نظام جهانی حقوق بشر فروپاشیده است[۱]
Haythem Guesmi
مترجم: سینا سلیمی
دانشجوی دکتری حقوق بینالملل دانشگاه علامه طباطبایی
ویراستار علمی: دکترندا کردونی
پژوهشگرعالی حقوق بینالملل
آن حقوق بشری که میشناختیم، مرده است.
در بحبوحه شرایط اضطراری اقلیمی، منازعات به ظاهر بیپایان و بحرانهای پناهجویان، فقدان آشکار یک استراتژی موثر جهانی برای حفاظت از اساسیترین حقوق جمعیتهای فقیر و به حاشیه رانده شده در سراسر جهان، روشن کرده است که مفهوم «حقوق بشر» مقدس شده توسط غرب لیبرال، تمام معنا و هدف خود را (برای همه به ویژه برای ما در جنوب جهانی) از دست داده است.
بر اساس گزارش سازمان ملل متحد، حدود ۸۲۸ میلیون نفر (یا ۱۰ درصد از جمعیت جهان) هر شب گرسنه سر بر بالین میگذارند. از بین کسانی که با گرسنگی دستوپنجه نرم میکنند، ۸۰ درصد در مناطق مستعد تغییرات اقلیمی زندگی میکنند (مناطقی که اکثریت آنها در جنوب جهانی قرار دارند). جنگها، ناآرامیها و کودتاها (که اغلب با درگیریهای ژئوپلیتیک بین قدرتهای جهانی مرتبط هستند) به شکل فزایندهای به همین مناطق آسیب میرسانند.
برخی از کسانی که از جنگ، قحطی، ظلم یا فقر در جنوب جهانی رنج میبرند، نمیتوانند پایانی برای بدبختی خود ببینند، سفرهای خطرناکی را در بیابان و دریا آغاز میکنند تا امنیت و رفاه را در شمال جهانی بیابند. با اینحال، به جای اقدام برای حمایت از حقوق بشر این پناهندگان، کشورهای غربی که خود را مبدع مفهوم حقوق بشر میدانند، با آنها مانند یک دشمن رفتار میکنند.
در نتیجه، دهها هزار نفر در مراکز بازداشت غیرانسانی مهاجران در امتداد مرزهای ایالاتمتحده و اتحادیه اروپا به سر میبرند و دریای مدیترانه اکنون به گورستان مهاجران تبدیل شده است. بر اساس گزارش پروژه مهاجران گمشده سازمان بینالمللی مهاجرت، از سال ۲۰۱۴ بیش از ۲۸۰۰۰ غرقشدگی در آنجا ثبت شده است. مشخص نمودن تعداد واقعی مرگومیرها غیرممکن است و احتمالا بسیار بیشتر است.
غرق شدن در مدیترانه تنها یکی از راههایی است که مردم در جنوب جهانی که اکثریت جهان را تشکیل میدهند، به طور دستهجمعی جان خود را از دست میدهند؛ زیرا جامعه بینالمللی به رهبری غرب، حقوق بشر آنها را شایسته حمایت نمی داند این گروه از انسانها همچنین در بلایای طبیعی که به دلیل تغییرات اقلیمی تشدید شده است و در جنگهایی می میرند که برای اهداف ژئوپلیتیکی به راه افتادهاند. آنها توسط هواپیماهای بدون سرنشین کشته میشوند و توسط شهرکنشینان زندهزنده سوزانده میشوند.
نشانههای مرگ حقوق بشر در همهجا وجود دارد. دولتهای غربی سخت تلاش میکنند تا از آپارتاید اسرائیل در برابر پاسخگویی محافظت کنند، درحالیکه اقدام فلسطینیانی را که در برابر ظلم اسرائیل مقاومت میکنند و آنان که از مبارزات آزادیبخش آنها حمایت میکنند، جرمانگاری میکنند. شرکتهای رسانههای اجتماعی پیشرو در شمال جهانی اجازه میدهند اطلاعات نادرست خطرناکی که جمعیتهای (از قبل) به حاشیه رانده شده و در معرض تهدید را هدف قرار میدهند، بر روی پلتفرمهای آنها نفوذ می کنند. کشورهای اروپایی هنوز هم یک آفتکش سمی (که در اتحادیه اروپا به دلیل مضرات اثباتشده آن برای کودکان و نوزادان متولد نشده، ممنوع شده است) به کشورهای جنوب جهانی میفروشند و فهرست چنین اقداماتی البته تنها محدود به موارد پیشگفته نیست.
در تمام این مدت ، غرب به تلاش خود ادامه میدهد و خود را به عنوان تنها مدافع حقیقی حقوق بشر عرضه میکند.
کشورهای غربی امثال روسیه، چین و ایران را مرتبا به دلیل نقض حقوق بشر شهروندان خود و کسانی که در مناطق نفوذ آنها زندگی میکنند، محکوم و حتی تحریم میکنند. آنها اغلب کمکهای خارجی را مشروط به بهبود وضعیت حقوق بشر در کشورهای دریافتکننده میکنند و حتی برخی از آنها مداخلات نظامی را تحت عنوان «رسیدگی به نقض حقوق بشر» در گذشته صورت دادهاند.
به عنوان مثال در پاسخ حمله به اوکراین(کشوری در قلب اروپا)، کشورهای شمال جهانی نه تنها به سرعت نقض شدید حقوق بشر روسیه را محکوم کردند بلکه برنامههای ویژهای را نیز اجرا کردند تا اطمینان حاصل شود که هر غیرنظامی اوکراینی نیازمند میتواند بدون مواجهه با موانع خاصی در کشور دیگری امنیت داشته باشد. آنها همچنین از دیوان کیفری بینالمللی(ICC) حمایت کردند و به بازرسان آن کمک کردند تا کرملین را محکوم کنند.
اگر تنها این مورد را مورد توجه قرار دهی ، ممکن است این امر به عنوان تاییدی بر پای بندی غرب به رژیم حقوق بشری بینالمللی که در آفرینش آن نقش داشته است، تلقی شود اما برای کسانی که در جنوب جهانی هستند، یعنی کسانی که نمیتوانند آغوش باز غرب برای اوکراین را با رفتار با کشورهایشان مقایسه کنند، کل این ماجرا چیزی نیست جز تاییدی بر ریاکاری بیپایان شمال جهانی.
در واقع کشورهایی که برای کمک به مردم اوکراین دست به اقدامی سریع زدند، مرزهای خود را در حالی به روی سودانیها باز نکردند که دقیقا مردم سودان به همان اندازه اوکراینیها با تهدید نظامی روبهرو بودند. آنها هرگز این کار را برای فلسطینیها نیز انجام ندادند، در حالی که بسیاری از آنها هنوز زیر مشت آهنین یک اشغالگر خشن زندگی میکنند.
آنها همچنین در خصوص حمایت از ICC نیز بسیار گزینشی عمل میکنند. آنها از محاکمه آفریقاییها توسط دیوان کیفری بینالمللی در زمانی که متناسب با اهدافشان بود، قاطعانه حمایت کردند اما هرگز به دادستانهای آن اجازه ندادند به جنگهای هواپیماهای بدون سرنشین یا برنامههای شکنجه غیرقانونی خودشان نزدیک شوند (در واقع ایالاتمتحده حتی یکی از دولتهای عضو دیوان نیست).
در حالی که آنها اکنون روسیه و هر کشوری را که به همکاری با آن ادامه میدهد محکوم میکنند، در جنوب جهانی خودشان مدتهاست که منافع ژئوپلیتیکی را بر دغدغههای حقوق بشری ترجیح میدهند، از رژیمهای سرکوبگر حمایت میکنند و جنبشهای دموکراتیک را تضعیف میکنند. این احتمالا دلیل اصلی آن است که بسیاری از کشورهای جنوب جهانی در حمایت از مقاومت اوکراین تحت حمایت غرب در برابر تهاجم روسیه مردد بودهاند.
این بحران در نظام و گفتمان جهانی حقوق بشر موضوع جدیدی نیست.
هنگامی که اعلامیه جهانی حقوق بشر(UDHR) توسط سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۸ تصویب شد، به عنوان یک گام بزرگ به سوی جهانی صلحآمیزتر گرامی داشته شد. با توجه به وحشت ناشی از جنگ جهانی دوم و هولوکاست، این سند پرتو امیدی بود که نشان میداد جهانی بهتر که در آن حقوق اساسی همگان رعایت میشود، شدنی است. با این حال این رویا زیاد دوام نیاورد. همان کشورهایی که نظام جدید حقوق بشر را توسعه دادند و به دنبال آن بودند، به سرعت شروع به نقض آن برای پیشبرد منافع خود، آسیب رساندن به دشمنان و گسترش منافع خود کردند. آنها حتی به چندین کشور جنوب جهانی حمله کردند تا «دموکراسی» را برای آنها به ارمغان بیاورند و از «حقوق بشر»شان محافظت کنند.
با این حال آنچه جدید است، رد آشکار چارچوب حقوق بشر غربی توسط جمعیتهای جنوب جهانی است. کسانی که از زمان امضای UDHR بیشترین آسیب را از تجاوزات و دوگانگی شمال جهانی متحمل شدهاند، بر این باور نیستند که دولتها، نهادها و سازمانهای غربی میتوانند (یا به عبارت دقیقتر میخواهند) از حقوق اساسی آنها محافظت کنند. آنها اکنون این حقوق را همانگونه که هستند، میبینند؛ بیاثر، دوگانه و مهمتر از آن خطرناک.
آنهایی که در خیابان های کشورهای عربی تظاهرات میکنند، تحت ناامنی مداوم در زاغههای برزیل زندگی میکنند و سعی دارند از زندان روباز غزه جان سالم به در ببرند، یا به دنبال راهی برای خروج از کمپهای گسترده پناهندگان در بنگلادش هستند، دیگر باور یا انتظار ندارند که شمال جهانی میتواند و یا میباید کاری انجام دهد تا اطمینان حاصل شود که «حقوق بشر» مقدس آنها نقض نمیشود.
حقوق بشر آنگونه که در حال حاضر در جنوب جهانی درک و اعمال میشود، نباید حفظ شود. بر خلاف باور عمومی که از پایان دوران حقوق بشر ابراز تاسف میکند و راه حلهای جدیدی را برای حفظ آن پیشنهاد میکند، بسیار دیر شده است که از این گفتمان فراتر برویم و اصول برابریطلبانه و مترقی کاملا متفاوتی را تصور کنیم که مبارزات و اخلاقیات مردم در جنوب جهانی را در خود جای داده است.
پایان دوران حقوق بشر باید به عنوان فرصتی برای ایجاد مسیری جدید به سوی فراگیری و برابری تلقی شود که انتظارات و تقاضاهای جنوب جهانی که اکثریت جهان را نیز تشکیل میدهند، در اولویت قرار دهد.
تنها با فراتر رفتن از استفاده ریاکارانه غرب از حقوق بشر به عنوان یک اصل نظمدهنده تبعیضآمیز برای سیاست بینالملل، میتوانیم رویکردی فراگیرتر، متنوعتر و مردمیتری برای تعریف و حمایت از حقوق اساسی هر کس ایجاد کنیم.
با انجام این کار، جوامع محلی و مردمان بومی در جنوب جهانی میتوانند نقشی فعال و محوری در بازاندیشی و اجرای حفظ محیطزیست و توسعه پایدار داشته باشند.
از آنجاییکه ما با بحرانهای متعدد زیستمحیطی و بشردوستانه به هم پیوسته روبهرو هستیم، جامعه بینالمللی باید فورا سقوط غیرقابل انکار رژیم کنونی حقوق بشر را بپذیرد و به سرعت برای ایجاد یک جایگزین رادیکال که واقعا حقوق و نیازهای اساسی همه انسانها از جمله انسانهای جنوب جهانی را در محور خود قرار میدهد، اقدام کند.[۲]
[۱] https://www.aljazeera.com/opinions/2023/9/1/the-global-human-rights-regime-has-collapsed.
[2] ویراستار ادبی: صادق بشیره(گروه پژوهشی آکادمی بیگدلی)