اهمیت حقوقی تهدید توسل به زور توسط رئیس دولت منتخب در صورت تایید و پذیرش بعدی؛ پاسخی مختصر به Faix و sturchler
Jens Iverson
مترجم: امیر رحیمی ریک
دانشجوی دکتری حقوق بینالملل دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات
ویراستار علمی: دکتر ستار عزیزی
استاد حقوق بینالملل دانشگاه بوعلی سینا همدان
اخیرا پستی در وبسایت Opinio Juris با عنوان «تهدید توسل به زور و انتساب: بررسی موردی روسای دولت منتخب»، اعتبار حقوقی اظهارات ترامپ را پیش از بازگشت به ریاستجمهوری ایالات متحده زیر سوال برده است. این تردید ظاهرا دو منبع اصلی دارد. نخست، این پرسش که آیا این تهدیدها معتبر و جدی تلقی میشوند؛ و دوم این که آیا اظهارات یک رئیس دولت منتخب که هنوز رسما قدرت را در دست نگرفته، اما تقریبا بهطور قطع این سمت را بر عهده خواهد گرفت، اصولا و به هر نحو قابل انتساب به کشور هست یا خیر؟ در اینجا مایلم با کمال احترام هر دو محور تردید را به چالش بکشم. نگرانی من این است که خواننده آن پست ممکن است رفتار مورد بحث را بیش از حد کماهمیت تلقی کند و استدلالهای ارائهشده، در نهایت بتوانند ترامپ را از پاسخگویی برهانند.
موضوع مورد بحث، اظهارات مکرر رئیسجمهور منتخب ایالات متحده پس از پیروزی در انتخابات اما پیش از ادای سوگند، در خصوص توسل به زور علیه پاناما و دانمارک است. نخستین دلیلی که به نظر میرسد Faix و Svicevic در نامشروع بودن تهدید توسل به زور تردید داشته باشند، به «اعتبار» این تهدید بازمیگردد. با این حال، هیچ تردیدی وجود ندارد که اظهارات مطرحشده (بدون در نظر گرفتن اجبار اقتصادی) به کاربرد نیروی نظامی اشاره دارند و این که بهکارگیری عملی زور، در هر صورت غیرقانونی خواهد بود. در مقابل، تاکید بر پرسش محوری یعنی میزان اعتبار این تهدیدها است. جوهره استدلال آنها این است که این ترامپ است دیگر؛ هیچکس او را جدی نمیگیرد. اگر اوباما چنین تهدیدی را مطرح میکرد، مسئله جدیتر بود، اما چون این تهدید از سوی ترامپ بیان شده، اهمیت چندانی ندارد. دانمارک و پاناما آن را جدی نگرفتند، پس شاید ما نیز نباید آن را جدی بگیریم. با این حال، آنها بهگونهای متناقض اشاره میکنند که پاناما زمانی که این اظهارات در سخنرانی تحلیف ترامپ تکرار شد، آن را به اندازهای جدی گرفت که موضوع را به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارجاع داد. در عین حال، اظهار میکنند که «جالب» است که پاناما پیش از مراسم تحلیف، هیچ اشارهای به این اظهارات نکرده بود. این استدلال نادرست است که فرض کنیم کشورهای مذکور این اظهارات را تهدیدهای واقعی تلقی نکردهاند، صرفا به این دلیل که برای مثال، دانمارک طبق چارچوب معاهده ناتو درخواست مشورت بر اساس ماده ۴ را مطرح نکرد، یا پاناما منتظر ماند تا این تهدیدها تکرار شوند و سپس آنها را به اطلاع دبیرکل سازمان ملل متحد و شورای امنیت برساند. دلایل سیاسی متعددی برای این امر وجود دارد که )در مراحل اولیه(، تهدیدهای واقعی بهطور علنی کماهمیت جلوه داده شوند؛ همانطور که برای کسانی که قدرت را برتر از حقوق میدانند، دلایل سیاسی برای نقض حقوق وجود دارد. علاوه بر این، به نظر میرسد که کشورها و مردم گرینلند و پاناما این تهدیدها را جدی گرفتهاند. با توجه به اهمیتی که حقوق بینالملل برای حق تعیین سرنوشت قائل است، نمیتوان نگرانی گسترده افرادی را که با تهدید غیرقانونی توسل به زور روبهرو هستند، نادیده گرفت.
وکیلی که بخواهد از کلیت اظهارات تهدیدآمیز ترامپ دفاع کند، مبنای بسیار ضعیفی برای استدلال خواهد داشت؛ مبنایی که تحلیل Faix و Sturchlerدر اختیار او گذاشته است. تنها دفاع ممکن برای ترامپ، این ادعاست که سخنانش اساسا فاقد اعتبار است. ترامپ اوباما نیست. آنها تصریح میکنند:«اگر این اظهارات را باراک اوباما بهعنوان رئیسجمهور منتخب بیان کرده بود، احتمالا وضعیت بسیار جدیتر تلقی میشد و تهدید به استفاده از زور اعتبار بیشتری پیدا میکرد». اما این استدلال تا حدودی مبهم است. اگر ترامپ فردی جدی بود—کسی که در گذشته درباره کره شمالی و ایران لفاظی نکرده بود، کسی که سابقه کیفری نداشت، کسی که بسیاری او را دروغگویی بدنام نمیدانستند—آیا چنین اظهاراتی بدتر محسوب میشد؟ آیا واقعا چنین است؟ اگر اوباما چنین سخنانی را مطرح میکرد، آیا احتمال این که آنها را یک شوخی بدانیم بیشتر نبود؟(اوباما به مهارت کمنظیرش در طنزپردازی شهرت داشت؛ برخی حتی معتقدند که شوخیهای تند او درباره ترامپ، یکی از دلایل ورود ترامپ به رقابتهای انتخاباتی بود). میتوان درباره خرید یک سرزمین مستقل شوخی کرد، اما هیچ نشانهای وجود ندارد که ترامپ تهدیدهایش را با نیت شوخی مطرح کرده باشد. او در مسیر تبدیل شدن به مسنترین رئیسجمهور تاریخ ایالات متحده قرار دارد و بهشدت تلاش میکند نام خود را در تاریخ ثبت کند—حتی اگر این کار را با تغییر نقشه انجام دهد، از «کوه مک کینلی» گرفته تا «خلیج آمریکا». مضحک بودن یک ایده، هرگز مانع از اجرای آن نشده است. گفته میشود که او خود را یک «مختلکننده نظم» میداند و اطراف خود را با پیروان همفکر خود پر کرده است. بیاعتنایی آشکار او به قانون و شهرتش به بدنامی، دلیلی عجیب برای جدی نگرفتن تهدیدهای او است (تهدیدهایی که شامل نقض یکی از بنیادیترین ممنوعیتهای حقوق بینالملل میشود).
شاید بهترین دفاع از ترامپ، نه ضعف شخصیت اخلاقی او، بلکه غیرعقلانی بودن رفتارش باشد.Sturchler در تحلیل خود از تهدید توسل به زور در حقوق بینالملل، هنگام بررسی اعتبار تهدیدها بهویژه در زمینه تهدیدهای آشکاری که ممکن است برای کسب امتیاز مطرح شوند، رویه کشورها را اینگونه توصیف میکند:
پرسش نخست این است که آیا تهدید مطرحشده، با توجه به شرایط زمان وقوع، معتبر بوده و بهاندازهای جدی و خطرناک محسوب میشده که خطر درگیری مسلحانه را افزایش دهد یا خیر؟ یک تهدید زمانی معتبر است که اجرای آن از نظر منطقی معقول باشد، یا دستکم این احتمال وجود داشته باشد که عملی شود، بهویژه در شرایطی که تهدیدکننده «غیرعقلانی» به نظر برسد (؛ هرچند که ظاهر غیرعقلانی خود میتواند یک استراتژی عقلانی باشد، چرا که موجب ایجاد عدم قطعیت و ابهام در طرف مقابل میشود). برتری نظامی و توانایی عملیاتی، مبنای یک تهدید معتبر را تشکیل میدهد. علاوه بر این، افزایش اهمیت سیاسی تهدید، از طریق اعلام آشکار و مداوم آمادگی برای توسل به زور، میتواند اعتبار آن را تقویت کند. اظهارات احساسی و متناقضِ Idi Amin (رئیس جمهور اسبق و دیکتاتور اوگاندا )نشاندهنده یک اقدام سنجیده و برنامهریزیشده نبود و در مقابل، کنترل کنیا بر تامین نفت اوگاندا بهعنوان یک اقدام متقابل، بسیار موثر عمل کرد.(ص. ۱۷۰)
آیا تهدیدهای ترامپ مانند تهدیدهای Idi Amin فاقد اعتبار هستند؟ واقعا خیر. وقتی کسی فرمانده کل قدرتمندترین ارتش تاریخ باشد، هر اقدام ظاهرا غیرعقلانی بعدی—از تلاش بیضرر برای تغییر نام آبهای بینالمللی گرفته تا فراخوان آشکار برای پاکسازی قومی و اشغال نوار غزه—نهتنها از نامشروع بودن تهدیدهای او به توسل به زور نمیکاهد، بلکه آن را تشدید میکند.
همین واقعیت ما را به بررسی دومین دلیلی رهنمون میسازد که Faix و Sturchler (آنطور که من برداشت کردم) برای کماهمیت جلوه دادن اظهارات اولیه ترامپ مطرح میکنند. آنها به ماده ۱۱ پیشنویس مواد مربوط به مسئولیت کشورها(ARSIWA) اشاره میکنند، اما در نهایت آن را کنار میگذارند. متن کامل این ماده چنین است:«رفتاری که طبق مواد پیشین به یک کشور قابل انتساب نباشد ، همچنان میتواند بر اساس حقوق بینالملل بهعنوان عمل آن کشور تلقی شود، مشروط به این که کشور مذکور آن رفتار را صراحتا تایید و بهعنوان عمل خود بپذیرد». Faix و Sturchler استدلال میکنند:«ایالات متحده هرگز موضع رئیسجمهور ترامپ را تایید یا اتخاذ نکرد. بنابراین اظهارات ترامپ پیش از آغاز دوره ریاست جمهوریاش، حداقل بر اساس قواعد انتساب، قابل انتساب به ایالات متحده نیست.»
این استدلال میتواند گمراهکننده باشد. از یک منظر، اظهارات ترامپ بهعنوان یک شهروند عادی، در زمان اعلام، نقض ماده ۲(۴) منشور ملل متحد محسوب نمیشد . اما این، تصویر کاملی از مسئله ارائه نمیدهد. آیا اظهارات رئیسجمهور منتخب، پیش از آغاز رسمی دوره ریاستجمهوری اما با اطمینان نسبی از تصدی این مقام، میتواند به کشور منتسب شود؟ قطعا بله، اگر این اظهارات بعدا توسط رئیسجمهور مستقر تکرار، تایید و بهعنوان موضع رسمی کشور پذیرفته شود. مسئله حقوقی اصلی کاملا روشن است؛ رئیسجمهور ایالات متحده همان موضعی را که پیش از ادای سوگند داشت، تایید و اتخاذ کرده است، حتی در سخنرانی تحلیف خود. بنابراین مجموعه این تهدیدها باید در کلیت خود بررسی شود، بدون آن که ملاحظات غیرضروری مانع از درک صحیح آن شوند. علاوه بر این، یک کشور میتواند اقداماتی را که در ابتدا به یک نهاد غیردولتی قابل انتساب نیست، تایید و بهعنوان عمل خود بپذیرد و در نتیجه، آن رفتار را به عمل کشور تبدیل کند. در این مورد، شرایط حتی فراتر از این قاعده است. اگر ترامپ پیش از آغاز دوره ریاستجمهوری خود فوت کرده بود و رئیسجمهور Vance در سخنرانی تحلیفش میگفت:«من تهدیدهای ترامپ علیه پاناما و دانمارک را تایید و میپذیرم»، این اقدام بهوضوح نامشروع بود. اما واقعیت از این هم فراتر میرود؛ تایید بیوقفه ترامپ از تهدیدهای خود، آنها را جدیتر و در نتیجه، خطرناکتر کرده است. البته درست است که ترامپ بهعنوان یک شهروند عادی مشمول ممنوعیت تهدید توسل به زور نبود. اما او نمیگفت که شخصا در مقام یک فرد خصوصی از زور استفاده خواهد کرد، بلکه ادعا میکرد که ایالات متحده پس از آن که او فرمانده کل نیروهای مسلح شود، احتمالا از نیروی نظامی استفاده خواهد کرد—مقامی که قرار بود بهطور قطعی و در مدت کوتاهی به دست گیرد، مگر در صورت وقوع یک رویداد پیشبینینشده. پس از به قدرت رسیدن، او باید از تهدیدهای خود عقب نشینی میکرد، اما برعکس، آنها را تایید و تقویت کرد. این واقعیت که او پیش از ادای سوگند نیز این تهدیدها را مطرح کرده بود، نهتنها از شدت تهدیدهای فعلیاش—که اکنون بدون تردید به ایالات متحده قابل انتساب هستند—نمیکاهد بلکه آنها را خطرناکتر میسازد. اگر فردی سالها بهصورت علنی تهدیدهایی را مطرح کرده باشد و در نهایت، ابزار لازم برای اجرای آنها را در اختیار بگیرد، تهدیدهای جدید او به دلیل سابقه تهدیدهای قبلی معتبرتر، جدیتر و از نظر حقوقی آشکارا نامشروعتر خواهد شد. در کمترین حالت، این اظهارات پیشین شاهدی بر جدیت تهدیدهای مشخص او و همچنین تهدیدی کلی علیه مبانی حقوق بینالملل محسوب میشود.
اگرچه این مسئله تعیینکننده نیست، اما اشاره به این نکته نیز ضروری است که نقشهای خصوصی و عمومی ترامپ همواره در هم تنیده بودهاند.[۲] از نظر حقوقی، یک رئیسجمهور منتخب تا پیش از ادای سوگند هیچ قدرت رسمی ندارد، اما در عمل، ترامپ برای مثال در مورد اسرائیل و غزه، پیش از رسیدن به قدرت در دیپلماسی بینالمللی ایالات متحده نقشآفرینی کرده بود. او یکبار به دلیل ادغام منافع سیاسی شخصی با منابع عمومی در سیاست خارجی و بار دیگر به دلیل بیاعتنایی به اصول بنیادین حاکمیت قانون و محدودیتهای قدرت خود استیضاح شده بود . ترامپ هرگز خود را یک شهروند عادی معرفی نکرد. او از لحظه انتخاب شدن—و شاید حتی پیش از آن—با رهبران خارجی در ارتباط بود. او نه یک شهروند معمولی بود و نه حتی یک رئیسجمهور مستقر عادی. تهدیدهای او، چه قبل و چه بعد از ادای سوگند، چالشی آشکار علیه ممنوعیت توسل به زور محسوب میشدند. به بیان ساده، اظهارات ترامپ را نمیتوان تا لحظه ادای سوگند همانند سخنان یک شهروند عادی دانست، حتی اگر بعدا آنها را تایید کرده باشد. او با بازگشت به قدرت، فرد جدیدی نشد بلکه همان نقش قبلی خود را ادامه داد. حقوق بینالملل نیز در این زمینه نیازی به نادیده گرفتن عامدانه واقعیتها ندارد.
هیچ شواهد معتبری وجود ندارد که نشان دهد رئیسجمهور کنونی ایالات متحده به حاکمیت قانون، چه در سطح داخلی و چه در عرصه بینالمللی، پایبند است. من با هیچ بحث حقوقی معتبری مشکلی ندارم، بهشرط آن که باعث گمراهی ناخواسته نشود. اما زمانی که یک رئیس دولت مستقر، تهدید علیه بنیانهای حقوق بینالملل را تایید میکند و بهعنوان موضع رسمی کشور خود میپذیرد، نباید این تهدیدها—چه در شکل اولیه و چه پس از تکرار—کماهمیت تلقی شوند ، بلکه باید بهصراحت محکوم شوند. چنین محکومیتی باید بخشی از تعهد مجدد جامعه بینالمللی به حفظ ممنوعیت توسل به زور برای تصرف سرزمین باشد—اصلی که از زمان جنگ جهانی دوم جان دهها میلیون نفر را نجات داده است. این ممنوعیت اکنون در خطر است و باید با قاطعیت از آن دفاع شود.[۳]
[۱] https://opiniojuris.org/2025/02/21/the-substantial-relevance-of-the-threats-of-force-by-an-incoming-head-of-government-when-subsequently-acknowledged-and-adopted-a-brief-response-to-faix-and-svicevic/
[2] این جمله بر این نکته تاکید دارد که ترامپ در گذشته مرز روشنی بین زندگی شخصی و جایگاه دولتی خود نداشته است./ مترجم
[۳] ویراستار ادبی: صادق بشیره(گروه پژوهشی آکادمی بیگدلی)