توافقنامه آتشبس میان لبنان و اسرائیل
و احیای قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت
محمدرضا ضیائی بیگدلی
در ۲۶ نوامبر ۲۰۲۴ (برابر با ۶ آذر ۱۴۰۳)، کشورهای لبنان و اسرائیل هر یک به طور جداگانه و رسماً اعلام کردند که توافق در آتشبس را تحت شرایطی از ساعت ۴ بامداد روز چهارشنبه ۲۷ نوامبر پذیرفتهاند.
این واقعه بسیار مهم تاریخی، سیاسی، حقوقی و حتی انسانی زمانی رخ داد که چهارده ماه از درگیری مسلحانه خونبار میان لبنان (در واقع حزب الله) و اسرائیل و کشتار بیش از ۳۵۰۰ نفر و زخمی شدن بالغ بر ۱۵۰۰۰ نفر و آوارگی نزدیک به دو میلیون نفر از مردم لبنان و خسارت حداقل هشت و نیم میلیارد دلار برای لبنان (طبق گزارش بانک جهانی) گذشته بود. لازم به ذکر است که در این مورد آمار رسمی اسرائیل منتشر نشده است.
میانجیگری ایالات متحده و فرانسه در رسیدن طرفین به توافق در آتشبس و نقش تعیینکننده آنها را در پیشنهاد مفاد توافقنامه، مخصوصاً نقش آموس هوکشتاین مشاور و فرستاده ویژه رئیس جمهور ایالات متحده در خاورمیانه را نباید نادیده انگاشت. البته توصیههای مکرر و مؤکد دبیرکل سازمان ملل متحد، اتحادیه اروپا، کشورهای عربی –اسلامی، نهادهای حقوق بشری و به طور کلی جامعه جهانی را در نیل به توافق باید لحاظ نمود.
متن توافقنامه تا کنون به صورت رسمی منتشر نشده و تنها خبر واصله در این مورد آن است که هیئت وزیران اسرائیل در مورخه ۲۶ نوامبر، متن توافقنامهای را به تصویب رساند که بلافاصله در سطح جهان منتشر گردید و همین مفاد به صورت جداگانه مورد پذیرش نخست وزیر لبنان و هیئت رئیسه پارلمان آن کشور قرار گرفت. مسلماً مقامات لبنانی پیش از اعلام رسمی پذیرش، موافقت مقامات بالای گروه حزب الله را کسب کرده بودند.
متعاقب انتشار جهانی توافقنامه آتشبس، این سند مهم مورد استقبال و تایید گروه حزب الله و تقریباً تمامی کشورها (از جمله ایران)، حماس، انصارالله یمن، حزب الله عراق و به طور کلی افکار عمومی جهانی قرار گرفت و در ساعت مقرر آتشبس برقرار شد.
این سند از نظر حقوقی الزامآور است؛ چرا که توافق طرفین حاصل شده، به تصویب و تایید مقامات صلاحیتدار آنها رسیده و تا کنون تقریباً به طور کامل بدان عمل شده است.
از نظر حقوق بینالملل و در این جا حقوق معاهدات بینالمللی، این نوع توافق را میتوان در زمره «موافقتنامههای اجرایی»(executive agreement) دانست.
منصرف از جنبهها و زمینههای نیل به توافق که اصولاً جنبه حقوقی بینالمللی ندارد و از حیطه این مقال خارج است، این توافقنامه متضمن نکات و الزامات حقوقی مهمی است که ذیلاً مورد تحلیل و بعضاً نقد قرار میگیرد (متن توافقنامه به زبانهای فارسی و انگلیسی در لینکهای مندرج در پانویس آمده است).
۱. محور اصلی این توافقنامه، اعلام اجرای مجدد یا احیای قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت سازمان ملل متحد مورخ ۱۱ اوت ۲۰۰۶ است که بر کل توافقنامه آتشبس سایه افکنده است و متعاقب «جنگ ۳۳ روزه»(در واقع ۳۴ روزه) میان حزب الله لبنان و اسرائیل روی داد و به دلیل نقضهای مکرر طرفین از اجرا باز ایستاد.
این قطعنامه از جمله قطعنامههای فصل هفتمی منشور ملل متحد و متضمن نکات مهمی است که برای آشنا شدن بیشتر با آن میتوان به مقاله نویسنده تحت عنوان «بررسی و نقد قطعنامه ۱۷۰۱ …» مراجعه کرد(مجله پژوهش حقوق و سیاست، ش۱۸، بهار و تابستان ۱۳۸۵، دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی، لینک آن در پانویس ذکر شده است).
به رسمیت شناختن قطعنامه ۱۷۰۱ به صراحت در بند ۳ توافقنامه آمده است.
جالب این که سایر بندهای توافقنامه نیز تا حدود زیای متاثر از قطعنامه ۱۷۰۱ هستند که متعاقباً خواهد آمد.
۲. این توافقنامه برعکس قطعنامه، مستقیماً و البته در اسناد جداگانه میان اسرائیل و لبنان شکل گرفته است.
۳. حق ذاتی طرفین برای دفاع از خود یا دفاع مشروع در بند ۴ توافقنامه پیشبینی شده است.
شاید این موضوع به دلیل وضوح کامل در متن قطعنامه پیشبینی نشده بود که البته حتی اگر در توافقنامه نیز ذکر نمیشد، چنین حقی برای هر یک از طرفها وجود میداشت.
۴. چه در قطعنامه و چه در توافقنامه، تنها در یک مورد (بند ۱) نام «حزب الله» برده شده، در حالی که یک طرف اصلی درگیریها حزب الله بوده، اما جای آن از دولت لبنان نام برده شده است. شاید اگر توافق به طور سهجانبه (هر چند جداگانه) صورت میگرفت، جنبه الزامآور بودن آن بیشتر و بهتر بود. البته نه کشورهای میانجی و نه اسرائیل قطعاً حاضر به پذیرش حزب الله به عنوان یک طرف توافقنامه نبودند.
۵. طبق بند ۵ توافقنامه و حتی در قطعنامه، تنها نیروهای امنیتی و ارتش رسمی لبنان مجاز به حمل سلاح یا استقرار در جنوب لبنان هستند. مفهوم مخالف این مقرره آن است که نیروهای حزب الله مجاز به حمل سلاح نیستند و در واقع باید خلع سلاح شوند. این اقدام به نظر میرسد که چندان عملی نباشد و دولت لبنان از چنین اقتداری در قبال حزب الله برخوردار نیست، همان طور که در اجرای قطعنامه موفق نبود.
۶. در نتیجه احتمال عدم موفقیت اجرای بند ۵ توافقنامه، امکان اجرای بند ۶ نیز که مربوط به نظارت دولت لبنان بر فروش، تأمین و یا تولید تسلیحات است نیز چندان عملی و موفق به نظر نمیرسد.
۷. نهاد جدید یاریرسان تداوم آتشبس، کمیتهای متشکل از نمایندگان طرفین برای نظارت و کمک به اجرای توافقنامه است(بند ۹ توافقنامه). شاید بتوان موثرترین ضمانت اجرای توافقنامه را تصمیمات این کمیته دانست. البته به شرطی که هر دو طرف از حسن نیت لازم برخوردار باشند.
۸. الزام صرف به ارائه گزارش موارد نقض توافقنامه به کمیته نظارت و نیروی موقت سازمان ملل متحد(UNIFIL) مستقر در جنوب لبنان مقرر در بند ۱۰ توافقنامه، اقدام اجرایی چندان موثری نیست؛ چرا که در این مقرره پیشبینی نشده که این گونه گزارشها دارای چه اثر حقوقی هستند.
۹. الزام به عقبنشینی نیروهای رسمی امنیتی و ارتش لبنان (از جمله و مهم از همه نیروهای حزب الله) از امتداد نقاط مرزی حائل مقرر در بند ۱۱ توافقنامه که پیش از این در قطعنامه نیز آمده بود را شاید بتوان قابل اجراترین بند توافقنامه دانست.
۱۰. خروج تدریجی نیروهای اسرائیلی طی ۶۰ روز از منطقه حائل (بند ۱۲ توافقنامه) یکی از چالشبرانگیزترین بندهای توافقنامه است که از ساعات اولیه آغاز آتشبس مشکلساز گردید؛ چرا که مردم آواره جنوب لبنان که به دلیل جنگ ۱۴ ماهه مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شده بودند، بلافاصله و با شادمانی بسیار شروع به بازگشت نمودند، در حالی که نیروهای اسرائیلی کماکان در منطقه حضور داشتند و مانع ورود آنان به مناطق مسکونی خود شدند و این خود موجب درگیریهای مسلحانه پراکنده گردید و حتی تعداد قلیلی از مردم آواره هدف گلولههای سربازان اسرائیلی قرار گرفتند.
مفاد این بند از توافقنامه از یک سو اسرائیل را مجاز میدارد تا ۶۰ روز در منطقه جنوبی حضور داشته باشد و نحوه و مراحل خروج را ظرف این مدت خود تعیین کند و از سوی دیگر، اسرائیل را ملتزم به خروج از آن منطقه و استقرار مردم آواره در خانه و کاشانه خود میداند.
شاید با پیشبینی سازکار مناسبتری، امکان داشت تا مانع از بروز این گونه برخوردهای خشونتبار گردید.
۱۱. بند ۱۳ توافقنامه متضمن این نکته مثبت است که قرار است ایالات متحده مذاکرات غیرمستقیم میان طرفین را برای دستیابی به تعیین مرز زمینی به رسمیت شناختهشده بینالمللی شدت بخشد تا شاید اختلاف دیرین مرزی زمینی میان آنها حل و فصل گردد. البته بلافاصله در این رابطه پرسشی قابل طرح است: ایالات متحده که طرف این توافقنامه نیست، چگونه میتواند نقشی در انجام «پایمردی یا مساعی جمیله» به عنوان یکی از روشهای سیاسی مسالمتآمیز اختلافات داشته باشد، مگر آن که آن کشور طی یک اعلامیه رسمی قبولی خود را به طرفین توافقنامه ابلاغ کند.
۱۲. ذکر مفاد بندهای ۱ و ۲ توافقنامه که در قطعنامه نیز پیشبینی شده، متضمن منع توسل به زور توسط هر یک از طرفین علیه دیگری است که در نوع خود یک قاعده آمره حقوق بینالملل و مبنای اساسی توافق در آتشبس میباشد.
نگرانی از صلح شکننده تا امید به صلحی پایدار
توافقنامه آتشبس میان لبنان و اسرائیل هر چند به نوبه خود گامی مثبت و موثر در نیل به صلح و امنیت منطقه است، اما متاسفانه به نظر میرسد که به دلایل زیر این آتشبس، صلحی بسیار شکننده خواهد بود.
۱) تجربه تلخ شکست قطعنامه ۱۷۰۱ و الگوبرداری توافقنامه از آن، نشان میدهد که این آتشبس صلحی شکننده خواهد بود. مخصوصاً این که گروه حزب الله به عنوان بازیگر اصلی و فعال حاضر در صحنه، در واقع غایب بوده و نقش مستقیمی در این توافق نداشته است.
۲) به قول و قرارهای دولت اسرائیل نیز نمیتوان اطمینان کرد و متکی بود، چرا که تاریخ ثابت کرده است که اسرائیل در هر موقعیت که منافع فردیاش اقتضا کند، هر گونه توافق را نادیده میانگارد و تعهدات و الزامات بینالمللی برایش چندان جایگاهی ندارد.
۳) خلع سلاح گسترده و دائمی حزب الله از یک سو و ارتش نه چندان قدرتمند این کشور که حداقل به راحتی قادر به انجام این مهم نیست از سوی دیگر، میتواند اجرای این توافقنامه را به شدت متزلزل سازد.
۴) از همین ابتدا، نخست وزیر اسرائیل رسماً اعلام کرد که توافق در آتشبس به هیچ وجه به معنای توقف جنگ نیست. این عبارت هر چند از نظر حقوق بینالملل، مخصوصاً حقوق توسل به زور صحیح است، اما در مقابل نیز تاریخ به ما نشان داده است که در موارد متعددی آتشبس عملاً به صلحی پایدار منجر شده است. نمونه آن آتشبس مقرر در قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت در رابطه با جنگ ایران و عراق است که عملاً منجر به صلحی پایدار شده، بدون آن که پیمان صلح میان آن دو کشور منعقد گردیده باشد.
۵) عدم شفافیت در بند ۱۲ توافقنامه مبنی بر خروج تدریجی نیروهای اسرائیلی ظرف ۶۰ روز از منطقه جنوبی لبنان و جایگزینی عملی آوارگان لبنانی در آن منطقه، خود میتواند از همین آغاز آتشبس، اجرای توافقنامه را با مشکل مواجه سازد و منجر به صلحی شکننده گردد که امید است آوارگان لبنانی و دولت لبنان با خویشتنداری، بهانهای به نیروهای اسرائیلی برای شکستن آتشبس ندهند.
درمقابل، امید است به دلایل زیر آتشبس به صلحی پایدار منتهی گردد:
۱) اگر چنین توافقی راه را برای پایان بخشیدن به جنگ غزه فراهم کند، احتمال تداوم آتشبس میان لبنان و اسرائیل بسیار است، چرا که حزب الله همواره در کمک و مساعدت به حماس و مردم غزه گام برداشته و با خاتمه مسئله غزه، دیگر موجبی برای از سرگیری مخاصمه نخواهد بود.
۲) سیاست قدرتهای بزرگ مخصوصاً ایالات متحده و رئیس جمهور آینده آن و کشورهای تاثیرگذار منطقه و به ویژه سیاست جمهوری اسلامی ایران در قبال این توافق، میتواند صلحی پایدار را برای منطقه و جهانیان به ارمغان آورد.
پانویسها
[۱] محمدرضا ضیائی بیگدلی، «بررسی و نقد قطعنامه ۱۷۰۱ (اوت ۲۰۰۶ شورای امنیت) در مورد جنگ اسرائیل و حزب الله لبنان از منظر حقوق بینالملل»، مجله پژوهش حقوق و سیاست، ش۱۸، بهار و تابستان ۱۳۸۵، دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی.
[۲] https://aawsat.news/zjcy8
[3] https://today.lorientlejour.com/article/1437074/full-text-of-the-cease-fire-agreement-between-lebanon-and-israel.html