غزه، دیوان بین‌المللی دادگستری و تخصص در حقوق بین المللچه کسی می‌تواند از ” حقوق سخن گوید ” ؟

غزه، دیوان بین‌المللی دادگستری و تخصص در حقوق بین الملل

چه کسی می‌تواند از ” حقوق سخن گوید ” ؟[۱]

Moritz Koenig

مترجم : دکتر زهرا خداداد

پژوهشگر حقوق بین‌الملل

ویراستار علمی: دکتر مصطفی زارعی

هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد بوشهر

این که حقوق بین‌الملل با موارد غیرقطعی متعدد محصور گردیده، تبدیل به بحثی ثابت شده است. مدت‌هاست محققانی مانند دیوید کندی (David Kennedy) و مارتی کاسکنمی (Martti Koskenniemi) استدلال کرده‌اند که این عدم قطعیت ، بخشی از ساختار داخلی حقوق بین‌الملل است که واقعیت خود را از طریق نوعی روش استدلال خاص آشکار می‌کند. علاوه بر این، سوندیا پاهوجا (Sundhya Pahuja) نشان داده است که «شرایط ناپایدار بحرانی» در بطن حقوق بین‌الملل، وعده‌های سیاسی را در برابر حقوق پوزیتیویستی قرار می‌دهد. فقط کسانی که به سبک استدلالی خاص حقوق بین‌الملل مسلط هستند می‌توانند حق انحصاری اظهار نظر قطعی در مورد اعتبار استدلال‌های حقوقی را داشته باشند. پاهوجا نشان می‌دهد که چگونه این تنش بین وعده‌های سیاسی و حقوق پوزیتیویستی در طول تاریخ منجر به ادعای غربی‌ها برای برداشت‌های سلطه‌گری از حقوق بین‌الملل شده است. در حال حاضر نیز در بحث‌هایی در مورد قضیه نسل‌زدایی غزه که توسط افریقای جنوبی به دیوان بین‌المللی دادگستری (ICJ) ارائه شده است، مطرح می‌شود.

از زمان پایان استعمار رسمی در دهه ۱۹۵۰، بازیگران قدرتمند حقوق بین‌الملل یاد گرفته‌اند که اقدام به میانجیگری و تعدیل عدم قطعیت‌ها و بی‌ثباتی‌ها در حقوق بین‌الملل نمایند. پاهوجا نشان داده است که شکاف ایدئولوژیک- نهادی بین حوزه‌های «سیاسی» و «اقتصادی» حقوق بین‌الملل باعث شده است که موضوعات حقوقی توسط بازیگران قدرتمند تعریف و روایت‌سازی، نقش‌آفرینی و بازنویسی شوند. به عنوان مثال، با انتقال یک موضوع از حوزه سیاسی به حوزه اقتصادی، می‌توان در سال‌های پس از جنگ که جنبش‌های ضداستعماری و استقلال‌طلبانه از بین بردند، یک امر متعالی و مهم توسعه و رشد اقتصادی با زبان فنی به ظاهر عینی ایجاد کرد. تثبیت معرفتی چنین استدلال‌هایی که به کشورهای غربی این امکان را داد تا مزایای خاصی را در دوران استعمار به دست آورند ، مانند معاهدات تجاری نابرابر و حمایت از سرمایه‌گذاری بین‌المللی، حفظ کنند. بنابراین اقتدار بر ساختار شکلی و ماهیتی حقوق بین‌الملل با تسلط بر زبان تخصصی فنی به ظاهر غیرسیاسی، ظاهرا حقی است که بازیگران غربی ادعا می‌کنند، مرتبط است.

کندی به همان اندازه نشان داده است که چگونه عدم قطعیت‌های حقوق که او آن را در دوره‌های قبلی یافته است، می‌تواند به عنوان چیزی که تنها توسط نخبگان مدیریتی تکنوکرات به نظم درآورد، به مردم عامه ناآگاه داده شود. این نخبگان مدیریتی که شمشیر «تخصص» را در دست دارند، می‌توانند مبارزات عمیقا سیاسی را به‌عنوان چیزی که باید با مهارت‌های فنی عینی و از نظر سیاسی خنثی مهار شود، نشان دهند. آنچه که چنین فراخوان‌هایی برای تخصص پنهان می‌کنند، این است که (آن‌ها) اساسا برای ریشه‌کن کردن مبارزه و ایجاد شرایط نابرابر برای «حاکمیت قانون» طراحی شده‌اند. در نتیجه، بیان این که حقوق بین‌الملل چیست یا چه باید باشد، مستلزم رعایت مجموعه‌ای محدود از واژگان فنی و آداب فرهنگی است که با حقوق بین‌الملل همراه است. در زمینه‌های رایج، از چنین توانایی برای «سخن از حقوق» بر اساس تخصص ظاهرا سطح بالا، به عنوان باتجربه‌ تر و محکوم کردن مبارزات بیشتر که خواستار تعمیم وعده‌های حقوق بشر به قربانیان هستند نیز یاد می‌شود. در نتیجه، خشونت غرب به عنوان «تندروی»، به مفهومی سیاسی به معنای غیرسیاسی محدود شده و از تخصص حقوقی بین‌المللی، مبنای ادعای اقتدار بر حقوق بین‌الملل و رد استدلال‌های حقوقی که با تصورات ساختگی غرب در مورد صلاحیت مطابقت ندارد، تلقی می‌شود.

وضعیت کنونی غزه، دعوای آفریقای جنوبی نزد دیوان بین‌المللی دادگستری که بر مبنای کنوانسیون منع نسل‌زدایی اقامه شده است و مجامع اخیر دانشجویی ، چنین ملاحظاتی را در مورد توانایی سخن اقتدار گرایانه در مورد حقوق بین‌الملل به شدت تسکین داده است. هیلاری کلینتون دانشجویان معترض که خواستار پایان دادن به نسل‌زدایی در غزه هستند را به «جهل»(ignorance)متهم کرد و توانایی آن‌ها را برای سخن درباره جنایت نسل‌زدایی بر اساس عدم آگاهی آن‌ها از خاورمیانه نادیده می‌گیرد. در این مورد، تخصص به‌عنوان ابزار لفاظی عمل می‌کند که «رادیکال‌های» ظاهرا ناآگاه را از دیپلمات‌های کارکشته متمایز می‌کند که به گفته کلینتون، دارای آداب فرهنگی و نزاکت حرفه‌ای برای بیان این که کدامیک از استدلال‌های حقوقی بین‌المللی معتبر هستند و کدام‌ معتبر نیستند. دانشگاه‌ها همچنین به دانشجویان خود گفته‌اند که باید «بی‌طرف» باقی بمانند تا بتوانند درباره (این) درگیری صحبت کنند. علاوه بر این، کشورهای غربی و اسرائیل ، بارها (طرح ) قضیه افریقای جنوبی به دیوان بین‌المللی دادگستری را مردود دانسته‌اند؛ زیرا از نظر آن‌ها تیم حقوقی این کشور، «ادعاهای مغرضانه و نادرست» نزد دیوان ارائه کرده است. مقامات رسمی از دیوان بین المللی دادگستری خواسته‌اند قضیه‌ای که از آن به عنوان «سوء استفاده» از دیوان یاد می‌شود را رد کند. به همین ترتیب، مقامات آلمانی چالش حقوقی نیکاراگوئه را «بسیار جانبدارانه» خوانده‌اند و رسانه‌های آلمانی حامیان آزادی فلسطین را به‌عنوان کودکانی متحجر معرفی کرده‌اند که قانون و سیاست را اشتباه می‌فهمند. به موازات آن، کشورهای غربی به شدت اعمال کنوانسیون نسل‌زدایی را به عنوان تلاشی نادرست برای «بازی سیاسی» مردود دانسته‌اند. اتهامات سوگیری و کج فهمی فاحش حقوق بین‌الملل (از سوی این کشورها) باعث می‌شود وکلای جنوب جهانی و جنبش‌های عدالت اجتماعی برای آزادی را بازیگرانی غیرمنطقی معرفی شوند که جزئیات پیچیده حقوق بین‌الملل را درک نمی‌کنند. بنابراین یک نسخه بسیار محدود در مورد تخصص حقوقی بین‌المللی، قائل به ارائه استدلال‌های حقوقی بین‌المللی است، در حالی که در خدمت کودکانه جلوه دادن استدلال‌های حقوقی غیرغربی و گسترش خط فکری ویلیام دو بوآ، جامعه‌شناس آمریکایی (W.E.B. DuBois) برای بحث‌های معاصر قرار دارد.

اتهامات نامعقول، ناآگاهی از استانداردهای حقوقی بین المللی و فقدان صلاحیت فرهنگی مفروض ، سابقه طولانی در مورد استناد بازیگران قدرتمند حقوق بین‌الملل برای رد دخالت گسترده جنوب جهانی در ساختن حقوق بین‌الملل دارد. برای مثال، رسانه‌ها و نخبگان سیاسی غربی به‌طور گسترده شرکت‌کنندگان در کنفرانس باندونگ در سال ۱۹۵۵ را با ‌عنوان کودکانی ناتوان و بی‌کفایت محکوم کردند که از درک حوزه نهادی پیچیده حقوق بین‌الملل ناکام بودند(به فصل کوین کرو مراجعه کنید). چنین استدلال‌هایی در طول تاریخ به عنوان ادعاهایی برای تثبیت هژمونی مفاهیم غربی از حقوق بین‌الملل و مزایای متقابل چنین تفاسیری عمل کرده‌اند. به این ترتیب، استناد به تخصص فنی غیرسیاسی و بی‌طرفی به زبانی تمدنی تبدیل شده است که زبان بازیگران غربی را ارتقا می‌دهد. شرکت‌کنندگان در کنفرانس باندونگ، تیم حقوقی آفریقای جنوبی در قضیه مذکور و دانشجویان معترض به وضوح دارای تخصص فنی و دانش تخصصی فراوان هستند. با این حال، ترکیب این تخصص آن‌ها با ادعاهای آشکارا سیاسی، اتهامات «سیاست‌بازی» را تقویت می کند که در نتیجه می‌تواند غیرمنطقی و مغرضانه رد شود.

اگرچه طرح دعوای نسل‌زدایی (توسط آفریقای جنوبی علیه اسرائیل در) دیوان اخیرا به از بین رفتن این قبیل ادعاهای انحصارطلبانه در زمینه (موضوعات) تخصصی کمک کرده و هژمونی فنی از دست بازیگران قدرتمند غربی دور شده است. من(نویسنده) استدلالم بر آن است که تبدیل قلمرو سنتی حقوق بین‌الملل به عرصه عمومی توسط بازیگران بومی است که بیشترین کمک را به از هم پاشیدگی ادعاهای غرب در مورد هژمونی استدلالی در حقوق بین‌الملل داشته است. پخش زنده، نمایش‌های عمومی و بحث‌های داغ در رسانه‌های اجتماعی و سالن‌های مجلل، عدالت بین‌المللی را به آگاهی عمومی ارتقا داده است.

در بخشی از نوشتارهای اخیرOpinio Juris ، من استدلال کردم که ما به مرحله جدیدی در بحث‌های حقوقی بین‌المللی رسیده‌ایم که در آن روایت‌های عامیانه حقوق بین‌الملل به شدت ارتدکس نظری را به چالش می‌کشد. در واقع، مفاهیم عامیانه قدرتمند حقوق بین‌الملل در زمینه قضیه آفریقای جنوبی (علیه اسرائیل) کاملاً به نمایش گذاشته شده و به بازتعریف تخصص و دانش حقوقی کمک می‌کنند.

در یک نمایش عمومی در مقابل دیوان بین‌المللی دادگستری در لاهه، جمعیت قابل توجهی در تمام روزهای استماع دعوا و روزی که دیوان حکم خود را اعلام کرد،اجتماع کردند . پیش از این، هرگز حقوق بین‌الملل به این اندازه برای مخاطبان گسترده‌ای که عمیقا درگیر مباحث پیچیده و مسائل مربوط به صلاحیت آن بودند، برجسته نمایش داده نمی‌شد. استدلال‌های حقوقی آفریقای جنوبی با تشویق مردم روبه‌رو شد و وکلای آن مورد تشویق و شعارهای مثبت قرار گرفتند. به این ترتیب ، توانایی «سخن از حقوق» به طور شنیداری توسط جمعی از «وکلای بومی» افزایش یافت؛ به اندازه تخصص و توانایی آن‌ها برای بیان آنچه حقوق بین‌الملل است و باید باشد. بنابراین وعده‌های جهانی عدالت که توسط حقوق بین‌الملل داده شده بود، بازپس گرفته شد و سازکارهایی که کشورهای غربی پس از جنگ جهانی دوم برای بیرون راندن مطامع سیاسی جهت استقلال قلمرو تخصص غیرسیاسی غرب طراحی کردند، حداقل تا حدی از بین رفت.

به نظر من از این موضوع دو نتیجه حاصل می‌شود. اولا وکلا و جنبش‌های جنوب جهانی به طور علنی اختناق غرب را بر سر دانش فنی شکسته‌اند و اهانت‌های مدام بازیگرانی که به حامیان فلسطین اتهام «سوگیری» و غیرمنطقی بودن می‌زدند را به اعتراض معکوس مبدل کرده‌اند. دوم، این مورد فرصت‌های جدیدی را برای بازتعریف دانش تخصصی باز کرده است. وکلای آفریقای جنوبی و فعالان فراملی با نشان دادن این که سطح متعالی مداخلات مدیریتی «عینی»، همان‌طور که پاهوجا و کندی به تفصیل شرح داده‌اند از یک اقتصاد سیاسی متمایز ناشی می‌شود، راه را برای یک تخصص حقوقی بین‌المللی هموار کرده‌اند که مبتنی بر مفاهیم به ظاهر غیرسیاسی حقوق بین‌الملل نیست، بلکه مبتنی بر فعالیت‌های حقوقی اخلاقی است. بنابراین راه‌های جدیدی برای ادعاهای آشکارا سیاسی و مبتنی بر عدالت بر اساس دانش تخصصی و تخصص فنی حقوق بین‌الملل باز شده است.

در نتیجه، کسانی که برای غزه بسیج می‌شوند، میراث نسل‌های قبلی فعالان حقوقی بین‌المللی را به پیش می‌برند. نمایش مردمی اخیر حقوق بین الملل، گرایش استدلال‌های حقوقی پیچیده بین‌المللی به عرصه عمومی، و نقش‌آفرینی بازیگران آن به عنوان رهبران یک جنبش مردمی، همچنین به ما نشان داده است که چگونه ماهیت غیرسیاسی دانش کارشناسی را که سال‌ها بر جهان تسلط داشته است، به عنوان رویه استثنایی حقوق بین‌الملل در نظر گیریم.[۲]

[۱] https://opiniojuris.org/2024/07/09/gaza-the-icj-and-expertise-in-international-law-who-can-speak-the-law/

[2] ویراستار ادبی: صادق بشیره(گروه پژوهشی آکادمی بیگدلی)

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *