«جنبش حقوق و ادبیات؛ کاربرد روش‌شناسی نقد ادبی در تحلیل حقوق بین‌الملل»

«جنبش حقوق و ادبیات؛ کاربرد روش‌شناسی نقد ادبی در تحلیل حقوق بین‌الملل»

نویسندگان: دکتر محمدرضا ضیایی بیگدلی – دکتر امیر درون‌پرور

نوشتاری که در پی خواهد آمد، مقدمه و نتیجه‌گیری(ارزیابی نهایی) مقاله اهدایی به استاد برجسته جناب دکتر محسن محبی است به پاس خدمات علمی–حقوقی درخشان بیش از پنجاه‌ساله‌‌اش به ایران و ایرانی و عُلقه و علاقه‌اش به ادبیات فارسی و پیوند آن با حقوق و حقوق بین‌الملل که در مجموعه مقالات اهدایی به استاد چاپ و منتشر شده و در مراسم نکوداشت آن عالی‌مقام که در تاریخ ۲۷/۱۱/۱۴۰۳ در خانه اندیشمندان علوم انسانی با حمایت برخی نهادهای علمی-حقوقی برگزار شد، تقدیم حضورشان گردیده و اینک تقدیم خوانندگان عزیز پست‌های آکادمی می‌شود. امید است مورد قبول و استفاده قرار گیرد.

مقدمه

به زبان علمی، حقوق مجموعه قواعد، هنجارها و اصولی است که هدف غایی آن برقراری نظم اجتماعیِ مطلوب است و ادبیات نیز هنری است که از طریق کاربرد عناصر زیباشناخت زبان به کار آفرینشگری و داستان‌سرایی مشغول است. در واقع، حقوق کاربرد زبان است برای بازنمایی محض واقعیت و ادبیات نیز کاربرد زبان است اما نه برای بازنمایی حقیقت جهان بلکه برای «کشف هستی‌های گوناگون آدمی»[۱] و خلق جهانی متفاوت از عالم به‌واقع موجود. پس پرسش این است که پیوند میان حقوق و ادبیات در چیست که دست‌کم برای نیم‌قرن نه‌تنها ذیل جنبشی موسوم به حقوق و ادبیات به حوزه نظریه‌پردازی وارد شده است، بلکه به‌عنوان رشته‌ای مستقل موضوع تدریس و پژوهش قرار گرفته است. پاسخ به این پرسش قدمتی دست‌کم دوهزار ساله دارد و تبار آن به دوران باستان بازمی‌گردد. با ادبیات موجود می‌توانیم ردّ پای این پیوستگی را از آثار تراژدی‌نویسان و فیلسوفان یونانی تا حقوق‌دانان مدرن کشف کنیم. افلاطون جمله مشهوری دارد که می‌گوید «زمانی که کتاب قانون یک جامعه را باز می‌کنیم، از نظر حق و انصاف، باید بهترین و عالی‌ترین آثار کل ادبیات آن جامعه را نمایان سازد».[۲] ارسطو نیز در کتاب ریطوریقا یا بلاغت، سه نوع خطابه ۱) سیاسی، ۲) دادگاهی، ۳) تشریفاتی و نمایشی را بر می‌شمرد و با بررسی فنّ بلاغت در حقوق و در ساحت دادگاه پیوند میان فنون ادبی و حقوق را به تفصیل بیان می‌دارد. سوفوکل و آیسخولوس در نمایشنامه‌های خود از تضاد در دیدگاه‌های حق و عدالت تا بحث درباب انتقام به‌عنوان خاستگاه حقوق نوشته‌اند. حقوق‌دانان و قضات هم با ارجاع به متون ادبی یا نگارش رای و نظریه حقوقی با عناصر ادبی و داستان‌سرایی، متون حقوقی را واجد ارزش تحلیل ادبی کرده‌اند. اما بحث حقوق و ادبیات به‌عنوان یک رشته دانشگاهی و حوزه نظریه‌پردازی مستقل، دامنه‌ای بسیار گسترده دارد.

سابقه تاسیس این حوزه مستقل دانش به اوایل قرن بیستم میلادی بازمی‌گردد. جان ویگمور در سال ۱۹۰۸ با انتشار کتاب «فهرست رمان‌های حقوقی»[۳] به بازاندیشی پیوند میان حقوق و ادبیات پرداخت و با بررسی آثار ادبی به رواج درون‌مایه‌های حقوقی در بسیاری از رمان‌های مشهور جهان اشاره نمود. در سال ۱۹۲۵ بنجامین کاردوزو قاضی دیوان عالی آمریکا مقاله‌ای جریان‌ساز با عنوان «حقوق و ادبیات»[۴] را منتشر نمود که به بررسی سبک‌های ادبی نظریه‌های حقوقی اختصاص داشت. یکی از تاثیرات شگرف کاردوزو بر مطالعات حقوق و ادبیات در همین گونه‌شناسی سبک‌های نگارش حقوقی نهفته است. وی با استادی تمام و سبک نگارش منحصر به‌فرد خود برجستگی و اهمیت سبک را در نگارش حقوقی آشکار نمود. گونه‌شناسی سبک‌های نگارش حقوقی از نظر کاردوزو از جمله شامل این موارد است:«گونه آمرانه یا دستوری، گونه قهری یا گزینشی، گونه گفتگویی یا صمیمانه، گونه تصنعی یا ساختگی که گاهی به نزاکت یا تعارف نزدیک می‌شود، گونه نمایشی یا اقناعی؛ و در نهایت گونه به اصطلاح آرایشگاهی یا چسبان که به خاطر قیچی و چسب که ابزار و نماد این سبک نگارش است این چنین نامیده شده است»[۵]. به این ترتیب اثر کاردوزو به خوبی اهمیت سبک در استدلال‌ورزی قضایی و تفسیر حقوقی را نشان می‌دهد. به همین ترتیب، در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ ایده‌های ویگمور و کاردوزو بنیان جنبش حقوق و ادبیات مدرن را بنا نهاد و پس از آن محققان و حقوق‌دانان بیشتری درگیر مباحثات پیرامون مطالعات میان‌رشته‌ای حقوق و ادبیات شدند.

حوزه علمی حقوق و ادبیات و جنبش موسوم به حقوق و ادبیات پس از انتشار این آثار البته به صرف ادبی کردن حقوق و حقوقی کردن ادبیات اکتفا نکرد و در پی کاربرد روش‌شناسی‌های نقد ادبی در تحلیل حقوق و بررسی نقش حقوق در سامان اجتماعی و کارکردهای فرهنگی متون حقوقی حرکت کرد. از نظر فلسفی عمده‌ترین دلیل شکل‌گیری این جنبش را می‌توان در روند روبه‌رشد «تخصصی‌شدن» تمام شاخه‌های علوم انسانی یافت و حقوق نیز از این فرایند مصون نماند. این مسئله واکنش بسیاری از حقوق‌دانان را برانگیخت و برخی آنان در پاسخ به این تمرکزگراییِ تخصصی درصدد برآمدند که بینش‌های سایر رشته‌ها را در مطالعه حقوق به کار گیرند. در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ میلادی، همزمان با رشد جنبش‌های حقوق مدنی، نقدهای سیاسی از حقوق نیز در قالب جنبش‌های نقد چپ‌گرایانه و فلسفی توسعه یافت و به شکل‌گیری «مطالعات حقوقی انتقادی»[۶] انجامید. «جنبش حقوق و ادبیات» نیز در کنار سایر حوزه‌های مطالعات انتقادی حقوق، البته با گرایشاتی میانه‌روتر مسیر مطالعاتی مستقل و در عین حال با زمینه مشترک نقّادی را آغاز نمود. در آغاز، یکی از گسترده‌ترین تلاش‌ها برای مقابله با نگرش تخصصی به حقوق را می‌توان در جنبش محافظه‌کارانه «حقوق و اقتصاد» یافت که با پیشگامی ریچارد پوزنر، قاضی دادگاه تجدید نظر آمریکا و استاد دانشکده حقوق دانشگاه شیکاگو، آغاز شد[۷]. قاضی پوزنر علاوه بر مطالعات حقوق و اقتصاد، نام خود را ذیل جنبشی آورد که تحت عنوان «حقوق و ادبیات» به سرعت در حال رشد بود. در واقع، هرچند آثار ویگمور و کاردوزو به نحوی بر پیوند میان حقوق و ادبیات اشاره دارد، اما رشته دانشگاهی حقوق و ادبیات تا پیش از انتشار اثر جریان‌ساز «تخیل حقوقی» جیمز بوید وایت در سال ۱۹۷۳، به زعم پوزنر هویتی مستقل نداشت.

جنبش «حقوق و ادبیات» در معنایی کلی مطالعه‌ای میان‌رشته‌ای است که رابطه میان دو حوزه حقوق و ادبیات را بررسی نموده و بینش‌ها و روش‌های تحلیل هر یک را در دیگری به کار می‌گیرد. در واقع، علی‌رغم تفاوت میان این دو حوزه، می‌توان قرابت‌های بسیاری میان آن‌ها یافت. هر دو این رشته‌ها به تفسیر متون می‌پردازند، هر دو خالق نمادها و اسطوره‌ها هستند و بر آن‌ها تکیه می‌کنند، هر دو به نحوی از بلاغت بهره می‌گیرند و از طریق زبان و با وساطت روایت‌ها به واقعیت شکل می‌دهند. در واقع، همان‌طور که جیمز بوید وایت، یکی از بنیانگذاران «جنبش حقوق و ادبیات» بیان می‌دارد حقوق یک زبان است، «زیرا روشی برای خوانش و نگارش و سخنوری است و از این طریق فرهنگی استدلالی را حفظ می‌کند که ویژگی خاص خود را دارد»[۸]. در تعبیری دیگر از روح حاکم بر این جنبش بیان شده است که:«تلقی حقوق به‌مثابه روایت و بلاغت به معنای نگریستن به واقعیات بیش از قواعد، به فرم‌ها به‌اندازه محتوا، به زبان مورد استفاده به اندازه ایده‌های اظهارشده است… بدین معنا که کار این جنبش نه بررسی ساده چگونگی یافتن قانون بلکه بررسی چگونگی ایجاد آن، نه آنچه قضات حکم می‌کنند بلکه چگونگی ساخت و چارچوب‌بندی آن‌ها است»[۹].

بنابراین نخستین هدف این جنبش کشف اشتراک میان متون حقوقی و ادبی در بهبود ادراک از حقوق به‌عنوان حوزه‌ای انسانی، اخلاقی و بلاغی است. در واقع، این حوزه میان‌رشته‌ای به دنبال انسانی‌سازی مطالعه حقوق از دریچه تحلیل چگونگی تاثیر روایت، بلاغت و داستان‌سرایی بر استدلال‌ورزی حقوقی، عدالت و هنجارهای اجتماعی است[۱۰]. مقاله حاضر با هدف بررسی روش‌شناسی مطالعات حقوق و ادبیات به‌طور کلی و تلاش برای صورت‌بندی حوزه تازه‌‌تاسیس «حقوق بین‌الملل و ادبیات»، ابتدا شرحی مختصر در باب حوزه‌های مطالعاتی این جنبش ارائه خواهد کرد تا دامنه مباحث و نوع نگاه میان‌رشته‌ای آن و نظریات متفاوت و گاه متضاد درون این جنبش هم در چارچوب حوزه «حقوق در ادبیات» و هم حوزه «حقوق به‌مثابه ادبیات» روشن شود. سپس به بحث پیرامون روش‌های تحلیل حقوق بین‌الملل به‌وساطت روش‌شناسی‌های نقد ادبی بر اساس عناصر زیر خواهد پرداخت: بلاغت و حقوق، زبان حقوقی و مسئله تفسیر، روایت‌شناسی در جنبش حقوق و ادبیات، اجتماع تفسیری در حقوق بین‌الملل.

ارزیابی نهایی

به‌طور کلی، حقوق و ادبیات دو حوزه جدا از یکدیگر هستند، اما قرابت میان آن‌ها بسیار است؛ تا آن‌جا که به‌نوعی مکمل یکدیگرند و در مواردی می‌توانند در تعامل باشند. اهم جلوه‌های گوناگون این قرابت عبارتند از:

– ادبیات به‌عنوان ابزار آگاهی‌بخشی: ادبیات می‌تواند به‌شیوه‌ای قدرتمند، مفاهیم ارزشی همچون عدالت و حقوق بشر را به تصویر کشاند و همگان را با موضوعات حقوقی به‌ویژه حقوق بین‌الملل آشنا کند. از جمله «کلبه عمو تام» اثر هریت بیچر استو یا «The Mandelbaum Gate» اثر موریِل اسپارک در مورد محاکمه آدولف آیشمن و اجرای عدالت.

– ادبیات الهام‌بخش حقوق و بالمآل حقوق بین‌الملل: بسیاری از مفاهیم حقوقی و حقوقی بین‌المللی از رمان‌ها و روایت‌های ادبی الهام گرفته‌اند؛ از جمله موضوعات عدالت اجتماعی یا صلح جهانی در آثار ادبی مختلفی نظیر «جنگ و صلح» لئو تولستوی.

– ادبیات به‌عنوان ابزاری برای نقد حقوق و حقوق بین‌الملل: گاهی نویسندگان و شاعران از طریق آثارشان به نقد عملکرد کشورها و سازمان‌های بین‌المللی در قبال حقوق بشر و عدالت می‌پردازند یا نقض قواعد حقوقی را برجسته می‌کنند. به قول ریچارد رورتی «قهرمانان دموکراسی شاعرانند، نه سیاستمداران. آن‌ها با آیندگان سخن می‌گویند، زیرا در کنار جامعه و برای جامعه می‌نویسند»[۱۱]. به‌عنوان نمونه، رمان «کشتن مرغ مقلد» اثر هارپر لی، به‌طور غیرمستقیم، چالش‌های حقوقی و حقوق بین‌الملل را در سیستم قضایی به تصویر می‌کشد.

– ادبیات به‌عنوان بازتاب‌دهنده مسائل حقوقی و حقوقی بین‌المللی نظیر جنگ، مهاجرت، فقر، حقوق بشر و… .

– نقش ادبیات در حل و فصل اختلافات داخلی و بین‌المللی: ادبیات پلی است برای درک متقابل طرف‌ها و حل و فصل اختلافات.

– حقوق و حقوق بین‌الملل در خدمت حمایت از ادبیات: حقوق هم با حفظ حقوق مولف و ناشر در جهت حمایت از ادبیات تنظیم‌گری می‌کند و هم با تاسیس نهادهایی نظیر یونسکو نقش پررنگی در آموزش و تقویت ادبیات ایفا می‌کند.

– ادبیات به‌عنوان روش تحلیل حقوق: نظریه‌های نقد و تحلیل ادبی با ورود به تمامی عرصه‌های علوم انسانی از جمله حقوق و حقوق بین‌الملل، ابزار تحلیلی نوینی در اختیار حقوق‌دانان قرار دادند که هم عناصر بلاغی و روایی حقوق را تقویت نمایند، هم ساختار زبان، تفسیر و روایت‌شناسی در این رشته‌ها را به دیده نقد نگریسته و در جهت بهبود آن تلاش نمایند.

قرابت‌هایی که اجمالا به آن‌ها پرداخته شد، بیش از نیم‌قرن است که موضوع پژوهش‌های «جنبش حقوق و ادبیات» است. این جنبش مناسبات متقابل حقوق و ادبیات را تحت تاثیر قرار داده است، تا آن‌جا که امروزه رشته تحصیلی میان‌رشته‌ای به نام «حقوق و ادبیات» یا «ادبیات و حقوق» در دوره‌های تحصیلات تکمیلی برخی از دانشگاه‌های جهان (از جمله دانشگاه کاردیف بریتانیا در مقطع کارشناسی ارشد) تدریس می‌شود. همچنین بسیارند ادیبان و نویسندگانی که در آثار ادبی و روایی خود وارد عرصه حقوق و حقوق بین‌الملل شده‌اند و حقوق‌دانانی که با آثار خود، ادبیات را غنا بخشیده و قضاتی که با آراء و نظریات حقوقی خود، متون حقوقی را به آثار ادبی ارزشمندی بدل کرده‌ و به یادگار گذاشته‌اند.

یکی از اهداف اولیه این جنبش، کشف اشتراکات میان متون حقوقی و متون ادبی در بهبود ادراک از حقوق به‌عنوان حوزه‌ای انسانی، اخلاقی و بلاغی است. در واقع، هدف اولیه مطالعات حقوق و ادبیات، انسانی‌سازی مطالعه حقوق از دریچه تحلیل چگونگی تاثیر روایت، بلاغت و داستان‌سرایی بر استدلال‌ورزی حقوقی، عدالت و هنجارهای اجتماعی است. هر چند، روش مطالعات ادبی حقوق بین‌الملل تا حدود زیادی متاثر از روش‌های تحلیلی حقوق در معنای کلی است، با این حال برخی تفاوت‌ها میان آن‌ها وجود دارد. به‌عنوان نمونه، مسئله تفسیر به‌عنوان یکی از عناصر مهم مطالعات این جنبش در حقوق بین‌الملل طنین متفاوت می‌یابد. با توجه به فقدان مقام قانون‌گذار در نظام بین‌المللی، حقوق بین‌الملل بیش از سایر رشته‌های حقوق به تفسیر متکی است. همچنین به دلیل وحدت واضعان حقوق بین‌الملل با تابعان آن، نه‌تنها تفسیر قواعد دامنه گسترده‌تری می‌یابد، بلکه سایر عناصر تحلیل ادبی حقوق نظیر روایت‌شناسی و اجتماع تفسیری نیز کارکرد متفاوت از حقوق داخلی پیدا می‌کند. در همین راستا، دیوان بین‌المللی دادگستری به‌عنوان رکن قضایی جامعه بین‌المللی از تمامی فنون بلاغی، روایی و ادبی برای نگارش آراء و نظربات خود بهره می‌برد؛ دیوان با استفاده از ساختار بلاغی استدلال حقوقی در میان حقایق موجود دست به گزینش و انطباق می‌زند و ضمن درک خصوصیات جامعه مخاطبان و دامنه تاثیر کلام خود، از زبان فنی خاص برای نگارش آراء و نظریاتش استفاده می‌کند. بدین ترتیب، از دیدگاه دیوان و به‌طور کلی حقوق بین‌الملل، بلاغت واجد نقش محوری نه‌تنها برای تفسیر بلکه برای اقناع مخاطب و توجیه استدلال‌های حقوقی است.

فیلسوف برجسته یونانی افلاطون چه زیبا گفته است:«زمانی که کتاب قانون یک جامعه را باز می‌کنیم، از نظر حق و انصاف باید بهترین و عالی‌ترین آثار کل ادبیات آن جامعه را نمایان سازد». شاید قانون مدنی ایران نمونه بارز این توصیف افلاطون باشد. فیلیپ مالوری حقوق‌دان برجسته فرانسوی، بیان زیبایی در این خصوص دارد:«حقوق‌دانان باید ادبیات بخوانند تا از جمود فکری رهایی یابند». جالب این که بر سنگ مزار مرحوم دکتر مرتضی کلانتریان قاضی، نویسنده و مترجم برجسته حوزۀ حقوق و ادبیات که مترجم کتاب «ادبیات و حقوق» فیلیپ مالوری نیز هست، عبارت زیبایی حک شده است:«کسی که ادبیات و حقوق را با جوهر انسانیت پیوند زد».

در کنار ابعاد نظری جنبش حقوق و ادبیات و روش‌شناسی‌های نظریه و نقد ادبی در تحلیل «متن حقوقی» و «زیربنای سیاسی» وضع قواعد حقوقی، نقش ادبیات در ارتقای آموزش حقوقی، تقویت ادبیات حقوقی و حفظ نظم گفتار در نگارش حقوقی اهمیت بسیاری دارد. یک وکیل خوب بایستی با انسجام‌بخشی به گفته‌های پراکنده موکل در مورد موضوع اختلاف، روایت قانع‌کننده‌ای را به قاضی ارائه دهد؛ قاضی می‌بایست با گزینش میان واقعیات پرونده، ساختار روایی رای خود را با هدف حل اختلاف و اقناع مخاطبان رای تنظیم نماید؛ اساتید دانشگاهی با کاربرد انواع گونه‌های ادبی و استفاده از تمثیل، استعاره، حکایت و مثل مطالب انتزاعی و خشک حقوقی را با بیانی ادبی و منعطف به دانشجویان ارائه می‌دهند؛ و دانشجویان نیز با تقویت قوه ادراک متن و استدلال‌ورزی، کاربرد قواعد انتزاعی در جهان واقعی را تمرین می‌کنند. همه این استعدادها چه در عرصه حقوق و چه در سپهر جامعه با ادبیات و به ‌وسیله ادبیات شکوفا می‌شود و مآلاً رونق و گسترش ادبیات ضمیر و وجدان جمعی آن جامعه را مهیای پذیرش آزادی، مسئولیت‌پذیری، عدالت‌طلبی و حق‌خواهی می‌کند.

در پایان، باید به این نکته نیز توجه داشت که متاسفانه امروز در دانشکده‌های حقوق ایران، ادبیات مخصوصا دستور زبان مغفول مانده است. تا آن‌جا که بسیارند دانشجویانی که در نگارش تحقیقات و گزارش‌های کلاسی، امتحانات و حتی نگارش پایان‌نامه و رساله‌ها قادر به رعایت موازین اولیه ادبی و دستوری نیستند. یکی از دلایل این وضعیت گسستگی ارتباط میان حقوق و ادبیات است. این گسستگی تا بدان‌جاست که حتی مدرسان دانشگاهی پی به درک مطالب نگاشته‌شده دانشجویان نمی‌برند و ناگزیر بر اساس حدس و گمان عمل می‌کنند. در یک جمله می‌توان چنین گفت که در دانشکده‌های حقوق ایران، ادبیات بسیار غریب مانده و این یک فاجعه است. شاید گنجاندن درس «حقوق و ادبیات» در دوره کارشناسی حقوق بتواند این گسست فاجعه‌بار را ترمیم کند.

[۱] میلان کوندرا، نظریه رمان (از رابله تا مارکز)، ترجمه محمدرضا باطنی، نشر روشنگران، ۱۳۹۷، ص. ۱۳.

[۲] https://www.legalserviceindia.com/legal/article-6271-knot-between-law-and-literature.html

[3] John Henry Wigmore (1908), List of Legal Novels, Northwestern university law Publication.

[4] Benjamin Cardozo, “Law and Literature”, Yale Law Review, Vol. 14, 1925, in: Margaret E Hall (ed)( 1947), Selected Writings of Benjamin Nathan Cardozo, Fallon Publications.

[5] Ibid., p. 339.

[6] Critical Legal Studies

[7] برای مطالعه بیشتر در خصوص این جنبش، بنگرید به:

Richard A. Posner (3rd ed., 1986), Economic Analysis pf Law, Boston: Little, Brown; R. Posner (1981), The Economics of Justice, Harvard University Press.

[8] James Boyd White, “Law as Language: Reading Law and Reading Literature”, Texas Law Review, (1981–۸۲), p. 415.

[9] Paul Gewirtz, “Narrative and Rhetoric in the Law,” in: Peter Brooks and Paul Gewirtz (ed.)(1996), Law’s Stories: Narrative and Rhetoric in the Law, Yale University Press, p. 3.

[10] James Boyd White (1985), The Legal Imagination, The University of Chicago Press, p. 84.

[11] Richard Rorty (1989), Contingency, Irony and Solidarity, Cambridge University Press, p. 61.

 

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *