تصویرسازی غیرنظامیان: فراتر از «بیگناهی»[۱]
Christiane Wilke & Helyeh Doutaghi
مترجم: کتایون اشرفی
دانشجوی دکتری حقوق بینالملل دانشگاه علامه طباطبایی
ویراستار علمی: دکتر ستار عزیزی
استاد دانشگاه بوعلی سینا همدان
امسال صدمین سالگرد تهیۀ پیشنویس قواعد جنگ هوایی لاهه است؛ تلاشی قابل توجه جهت ایجاد مفاهیم مرتبط با مقررات فناوریهای نوین بمباران هوایی. در حالی که در طول قرن گذشته فنآوریهای جنگ هوایی به طور قابل توجهی تغییر کرده است، ادبیات مورد استفاده در بررسیهای حقوقی و مباحث عمومی در مورد آسیبهای ناشی از جنگ هوایی، مدیون منطق بیان شده در سند ۱۹۲۳ است.
به ویژه، موقعیتهای متناوب، مانند حملات مداوم اسرائیل به ساختمانهای مسکونی در غزه، اهمیت تعیین این که چه کسی غیرنظامی محسوب میشود را نشان داده است. به عنوان مثال، در گفتمان سیاسی، ما مکرراً ادعاهایی در مورد «غیرنظامیان بیگناه» میشنویم و به این معناست که یا غیرنظامیان باید بیگناه باشند تا از آنها محافظت شود، یا غیرنظامیانی وجود دارند که بیگناه نیستند. از لحاظ تاریخی، مقولۀ غیرنظامیان با فرضیاتی در مورد «بیگناهی» که به نژاد، جنسیت، طبقه و شغل ارتباط دارد، شکل گرفته است. به رسمیت شناختن این پیشینهها به ما این امکان را میدهد که انعکاس ممانعتهای گذشته را در اعلامیههای امروزی مرتبط با غیرنظامیان مشاهده کرده و بر حمایت قویتر و واقعیتر از غیرنظامیان پافشاری کنیم. ما در مقالهای که اخیراً منتشر شده استدلال میکنیم که نتایج قوانین لاهه، چگونه نحوۀ ارزیابی حملات هوایی که غیرنظامیان را میکشند، شکل میدهد.
پیشنویس قواعد لاهه، اولین سند در حقوق بینالملل است که به طور مشخص «غیرنظامیان» را دستهبندی کرده و حمایت از آنها در برابر اثرات جنگ را تأیید میکند. ما در مقالهای که اخیراً منتشر شده استدلال میکنیم که طراحان و مفسران پیشنویس قوانین ۱۹۲۳ لاهه، آن را به عنوان تسهیلکننده و نه صرفاً محدود کنندۀ بمباران هوایی تلقی کردهاند. در حالی که پیش نویس قوانین، اهداف و مقاصد بمباران هوایی را محدود میکرد، تکنیکهای نظارتی این قوانین، فضایی را برای مشروعیت بخشیدن به بمباران هوایی فراهم میکرد.
این نوشتار، تجزیه و تحلیل ما از چگونگی تصویرسازی غیرنظامیان توسط طراحان و مفسران در این زمینه را معرفی میکند. قوانین، تعریفی مبهم و در عین حال محدود از غیرنظامی را به کار میبرند که مملو از زمینههای نژادی، مکانی، اقتصادی و سیاسی شدید است؛ یعنی «غیرنظامی» تلویحاً سفیدپوست و اروپایی تصور میشد و نه بخشی از یک ملت غیر اروپایی تحت حاکمیت اروپا.
به علاوه، طبقۀ غیرنظامیان، توسط مفسرانی که مشتاق بودند کسانی را که فعالیتشان به پیشبرد جنگ کمک میکرد از پوشش حفاظتی وضعیت غیرنظامی حذف کنند، محدود شد. در حالی که نویسندگان مختلف، اهمیت نظری تمایز بین غیرنظامیان و جنگجویان را تأیید کردند، بخش عملی مقولۀ غیرنظامیان را کنار گذاشتهاند.
چارچوب پیشنویس قوانین
برای ردیابی گفتمان علمی درباره مفهومسازی غیرنظامیان پیرامون پیشنویس قواعد ۱۹۲۳، یک تحلیل محتوای کیفی از آرشیوهای حقوق بینالملل ایالات متحده و بریتانیا و ژورنالهای امور/ روابط بینالملل بین سالهای ۱۹۰۸ و ۱۹۳۵ انجام دادیم. این امر به ما امکان داد تا گرایشها را شناسایی کرده، بحثها را دنبال کنیم و زمینههای گفتمان را بیشتر مورد بررسی قرار دهیم.
زمانی که مفهوم غیرنظامی در اسناد و معاهدات دیپلماتیک گنجانده شد، حقوقدانان بینالمللی بر مباحث مختلفی در این مورد تکیه کردند. همانطور که دکتر آماندا الکساندر نشان داده است، مبحث (اکنون آشنا) غیرنظامیان به عنوان بیگناه، آسیبپذیر و حذف شده از مخاصمه، بخش مهمی از گفتگوهای حرفهای و گزارشهای روزنامهنگاری بود. تقریبا یک قرن پس از تدوین پیش نویس قواعد لاهه، دکتر ربکا ساتن با نوشتۀ خود، «بیگناهی، بیضرری، و عدم مشارکت» را به عنوان ویژگیهایی که بازیگران بشردوستانه آنها را تجسم «غیرنظامی بودن» میدانستند، معرفی کرده است.
این تجسم غیرنظامی به عنوان غیررزمندۀ آسیبپذیر، در دهه ۱۹۲۰ و همچنین در دهه ۲۰۲۰، همدردی را برانگیخته و خواستار حمایت میشود. با این حال، همۀ غیرنظامیان، غیرنظامی «کامل» نیستند. در مخاصمات اوایل قرن بیست و یکم، نظامیانی را میبینیم که به «جمعیت محلی» که در عراق و افغانستان از «شورشیان» حمایت میکنند، مظنون هستند و افکار عمومی در مورد این که آیا غیرنظامیانی که در غزه احتمالاً به حماس رای دادهاند را میتوان بیگناه نامید یا نه، تردید دارند.
در اوایل قرن بیستم برخی از نویسندگان نگران این بودند که غیرنظامیان ساکن در کشورهای درگیر مخاصمه، در قدم اول، به عنوان شهروندان میهن پرست شناخته شده و به جای این که منفعلانه منتظر پایان جنگ باشند، از آن حمایت کنند. به طور خاص، مفسران اشاره کردند که نیروی کار و حمایت سیاسی شهروندان از سیاستهای دولت، آنها را به بخشی غیرمستقیم از اقدامات مرتبط با مخاصمه تبدیل میکند. فرض غیرنظامیان به عنوان بازیگران سیاسی و اقتصادی حیاتی برای امور جنگی با نمایش آرمانی غیرنظامیان به عنوان بیگناه و آسیبپذیر، در تقابل بود. در ۱۹۲۰ و همچنین۲۰۲۰، مهم است که بدانیم غیرنظامیان بزرگسال میتوانند زندگی پیچیدهای داشته باشند. آنها ممکن است به گونهای فکر کنند، کار کنند، عمل کنند و رأی دهند که نظرات و وفاداری خود را بیان کنند. نمیتوان انتظار داشت که غیرنظامیان از شرکت در زندگی اجتماعی و سیاسی « منزه » باشند.
غیرنظامیان و تمدن
خوانش سیاق پیشنویس مقررات لاهه و مباحث مرتبط نشان میدهد که «غیرنظامی» به عنوان وضعیتی محدود به ساکنان کشورهای غربی تصور میشد. در اوایل قرن بیستم، حقوقدانان بینالمللی از اصطلاح «غیرنظامی» تقریباً به طور انحصاری برای اشاره به افراد اروپایی در اروپا یا مدیران سفیدپوست مستعمرات با مجموعهای غیرنظامی استفاده میکردند. وقتی حقوقدانان بینالمللی به جنگ هوایی علیه افراد غیر اروپایی اشاره میکردند، از اصطلاح «غیرنظامی» استفاده نکرده و به جای آن، بیشتر از مردم محلی به عنوان «بومیان» یاد میکردند. در متونی که پیدا کرده و تجزیه و تحلیل کردهایم، مقررات بمباران هوایی و نگرانی در مورد سرنوشت غیرنظامیان، منحصراً در رابطه با مخاصمات مسلحانه در اروپا بیان شده است. بمباران شهرهای بریتانیا و فرانسه توسط آلمان بهعنوان رویۀ مربوطه مورد بحث قرار گرفت، اما بمباران جلالآباد و کابل توسط بریتانیا، خیر.
تفاوت بین مقررات مجاز برای بمباران در داخل اروپا و مستعمرات و اصرار غالب بر این که قانون نباید در مورد بمباران مردم در اطراف امپراتوری اعمال شود، در نوشتههای البریج کولبی منعکس شده است. مقالۀ او در سال ۱۹۲۵ در مورد جنگ هوایی بر جنگ میان کشورهای شمال جهان(توسعه یافته) متمرکز است، در حالی که مقالۀ سال ۱۹۲۷ او با عنوان «چگونه با قبایل بدون تمدن مبارزه کنیم» منحصراً بر استفاده از جنگ هوایی در مخاصمات استعماری و امپریالیستی متمرکز است. کوینسی رایت، سردبیر مجله آمریکایی حقوق بینالملل، مخالف بود؛ چراکه کولبی معتقد بود حقوق بینالملل مستلزم اعمال قوانین جنگ برای «مردم یک تمدن متفاوت» نیست. در عوض، او پیشنهاد کرد:
«هستۀ واقعی جنگ بین مردم متمدن و غیرمتمدن، تقریباً همیشه به شکل تفاوتهای موضوعی و حکمی جلوهگر میشود. در واقع، جنگ در میان قبایل بدون تمدن، شامل همه میشود. تفاوتی میان رزمنده و غیررزمنده وجود ندارد و کل قبایل به کارزار میروند.»
کولبی مراقب بود تا تاکید کند که بی قانون بودن جنگ استعماری به دلیل تصمیمات نظامیان غربی نیست، بلکه نتیجۀ شخصیت طرف مقابل است. «در جنگهای کوچک علیه ملل غیرمتمدن، شکل جنگی که اتخاذ میشود باید با سایۀ فرهنگ موجود در سرزمین همرنگ باشد؛ منظور من این است که علیه مردمی که دارای تمدن پایین هستند، جنگ باید از نوع بیرحمانهتری باشد.»
نوشتۀ کولبی نمونهای از یک رویکرد خاص – و نه مشترک جهانی – نسبت به نقش «تمدن» ادعایی در حقوق بینالملل و شناسایی غیرنظامیان است. ادبیات استعماری مورد استفادۀ کولبی در «چگونه با قبایل بدون تمدن مبارزه کنیم» تقریباً یک قرن بعد همچنان در گفتمان معاصر طنین انداز میشود. در واقع، بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، در تاریخ ۷ اکتبر و در واکنش به حملات حماس احساسات مشابهی را تکرار کرد. وی تاکید کرد که «اسرائیل به نمایندگی از هر ملتی که با وحشیگری مخالف است، میجنگد» و گفت: «وقتی اسرائیل پیروز شود، کل جهان متمدن پیروز میشود». چهرۀ معاصر غیرنظامیان از این تاریخچهها بیرون میآید که در آن، وضعیت غیرنظامی غیر اروپایی مخالف حکومت استعماری، تضمین نشده بود.
هدف قرار دادن غیرنظامیان
در حالی که افراد غیر اروپایی به طور ضمنی از مفهوم وضعیت جدید غیرنظامی کنار گذاشته شده بودند، راهبردشناسان نظامی، غیرنظامیان در اروپا را به عنوان اهداف غیرمستقیم – و گاهی مستقیم – بمباران هوایی تصور میکردند. ممنوعیت پیش نویس قواعد لاهه در مورد بمباران بیرویه برای «ارعاب» غیرنظامیان، از اجماعی غیر قابل انکار ناشی نشد، بلکه از پس زمینه وسوسۀ مکرر بیان شده جهت هدف قرار دادن «روحیۀ غیرنظامی»، از طریق مجموعهای از بمبارانها، نشات گرفت.
جنگ جهانی اول در داخل اروپا، جنگی در داخل کشورهای صنعتی بود. گفتمان سیاسی و شعارهای بسیاری از کشورهای متخاصم تأکید کرد که همۀ شهروندان میتوانند و باید در پیشبرد جنگ سهیم باشند. لفاظی جنگ صنعتی، به دور از تصور غیرنظامیان بیگناه، غیرسیاسی و منفعل، مانند برخی از مباحث معین مرتبط با غیرنظامیان، آنها را شهروندانی خطاب میکرد که وظیفۀ میهنپرستانۀ آنها، حمایت از پیشبرد جنگ از طریق فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بود.
همان طور که دکتر الکساندر استدلال کرده است، در دیدگاه جنگ توتالیتر، جایی که «همه درگیر و دخیل بودند»، «درهم آمیختن مردم، ملت و دولت»، فضای کمی برای شخصیت غیرنظامی بیگناه وجود دارد. در مباحث علمی در مورد جنگ هوایی، غیرنظامیان مکرراً به عنوان اهداف مشروع وحشتزدۀ غیرمنصفانه و غیرمستقیم ارعاب ناشی از جنگ ظاهر میشدند. منع بمباران غیرنظامیان به منظور ایجاد وحشت که در پیش نویس قواعد لاهه به آن اشاره شده است، محصول یک توافق جهانی نبود بلکه مصالحهای بود که برای محدود کردن دامنۀ جنگ طراحی شده بود. مباحث دقیق در رابطه با جایگاه کارگران مهمات در دوگانۀ غیرنظامی/جنگجو شواهد بیشتری را ارائه میدهد که غیرنظامیان اروپایی را به عنوان اهداف بالقوه تلقی میکند.
وضعیت بغرنج تسلیحات: مذاکره در مورد وضعیت غیرنظامی کارگران
در طول جنگ جهانی اول و پس از آن، ایدۀ غیرنظامیان منفعل و آسیبپذیر با گفتمان غیرنظامیان «عمداً خطرناک» که به عنوان شهروند و میهنپرست شناخته میشوند، رقابت میکرد. راهبردشناسان نظامی آن زمان هم بر نقش «مردم پشت خطوط که سیاست را اتخاذ کرده و سربازان را به سوی سرنوشت خود فرستادند» و هم بر «جبهۀ داخلی» تأکید کردند که در آن «کارگران زن، به اندازه سربازان مرد ضروری بودند.» برخی از حقوقدانان بینالمللی و همچنین افسران نظامی بر اساس فهمی کارکردی که در آن، حمایت سیاسی و کمکهای اقتصادی غیر نظامیان در پیشبرد جنگ ضروری بود، غیرنظامیان را به عنوان «هدف نظامی کلیدی» معرفی کردند.
پیشنویس قواعد پیشنهاد میکرد که اکثر غیرنظامیان از دریچۀ افراد بیگناه و آسیبپذیر دیده شوند تا غیرنظامیان فعال و متخاصم. با این حال، این چارچوب برای همۀ این افراد اعمال نمیشد. کارگران مشغول در کارخانههای مهماتسازی، به عنوان عوامل اصلی جنگ و در نتیجه اهداف مشروع شناخته شدند. مادۀ ۲۴ پیشنویس قواعد، «نیروهای نظامی» و همچنین «کارخانههایی که مراکز مهم و شناختهشدهای را تشکیل میدهند که به ساخت تسلیحات، مهمات یا تجهیزات نظامی مشخص میپردازند” را به عنوان اهداف مشروع مشخص کرده است.
طبق تفسیر پروفسور جیمز گارنر که در مجله آمریکایی حقوق بینالملل منتشر شده است، این بند تصریح میکند که کارگران مهمات به خودی خود اهداف قانونی نیستند، اما «کارخانههای مهماتسازی . . . جایی که آنها در آن کار میکنند، ممکن است بمباران شود، به طوری که در واقع مصونیت آنها را فقط زمانی که در خانه هستند پوشش میدهد.» در همان زمان، پروفسور گارنر مطرح کرد که «افرادی از جمعیت غیرنظامی که در تولید مواد جنگی مشغول هستند، ممکن است جنگجویان دشمن» تلقی شوند. در پیشنویس قوانین و همچنین مباحث پیرامون آن، نقش کارگر مهمات اروپایی در مرز وضعیتهای غیرنظامی ساختگی جدید معلق بود. توجه به استدلالهای رقیب در رابطه با آسیبپذیری و مشارکت در پیشبرد مخاصمه که کارگران مهمات را به داخل و خارج از وضعیت غیرنظامی میکشاند، موضوعی است که ارزش پرداختن دارد.
به طور کلی، نویسندگان مجلات حقوق بینالملل و امور بینالمللی ایالات متحده و بریتانیا استنباط درستی از مخاصمۀ مسلحانه نشان دادند که پیامد کارکردی اکثر مردم در پیشبرد جنگ را به رسمیت شناخت. آنها لزوماً از یک جنگ «کامل» یا «توتالیتر» دفاع نکردند، بلکه به تغییرات اجتماعی، اقتصادی و تکنولوژیکی ناشی از جنگ در اوایل قرن بیستم اشاره کردند. پروفسور مونت مورنسی در سال ۱۹۲۱ نوشت: «تمایز بین غیرنظامی تولید کنندۀ تجهیزات و سلاحهای جنگی و سربازی که در عملیات مستقیم است، دیگر امکانپذیر نیست». جیمز مولونی اسپایت، راهبردشناس هوایی ارتش بریتانیا، در کتاب سالانۀ حقوق بینالملل بریتانیا خط مشی مشابهی را هدف قرار داد که «جمعیت عادی» را از جنگجویان و کسانی که به پیشبرد جنگ کمک میکنند، تفکیک کند. او مطرح کرد که «کارگران مهمات را نمیتوان مستحق مصونیتی دانست که در غیر این صورت، میتوانستند ادعا کنند» در حالی که آنها «در واقع در کارخانههای مهماتسازی مشغول به کار هستند».
تمرکز بر کارگران مهمات به عنوان یک نقش مرزی ناشی از تمایز غیرنظامی/جنگجو نیز محدودیتهای گفتمان جنسیتی غیرنظامیان بیگناه را نشان میدهد. به طور خاص، برخی از نویسندگان این امر را به رسمیت شناختند که کارگران مهماتی که از وضعیت غیرنظامیان کاملاً حمایتشده خارج هستند- حداقل در حین کار – شامل تعداد قابل توجهی از زنان میشود. به عنوان مثال، پروفسور گارنر هشدار داد که در جنگهای آینده «زنانی که در کارخانههای مهمات کار میکنند و به روشهای دیگر در پیروز شدن جنگ مشارکت میکنند، نمیتوانند انتظار داشته باشند که از مصونیت غیرنظامیان برخوردار شوند.» هنگامی که کارگران مهمات از وضعیت غیرنظامی با حسن نیت کنار گذاشته شدند، امکان گسترش این استدلال به سایر صنایع وجود داشت.
پل ویتکومب ویلیامز در مورد عبارت «تدارکات کاملاً نظامی» از مادۀ ۲۴، بخش ۲ پیشنویس مقررات لاهه استدلال کرد که «بسیاری از خروجیهای تقریبا هر کارخانهای که هر چیزی، از مربا گرفته تا فولاد، تولید میکند، برای کمک به انجام عملیات نظامی صرف میشود.» او افزود: «بدون شک، این ماده برای حذف کارخانههای مربا طراحی شده است و شامل کارخانههای پشمی تولید لباسهای ارتش نیز میشود.» اما «چه کسی میتواند بگوید که گوشت برای ارتش در این زمینه کمتر از لباس اهمیت دارد؟» خط فکری ویلیامز نشان میدهد که اگر معیار این باشد که آیا یک شخص به طور کارکردی در پیشبرد جنگ مشارکت میکند یا خیر، هیچ مرز واضحی میان غیرنظامیان و جنگجویان وجود ندارد. قابل ذکر است که همۀ نویسندگان، در رابطه با حذف گروههای مختلف کارگران از وضعیت غیرنظامی، به دلیل کار شامل دستمزدشان، بحث کردند، اما هیچ بحثی در مورد کمکهای اقتصادی، فکری یا سیاسی افراد غیر طبقه کارگر در پیشبرد جنگ و پیامد چنین اشکالی از حمایت بر وضعیت آنها به عنوان غیرنظامی، وجود نداشت.
ملاحظات نهایی
روی هم رفته، حذف خاموش غیراروپاییهای غیرنظامی از طبقه غیرنظامی و حمایت آشکار از برخورد با کارگران مهمات اروپایی (و احتمالاً کارگران سایر صنایع) بهعنوان مبارزان کارآمد، مباحث کنونی را در مورد مرزهای وضعیت غیرنظامی نشان میدهد. ارتش ایالات متحده، به طور تجاوزکارانهای، دستهبندی افرادی که ممکن است در مخاصمات مسلحانه درگیر شوند را به گروههای غیردولتی گسترش داده است که شامل مردان بزرگسال نظامی(بالای۱۶ سال)، متخاصمان و صاحبان و کارگران لابراتوارهای مواد مخدر در افغانستان که در ازای تأمین امنیت به طالبان مالیات میدهند نیز میشود.
زمانی که مقولۀ غیرنظامیان برای اولین بار در یک سند حقوقی بینالمللی ظاهر شد، همۀ افراد غیرشرکت کننده در جنگ را شامل نمیشد و به جنگجویان اجازه میداد تا حمایتهای غیرنظامی را از افرادی که مشغول کار شامل دستمزد هستند یا حمایت سیاسی آنها در پیشبرد جنگی نقش داشته است، پس بگیرند. در حالی که مقولۀ حقوقی غیرنظامیان به عنوان یک اصل در قوانین جنگ اعلام شده است، اما هرگز تاثیرات حمایتی جهانی را برای غیرنظامیان نداشته است. نتایج این ممانعتها به طور مساوی توزیع نمیشود. برای مثال، غیرنظامیان در غرب آسیا باید با میراث دوگانۀ نظامیان غربی مبارزه کنند که هم افراد غیر اروپایی را از وضعیت غیرنظامی مستثنی میکند و هم به دلیل فعالیتهای سیاسی یا اقتصادی، افراد از وضعیت غیرنظامی خود محروم میشوند.
صرف اصرار بر تمایز بین غیرنظامیان و نظامیان خیرخواهانه است، اما کافی نیست. ما همچنین باید بدانیم که اکثر غیرنظامیان، به عنوان کارگر یا رایدهنده، در اقدامات دولت خود نقش دارند و در عین حال قصد ندارند مستقیماً در مخاصمات مسلحانه شرکت کنند. غیرنظامیان نیازی به «بیگناهی» ندارند. آنها انسانهایی معمولی با دیدگاههای سیاسی، رویاها، هیجانی در مواجهه با جنگ و مایل به کشته نشدن هستند. آنها ممکن است به اشغال نظامی اعتراض کنند یا از سیاستهای سرکوبگرانه حمایت کنند اما اهداف نظامی نیستند. حقوقدانان بینالمللی بهتر است حذف ضمنی افراد متعددی از وضعیت غیرنظامی را به خاطر بسپارند و متعهد شوند که از غیرنظامیانی که انسانهای پیچیده و ناقصی هستند، به جای «بیگناهان» ایدهآل، حمایت کنند.
[۱] Conceptualizing Civilians: Beyond “Innocence” – Lieber Institute West Point
[۲] ویراستار ادبی: صادق بشیره(گروه پژوهشی آکادمی بیگدلی)