالملل و تلاش برای نزدیکی و پیوند بیشتر میان این دو رشته مطالعاتی، عملاً شاهد ظهور یک سلسله اصطحکاکها و تنشها میان آن دو میباشم که عامل عمده را میتوان نظریات برخی از دانشمندان علوم سیاسی دانست. با این وجود، با افزایش دولتهای دموکراتیک، توسعهی رو به تزاید سازمانهای بینالمللی، ظهور نهادهای مدنی در سطح جهانی، اعتلای افکار عمومی جهانی و مخصوصاً دیپلماسی هوشمند، روز به روز تنشها کمتر و کمتر میشود و عوامل مؤثر موجود در علم روابط بینالملل به متابعت و اجرای قواعد حقوق بینالملل کمک میکنند. از جمله حیثیت و اعتبار سیاسی دولت ها، ترس از اقدامات تلافی جویانه، ترس از بروز تنش و بحران و پدیداری بحران ، ترس از توسل به زور، منافع مشترک متقابل و مصحلت گرایی و دیپلماسی سازمانی.