جنگ و حقوقی که وضع میکنیم[۱]
Cordula Droege
مترجم: دکتر محسن مولائی فرد
پژوهشگر حقوق بین الملل و مدرس دانشگاه
ویراستار علمی: دکتر حوریه حسینی اکبرنژاد
عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس
جلوگیری از هزینه فاجعهبار انسانی جنگ، هدف اصلی حقوق بینالملل نوین است. برخی از هنجارها مانند آنچه در منشور سازمان ملل متحد وجود دارد، برای حذف کامل جنگ تعیین شده است و حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات را الزام میکند. قواعد دیگر، مانند آنچه در کنوانسیونهای ژنو مطرح گردیده، مربوط به زمانی است که همه چیز شکست خورده است و برای حمایت از ما وارد عمل میشود. کنوانسیونهایی که هر کشوری به آن ملحق شده است، در مرکز حقوق مخاصمات مسلحانه قرار دارد؛ مجموعهای از قواعد که رفتار طرفهای متخاصم را در طی یک درگیری، فارغ از موضوعیت داشتن نحوه آغاز مخاصمه و همچنین طرف مقصر، محدود میسازد.
در سادهترین تعبیر، حقوق مخاصمات مسلحانه اذعان میدارد هر دو طرف ناگزیرند بر کشتار، مجروح و اسیر کردن، اما آنها را از رفتار غیرانسانی با دشمن خود منع میکند. تبدیل این تناقض آشکار به قواعد الزامآور، بر عهده کنوانسیون های ژنو و گستره دیگری از معاهدات و قواعد دیگر است. آنها با معضل انسانی کردن جنگ، نه با تظاهر به حل آن، بلکه با ایجاد تعادل بین دو الزام غیرقابل مصالحه – ضرورت نظامی و انسانیت مشترک ما – مواجه میشوند. مجموعه گستردهای از قواعد که وظیفه هماهنگی و حفظ تعادل در همه جنبههای مخاصمات مانند مورد هدف قرار دادن، انتخاب تسلیحات، بازداشت، بازجویی، تعقیب و مجازات، مراقبت از مجروحان و بیماران و نحوه رفتار با جمعیتهای تحت کنترل در یک حوزه جغرافیایی را بر عهده دارد. در هر دسته، حقوق بینالملل بشردوستانه(IHL) یک حد بیرونی از رفتار قابل قبول را تعیین میکند – مرزی که به این دلیل ساده ترسیم شده است که عبور از آن، انسانیت ما را به گونهای نابود میسازد که حتی شرایط جنگی نیز نمیتواند آن را توجیه کند.
برخی اعمال همیشه ممنوع هستند؛ شکنجه، تجاوز جنسی، گروگانگیری، هدف قراردادن غیرنظامیان و مجروحان. در سایر زمینهها قواعد پیچیدهتر هستند؛ باید از تلفات غیرنظامی احتمالی اجتناب شود، یا لااقل به کمترین میزان برسد و در مواردی که اجتناب ناپذیر هستند، مشمول محدودیتهای سختگیرانه میشوند. در مجموع، حقوق بینالملل بشردوستانه شامل صدها قاعده است که از حیات، سلامت و کرامت انسانی حمایت میکند. این دیدگاه سادهانگارانه و ناقص است که حقوق بینالملل بشردوستانه تنها به دنبال تضمین حداقلی از قواعد انسانی در شرایطی است که پیش از این انسانیت ما تا حد زیادی مورد مخاطره قرار گرفته است.
پراگماتیسم این رویکرد جایی است که حقوق جنگ، قدرت خود را پیدا میکند. حقوق بینالملل بشردوستانه تا حدی از حمایت جهانی برخوردار است؛ زیرا نشاندهنده توجه ویژه به نحوه جنگ و پیروزی در مخاصمات مسلحانه است. این یک شبکه ایمن است که به نیروهای نظامی اجازه میدهد تا اهداف خود را محقق کنند و در عین حال برخی از پیامدهای وخیم جنگ را کاهش دهند. اما علیرغم تلاشهای زیاد برای آن، حقوق تحت فشار شدیدی است. چگونه میتوانیم به حقوق جنگ باور و اعتقاد داشته باشیم، در حالی که بسیاری از غیرنظامیان در درگیریها، اغلب با هدف قرار گرفتن عمدی جان خود را از دست میدهند، اما همچنان عملیاتهای نظامی بدون توجه حداقلی به جان غیرنظامیان، مشروع به تصویر کشیده میشوند؟ آیا قواعد ناکافی هستند؟ آیا به این دلیل است که آنها اجرا نمیشوند؟ مشکل دقیقا کجاست؟
عدم تبعیت، مصونیت از مجازات و عبور از محدوده حقوق
عدم تبعیت و مصونیت از مجازات مواردی آشکار هستند. شکاف میان قواعد مورد توافق و وقایع میدانی همیشه چالشی جدی برای حقوق مخاصمات مسلحانه بوده است. آشکارا نقضها رخ میدهند و موجب ناامیدی توجیهپذیرو حتی بدبینی میشوند. کشورها، نهادهای بینالمللی و گروههای مسلح غیرکشوری (که اغلب از حمایت دولتی برخوردارند) همگی بایستی جهت توقف مصونیت از مجازات تلاش بیشتری کنند.
اما عدم تبعیت تنها بخشی از چالش است. نیروهای کوچکتر و در عین حال به همان اندازه مخرب در کار هستند. کنوانسیونهای ژنو برای جلوگیری از تکرار وحشتی است که بر نظامیان و غیرنظامیان در طی دو جنگ جهانی تحمیل شد، طراحی شده است. با این حال، در سال های اخیر، طرفهای درگیر از حقوق بینالملل بشردوستانه برای توجیه اقدامات خود استفاده میکنند، زمانی که آنها از انتظاراتی که معمولا در زمان صلح وجود دارد، به ویژه آنهایی که مربوط به حقوق بشر است، فاصله گرفتهاند.
به طور خلاصه، همانطور که مخاصمات مسلحانه تابع قواعد حقوق بینالملل بشردوستانه هستند، به عنوان یک دورنمای اخلاقی و معنوی بدیل تلقی میگردند – فضایی که در آن کشورها خود را آزاد میبینند تا درجات بالایی از نظامیگری و کنترل را در داخل و خارج از قلمرو خود اعمال کنند. در حالی که میتواند مواضع بازیگران پیرو قواعد را حفظ کند.
از نظر فنی، این دیدگاه همیشه کاملا خطا نیست. اما از راههای خطرناکی اصل را زیر سوال میبرد. بله! حقوق بینالملل بشردوستانه در خصوص میزان تلفات انسانی و ویرانیهای اجتنابناپذیر جنگ واقعگراست. اما بین حقوقی که سطحی از خشونت را میپذیرد و حقوقی که به آن اختیار میدهد، تفاوت وجود دارد. حقوق بینالملل بشردوستانه خطوط قرمز را ترسیم میکند؛ نه این که استانداردهایی را برای رفتار نمونه تعیین کند.
امروزه در اغلب موارد، هدف حمایتی حقوق بینالملل بشردوستانه کنار گذاشته شده و قواعد به شکل معکوسی تفسیر میشود؛ به جای تفسیر برای حمایت از غیرنظامیان، عدم وجود نقض آشکار برای توجیه میزانی از مرگ و میر، لطمات جانی و ویرانیها مورد استناد قرار میگیرد. دقیقا همان موضوعی که حقوق بینالملل بشردوستانه قصد داشت از آن پرهیز نماید. «مهیب اما مشروع» شعاری بود که ممکن است پس از تلفات ویرانگر غیرنظامی دنبال شود و در برخی موارد، ممکن است اینطور بوده باشد. اما از چه زمانی نقض قواعد صرفا مایه افتخاراست؟ آیا پاسخ نباید وحشت از نزدیک شدن به خط قرمز باشد؟ انطباق با حقوق بینالملل بشردوستانه بایستی در راستای تحقق اهداف بشردوستانه آن باشد، نه نقض محدودیتها.
تفسیر منفک از هدف
در همین حال، قواعد به شکلی تفسیر میشوند که به طور چشمگیری از هدف خود دور میشوند. مانند هر حقوق دیگری، حقوق بینالملل بشردوستانه نیز دارای ابهاماتی است. قواعد در برخی زمینهها تعیین نشده؛ زیرا گاهی اوقات بایستی از تجویز بیش از حد آنها خودداری نمایند. عدم وضع قواعد به خودی خود یک مشکل نیست، اما اهمیت زیادی را در تغییر عوامل صحیح فرضیات اساسی قواعد در تفسیر ما ایجاد میکند. آن اصول بنیادی، به ویژه آنهایی که به ارزش جان انسانها مربوط میشود، امروزه در معرض تهدید قرار دارند.
در اینجا یک نمونهای است که حقوق بینالملل تلفات غیرنظامیان را در طی عملیات بمباران را ممنوع نمیکند، اما الزام می کند که تا حد امکان از آنها اجتناب شود و شدید هر گونه آسیب احتمالی به غیرنظامیان را که با مزیت نظامی از بین بردن یک هدف مشروع نامتناسب باشد، ممنوع میکند. این یک آزمون متوازن است – ویژگی مشترک حقوق، چه بین المللی و چه داخلی، زمانی است که این حقوق با حسن نیت اعمال شود تا بتواند جان افراد زیادی را نجات دهد (و همینطور هم شده است). اما بر این فرض استوار است که حیات غیرنظامیان از اهمیت بالایی برخوردار است. نکته مهم این است که حیات همه آنها دارای موقعیت یکسانی است.
به راحتی میتوان دریافت که چرا – به دلایلی که آشکار و هولناک است – فرماندهان جان کسانی را که با دشمنان خود درگیر هستند بیارزش میشمارد. اما همچنین درک چگونگی کمارزش دانستن جان غیرنظامیان که در نهایت حقوق را از معنای خود تهی میکند نیز سهل است. حقوق بینالملل بشردوستانه تنها در صورتی میتواند در حیات، سلامت و حیثیت قربانیان مخاصمات مسلحانه تفاوت ایجاد کند که به گونهای تفسیر شود که به معنای حمایت واقعی از آنها باشد. اگر حقوق بشردوستانه از افرادی که قرار است از آنها حمایت کند، قبلا رویکرد غیرانسانی کسب کرده باشد، چه هدفی را میتواند دنبال کند؟
زمانی که در نظر بگیریم اکثر کشورها به برخی از قربانیان بعضی مخاصمات مسلحانه، بیش از سایرین اهمیت میدهند، این گرایش بدتر میشود. این تنها نمونهای از چگونگی تضعیف حقوق بینالملل بشردوستانه از طریق تفاسیر منفعتطلباتهایست که قصد دارند عملیات نظامی مشروعی را در زمان مقتضی میسر کنند. اما در بلندمدت، اگر استفاده مناسب از حقوق بینالملل بشر دوستانه به بسط و توسعه خود ادامه دهد، ما ناگزیر نظارهگر خواهیم بود که توازن دقیق حقوق در مورد حفظ جان انسانها کاسته شده و صرفا به ابزاری در خدمت نظامیان مبدل میشود.
چگونه کشورها میتوانند به سمت نقض قواعد گام بردارند
کشورها باید برای معکوس کردن این روندها اقدام کنند. در سیستمهای داخلی، محاکم و مجالس قانونگذاری اغلب وارد عمل میشوند تا قوانین را در مسیر مورد نظر خود هدایت نمایند. نهادهای غیرکشوری در سطح بینالمللی بسیار اندک هستند و این بر عهده کشورهای ملی است که مطمئن شوند حقوق بینالملل بشردوستانه هدف مورد نظر خود را محقق میکند. آنها میتوانند کارهای زیادی را انجام دهند، با استفاده از حقوق بینالملل بشردوستانه با حسن نیت، و آگاهی از پیامدهای تفاسیری که هدف انساندوستانه حقوق را قربانی منافع نظامی میکند.
کشورها همچنین میتوانند خود الگو باشند و همه را با استانداردهای یکسان، بدون هیچ تبعیضی ارزیابی نمایند. آنها میتوانند با ایجاد شرایطی جهت کمکهای نظامی و ارسال تسلیحات بر یکدیگر تاثیر بگذارند. آنها میتوانند با پیوستن به معاهداتی که هنوز را تصویبشان نکردهاند، بیثباتی در قواعد را کاهش دهند و ناقضان را در دادگاههای داخلی خود مورد بازخواست و پاسخگو نمایند.
هیچ کس نمیتواند به قطعیت استدلال کند که حقوق مخاصمات مسلحانه برای این منظور مناسب نیست – کشورها و نیروهای نظامی آنها به نحو هدفمندی آن را پس از دو جنگ جهانی طراحی کردند – و هیچ کشوری در جهان انکار نمیکند که به حقوق بینالملل بشردوستانه متعهد است. اما استفاده ابزاری از آن در خدمت مقاصد سیاسی میتواند ماهیت آن و در نهایت مشروعیتش را تهدید کند. کشورها و مشاوران حقوقی آنها باید مسئولیت خود را در قبال حمایت از حقوق مخاصمات؛ نه تنها صرف قواعد بلکه روح آنها را مورد توجه قرار دهند.
کنوانسیونهای ژنو از پس ویرانیهای ورشو و لنینگراد برای مقابله با رفتار غیرانسانی تمامعیار با میلیونها غیرنظامی و زندانی متولد شدند. آنها امسال هفتادوپنج ساله هستند که با پروتکلهای الحاقی ۱۹۷۷ و سایر قواعد حقوق بینالملل بشردوستانه تکمیل شده است که در جهت تقویت و بهبود حمایت از غیرنظامیان اعمال گردد. دستاوردهای زیادی حاصل شده، اما زمانی که به ویرانیهای رقه، حلب، ماریوپل و غزه مینگریم، یا هنگامی که در بسیاری از مخاصمات امروزی که در آن اشخاصی در شرایط غیرانسانی نگهداری میشوند نظر میکنیم، ناکافی بودن قواعد را درک مینماییم. قربانیان مخاصمات مسلحانه نیازی به فرهنگسازی شعاری از حقوق بینالملل بشردوستانه ندارند. نیازی نیست به آنها گفته شود که مرگ در جامعهشان جنایت جنگی قلمداد نمیشد. آنها به فرهنگ تبعیت کاملی نیاز دارند که در آن کشورها به خوبی از نقضها جلوگیری کرده و نیروهای نظامی خود را مطابق با بالاترین استانداردها مسئول بدانند و به آنهایی که از طریق استدلال حقوقی دقیق خود در توجیه این که بیمارستان نجاتدهنده جان انسانها به طور مشروع تخریب شده است، یا درد هولناک وارده بر فرد بازداشتی به طور فنی شکنجه محسوب نمیشده است، پیروز می گردد؛ شما در نبرد حقوقی پیروز خواهید شد اما ما همه مغلوب جنگ خواهیم بود.[۲]
[۱] https://www.justsecurity.org/97582/war-law/ , July 10, 2024
[2] ویراستار ادبی: صادق بشیره(گروه پژوهشی آکادمی بیگدلی)