قاصر از بیان و در پی نو واژههاییم: غزه، نسلزدایی و مرزهای گفتمانی حقوق بینالملل[۱]
Michelle Burgis-Kasthala & Matilde Masetti Placci
مترجم: امیر رحیمی ریک
دانشجوی دکتری حقوق بینالملل دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات تهران
ویراستار علمی: دکتر ستار عزیزی
استاد حقوق بینالملل دانشگاه بوعلی سینا همدان
چه در واژگان حقوق بینالملل و چه در گفتوگوهای روزمره، بر زبان آوردن واژه «نسلزدایی» بار معنایی تنش¬آفرین و ناخوشایند دارد. حقوقدانان و کنشگران از قدرت بیانی یکتای این اصطلاح برای محکومسازی و برانگیختن احساسات و واکنشها بهره میگیرند. چنان که در یک سال گذشته و همزمان با یورش اسرائیل به مردم غزه شاهدش بودهایم. در آغاز، «نسلزدایی» در برخی محافل با لحنی لرزان بر زبان میآمد، اما امروزه با وجود مخالفتهای سرسختانه در محافل گوناگون با اطمینان و قاطعیتی فزاینده به کار میرود. در حالی که اعمالی سرشار از رنج وصفناپذیر به امری عادی مبدل شده است، «اهالی حقوق» کوشیدهاند از رهگذر ابداع و بهرهگیری خلاقانه و بارورِ مفاهیمِ فراموششده یا مغفول-مانده گذشته(anachronisms) و نوواژه¬های مرتبط با نسل¬زدایی در برابر این روند ایستادگی کنند. ما «مفاهیم فراموششده یا مغفولمانده گذشته نسلزدایی» را اصطلاحات و رویکردهای مجاوری میدانیم که هنگام تدوین تعریف نسلزدایی در سال ۱۹۴۸ یا از نظر دور ماندند یا درست در آن گنجانده نشدند؛ این مفاهیم، هرچند همان زمان نیز قابلیت دربرگرفتن لایههای متنوع نابودی جمعی را داشتند، نادیده گرفته شدند یا بهطور ناقص در تعریف گنجانده شدند. اما ما بر این باوریم که «نوواژههای نسلزدایی» به تلاشهای معاصر برای دمیدن جان تازه در ظرفیت این مفهوم اشاره دارد؛ خواه در مقام یک تحلیل محققانه غیرحقوقی، خواه در راستای خلق هنجارهای نو. از این رو برای بسیاری، دیگر صرف سخن گفتن از نسلزدایی برای توصیف قتلگاهِ خونین جاری در غزه کافی نیست. در عوض، شاهد افزایش واژگان متعددی با پسوند «ـزدایی»( cide) هستیم تا ابعاد گوناگون و چند لایه این پدیده را بهتر منعکس کنند. اصطلاحات کهن در کنار گونههای نو قرار می گیرند و همگی در تلاشاند ماهیت جنایتهای اسرائیل را بازنمایی کنند. این «زدایی»ها عبارتند از فضازدایی(spacioicide)، خانهزدایی(domicide) بومزدایی(ecocide)، سیاستزدایی(politicide)، اقتصادزدایی(economicide)، جامعهزدایی(sociocide)، آموزشزدایی(scholasticide)، حافظهزدایی(memoricide)، درمانزدایی(medicide) و غزهزدایی(Gazacide). افزون بر اینها، اصطلاحات وابستهای همچون «کودکی زدایی»(unchilding) و «نکبت»(nakba)[2] نیز به کار میروند.
بخشی از علت پناه بردن به این هیاهوی واژگانی در جرم¬انگاری، کاستن از نگرانیها درباره محدودیتها و عدم انعطاف ادعایی مفهوم نسلزدایی است، بهویژه از حیث عنصر قصد و تمرکز آن بر نابودی فیزیکی. از این رو، این تلاشها را نه به مثابه رد حقوق یا انکار مفهوم نسلزدایی بلکه تلاشی برای گسترش برداشتهای سنتی از نسلزدایی و تطبیقشان با وضع کنونی غزه میدانیم. چنین تلاشی احتمالا نیاز فراگیری را بازتاب میدهد که پژوهشگران حقوقی و غیرحقوقی بهطور یکسان احساس میکنند تا رشته آنان در برابر این رنج همچنان معنادار به نظر آید. شایان توجه است که نسلزدایی و «…زدایی»های وابستهاش غالبا سایر چارچوبهای تحلیلی را به حاشیه میرانند؛ بهویژه در مورد غزه که میتوان آن را مصداقی از مجموعهای گسترده از جنایتهای علیه بشریت دانست.
در اینجا، نخست به رویکرد به اصطلاح سنتی حقوق بینالملل نسبت به نسلزدایی میپردازیم و سپس دگرگونی گفتمان «…زدایی»ها درباره فلسطین را، پیش و پس از اکتبر ۲۰۲۳، واکاوی میکنیم. ما بر این باوریم که این رشته اکنون در میانه لحظهای پارادوکسیکال ایستاده است؛ در زمانی که بنیادهای هنجاری حقوق بینالملل هدف حمله قرار گرفتهاند و غزه در حال ویرانی است، درست در همین اثنا و در نتیجه آن، شاهد خلاقیت چشمگیر زبانی و حقوقی هستیم.
کنوانسیون نسلزدایی
از زمان تدوین، تفسیر این کنوانسیون همواره بهشکل بسیار مضیقی صورت گرفته است. تا کنون دیوان بینالمللی دادگستری هیچ کشوری را مسئول ارتکاب نسلزدایی ندانسته است؛ چرا که چنین رایی مستلزم احراز ماهوی قصد خاص «نابودی» یک گروه تحت حمایت «بهخودیخود» است، آن هم به عنوان تنها استنباط ممکن که سپس بتوان آن را به کشور مورد نظر منتسب ساخت. در قضیه نسلزدایی بوسنی عنصر قصد ثابت شد، اما انتساب آن به کشور محرز نگردید. در مورد غزه، باید دید آیا این قصد در دعوای مطرحشده از سوی آفریقای جنوبی احراز خواهد شد یا خیر؛ دعوایی که در صفحات ۵۹ تا ۶۷ دادخواست، دهها اظهارنظر مقامهای عالیرتبه اسرائیل بهعنوان مستندات آورده شده است. در این میان، باید منتظر ماند و دید آیا دیوان در رسیدگی جاری به دعوایی که گامبیا علیه میانمار اقامه کرده، میانمار را مسئول خواهد شناخت یا خیر.
احراز عنصر قصد حیاتی است، زیرا رکن مادی برشمرده در ماده ۲ کنوانسیون نسلزدایی بیتردید تحقق یافته است. تا کنون بیش از ۴۲ هزار غیرنظامی فلسطینی کشته شدهاند و شمار نامعلومی همچنان در زیر آوار مفقودند(بند «الف» ماده ۲). بیش از ۹۳ هزار نفر زخمی شدهاند و احتمال دارد صدها هزار تن بر اثر عملیات نظامی و جابهجاییهای اجباری، از اختلال استرس پس از سانحه(PTSD)[3] ، افسردگی و دیگر آسیبهای سلامت روان رنج ببرند(بند «ب» همان ماده). امتناع اسرائیل از اجازه ورود کمکهای بشردوستانه و پزشکی ضروری به غزه قحطی گسترده و رنج درمانی فراگیر را ایجاد نموده است(بند «ج»). در واقع، به نظر میرسد مجموعه اقدامات اسرائیل در نوار غزه آگاهانه زیرساختها و فضاهای حیاتبخش فردی و جمعی را نشانه گرفته است؛ حملاتی که فراتر از تخریب صرف بیمارستانها میرود و اصل امکان زیست ایمن و جمعی را هدف قرار میدهد(ص. ۲۰ ۲۴). این سیاستها که اوج آن در ممنوعیت اخیر فعالیت «آنروا(UNRWA)» دیده میشود نشان میدهد شرط قصد نسلزدایی در موضوع فلسطین با محدودیت¬های زمانی و مکانی خاصی روبهرو است(همان). با اینحال، همین اعمال نیز کلیت تجربه فلسطینیان در یک سال گذشته را پوشش نمیدهد و به ما یادآور میشود که نسلزدایی به عنوان یک مفهوم حقوقی مرزهای مشخصی دارد.
گریز از کنوانسیون نسلزدایی؟ روایتهای پیشین دانشگاهی از نابودی اجتماعی فلسطین به دست اسرائیل
شدت خشونتهایی که در سال گذشته اعمال شد، بیسابقه بود؛ اما این خشونتها بر پایه الگوهای قدیمی تخریب فراگیر اسرائیل بنا شده است، الگوهایی که مورخان، پژوهشگران علوم سیاسی، جغرافیدانان و جامعهشناسان مستند کرده و گزارشهای مفصل سازمانهای حقوق بشری و نهادهای گوناگون سازمان ملل متحد نیز بر آن مهر تایید زدهاند. از دهه ۱۹۸۰، انتشار اسناد آرشیوی اسرائیل به تاریخنگاران این کشور امکان داد واقعیتی را که فلسطینیان همواره درباره «نکبت ۱۹۴۸» پاکسازی قومی فلسطین میدانستند، رسما تایید کنند. این پژوهشهای انتقادی زیر سایه تداوم اشغال کرانه باختری و نوار غزه پس از ۱۹۶۷ شکل گرفت و به محققان اجازه داد آثار سلطه اسرائیل را به منزله نابودی برنامهریزیشده یک ملت و آینده آن به چشم ببینند؛ فرایندی که در بنیادی¬ترین سطح خود «جامعهزدایی» نامیده میشود. «دادگاه راسل»(Russell Tribunal) نیز در سال ۲۰۱۳ همین اصطلاح را برای توصیف وضعیت فلسطینیان برگزید و آن را چنین تعریف کرد:«نابودی نظاممند جوهره یک گروه اجتماعی». این دادگاه در جمعبندی پایانی خود بیش از یک دهه پیش، تصریح کرد که «جامعهزدایی» در حقوق بینالملل موضوعه جایگاهی ندارد، اما به دلیل قدرت القای آن، همچنان از این واژه استفاده کرد و آن را در تقابل با حق تعیین سرنوشت قرار داد.
در همین زمینه، اشاره کوتاهی میکنیم به اصطلاح «سیاستزدایی»(politicide) که در سال ۲۰۰۳ از سوی «[باروخ] کیمرلینگ»([Baruch] Kimmerling) ابداع شد؛ در کنار آن نیز تمرکز بر اقتصاد از طریق واژه «اقتصادزدایی»(economicide) توسط «کبروسی و نقیب»(Kubursi and Naqib)(۲۰۰۸) و یا تحلیل «ضدتوسعهگرایی»(de-development) در آثار «سارا روی»(Sara Roy) درباره غزه، پیش و پس از «توافقنامههای اسلو»(Oslo Accords) قابل ذکر است. بخش عمده این پژوهشها در بیرون از حوزه حقوق بینالملل پیش رفتهاند، عمدتا به دلیل نگرانی از ناتوانی این نظام حقوقی در بازنمایی گستره و عمق تجربه فلسطینیان. این نگرانی در سال گذشته شدت بیشتری یافته و اکنون پژوهشگران حقوقی و غیرحقوقی را ناگزیر ساخته تا بازاندیشی کنند که چگونه باید موقعیت رشته خود و جهتگیری پژوهشهایشان را در نسبت با مفهوم نسلزدایی و قیود ظاهرا سختگیرانه آن، به ویژه در باب عنصر قصد بازتعریف کنند(به¬طور خاص بنگرید به: Goldberg، ۲۰۲۴).
«زدایی»های نوظهور و بازآفرینیشده: درمانزدایی، آموزشزدایی، فضازدایی و بومزدایی
درمانزدایی (Medicide)
کنوانسیون نسلزدایی میان سلامت و تداوم حیات یک گروه پیوند برقرار میکند؛ تمامی اعمال مندرج در ماده ۲، به جز قتل اعضای گروه، مستقیما ناظر به سلامت جسمی و روانی افراد هستند. تخریب بخشهای زایمان، ممانعت از ورود شیرخشک و پوشک نوزاد و زایمانهای ناشی از استرس که ناگزیر در شرایط بهداشتی وخیم انجام میگیرند، میتوانند ذیل بند (د) ماده ۲ قرار گیرند؛ زیرا زایمان ایمن در غزه عملا ناممکن شده است. ما استدلال میکنیم که این مجموعه اقدامات، در مجموع از چارچوب کنوانسیون فراتر میرود؛ چرا که حذف نظام درمانی نهتنها امکان تولید مثل بلندمدت گروه را از میان میبرد بلکه کیفیت زندگی اعضای بازمانده را نیز برای نسلهای آینده به شدت کاهش میدهد.
درمانزدایی طی سال گذشته برای توصیف حملات نظامی مکرر به زیرساختهای بهداشتی از جمله بیمارستانها، کادر درمان و امداد و نیز وسایل نقلیه پزشکی به کار رفته است. این اصطلاح بهطور خاص به تخریبی اشاره دارد که «با هدف نابود کردن یا آسیبزدن به شرایط ضروری برای نجات و حفظ جان بیماران و مجروحان» انجام میشود. این مفهوم با واژه فراگیرتر «جنگ حقوقی در عرصه پزشکی»(medical lawfare) نیز مرتبط است؛ اصطلاحی که به نابرابریهای ساختاری پیشین میان سطح خدمات درمانی و کیفیت زندگی در اسرائیل و فلسطین اشاره دارد و خود نشانهای دیگر از قصد فراگیر اسرائیل برای خدشه به موجودیت فلسطینیان به شمار میرود. تخریب مستمر و عامدانهی نظام سلامت در غزه از سوی اسرائیل، در کنار محرومسازی بلندمدت از نیازهای اساسی مانند دارو، غذا و سرپناه، کیفیت زندگی را برای نسلهای آینده به شدت تنزل داده است. انکار چنین خدماتی و حذف تدریجی گروه از طریق محرومسازی، نشانگر نیتی است که هدف آن، ممانعت از بالندگی آن گروه است.
آموزشزدایی (Scholasticide)
از اکتبر ۲۰۲۳ تا کنون، بیش از ۶۰۰٬۰۰۰ دانشآموز فلسطینی یک سال حیاتی از آموزش خود را از دست دادهاند و نزدیک به ۱۱٬۰۰۰ دانشجوی دانشگاه و بیش از ۵۰۰ آموزگار و استاد دانشگاه کشته شدهاند. در حال حاضر، چشمانداز روشنی برای بازگشت آموزش به وضعیت عادی وجود ندارد؛ چرا که معدود ساختمانهای آموزشیِ باقیمانده یا به پناهگاه، یا به درمانگاههای موقت و حتی سردخانه تبدیل شدهاند. باید توجه داشت که این وضعیت، صرفا نمود انفجاری ساختارهای عمیقا ریشه¬داری است که پیش از این، کودکی در فلسطین را سیاسی کرده و از درون تهی ساختهاند.
بند (e) ماده ۲ کنوانسیون بر نقش مهم کودکان در تداوم هویت جمعی یک گروه دلالت دارد. با این حال، کنوانسیون نسبت به پیوند دقیق میان هویت گروهی و آموزش سکوت کرده است و همین خل توضیح میدهد که چرا اصطلاحی خاص برای توصیف تاثیر جنگ بر توانایی فلسطینیان در انتقال سنتهای خود پدید آمده است. آموزش ابزاری اساسی برای حفظ (یا نابودی، چنان که دیگر کشورهای استعمارگر نیز دریافتهاند) هویت جمعی به شمار میرود. این اصطلاح طی دوازده ماه گذشته رشد چشمگیری داشته است. جستوجویی ساده در «Google Trends» نشان میدهد که استفاده از این واژه نخستینبار در آوریل–مه ۲۰۲۴ جهش یافته و در سپتامبر و اکتبر همان سال نیز دو صعود خفیفتر ثبت شده است. این اصطلاح که نخستینبار در سال ۲۰۰۹ به کار رفت، از همان ابتدا با باور فلسطینیان به آموزش به عنوان ابزاری رهاییبخش گره خورده است.
فراتر از آسیبی نامتناسب که این حملات به دانشآموزان و غیرنظامیان وارد میکنند، تخریب زیرساختهای آموزشی از جمله مدارس، دانشگاهها، کتابخانهها و بایگانیها ضربهای ژرفتر به هویت فلسطینی وارد میآورد. این امر را میتوان در بمباران آرشیو مرکزی شهر غزه در دسامبر ۲۰۲۳ مشاهده کرد؛ جایی که اسناد فرهنگیِ مهم نابود شدند. تاسفبار آن که این خسارتها به احتمال زیاد جبرانناپذیرند؛ بخشهایی از فرهنگ و تاریخ فلسطین اکنون برای همیشه از میان رفتهاند— در قالب آنچه میتوان «حافظهزدایی» نامید.
آموزش همچنین میتواند وسیلهای مهم برای پیوند میان اعضای یک گروه باشد. ابتکارهای محلی برای طراحی دورههای آموزشی در چادرهای پناهجویان آن¬گاه که زیرساخت¬های رسمی در معرض حمله قرار می¬گیرند، از اشتیاق به یادگیری و انگیزه ساختنِ بدیلهایی [در این زمینه] حکایت دارد.
خانهزدایی / فضازدایی / شهرزدایی
اصطلاحات «فضازدایی»(spaciocide) و «شهرزدایی»(urbicide) بر پیوند میان فضاهای عمومی/مشترک و شکلگیری یا تداوم هویت جمعی تاکید دارند. طی یک سال گذشته، ارتش اسرائیل بیش از دو سوم ساختمانهای نوار غزه را نابود کرده است. بسیاری از این ساختمانها نه فقط خانه بلکه «کاشانه» بودند؛ فضاهای خصوصیِ پناه و امنیت برای افراد و خانوادههایی که از دل آن امکان حضور در زندگی عمومی نیز مییافتند. زیرساختهایی که پس از این خانهزدایی(domicide) پدید آمدهاند، تاسفبارند: برای دومین بار، ما شاهد برپایی «شهر چادری»(tent city) به مثابه فضای عمومی «جدید» )موقت و در انتظار جابهجایی) بودهایم.
برای آن که هویت جمعی شکل بگیرد، افراد باید امکان آن را داشته باشند که در کنار یکدیگر گرد آیند و ایدهها، روایتها، کالاها و تجربههای خود را با هم مبادله کنند؛ فضای عمومی پیششرطِ هر نوع امر جمعی است. تخریب زیرساختهای مشترک میتواند از طریق بمباران نظامی این فضاها صورت گیرد، اما همچنین میتواند از راههایی رخ دهد که شرایط را بهگونهای بازآرایی میکند که انگیزه ورود به فضای عمومی را منتفی می¬سازد. در کرانه باختری این وضعیت را میتوان در چندپاره¬سازی و کنترل شدید رفت¬وآمد فلسطینیان از طریق تقسیمبندیهای منطقهای مشاهده کرد. در غزه این وضعیت در قالب جابهجایی مداوم آوارگان داخلی فلسطینی از یک «منطقه امن» به منطقهای دیگر قابل مشاهده است؛ مناطقی که در نهایت در قالب «خشونت انسان¬دوستانه» خود هدف حمله قرار میگیرند. این جابهجاییها نهتنها بیش از ۹۰٪ جمعیت را بیخانمان کردهاند و پیوند حیاتی میان «خانه» و «امنیت» را گسستهاند بلکه اصلا احساس وجود هر گونه فضای امن در غزه را به کلی از میان بردهاند.
بومزدایی (Ecocide)
گرچه اصطلاح بومزدایی نخستینبار در دهه ۱۹۷۰ و در واکنش به استفاده بیرویه ایالات متحده از عامل نارنجی[۴] در جنگ ویتنام پدید آمد، اما طی یک سال گذشته، بار دیگر احیا شده تا حملات مکرر و بیدلیل به محیط زیست طبیعی غزه را توصیف کند. در نگاه نخست، بسیاری از این حملات به راحتی ذیل بند (ج) ماده ۲ کنوانسیون قرار میگیرند؛ چرا که از میان رفتن منابع غذایی، به وضوح شرایط بقا را از بین میبرد. با این حال، چنین قرائتی از واقعیتها معنای عمیقتری را که کشاورزی مستقل برای مردم فلسطین دارد، نادیده میگیرد—کشاورزیای که بیانگر نوعی کنترل ضمنی بر زمین ارزشمند و انتقال سنتها به نسلهای آینده است. طبق یافتههای گروه Forensic Architecture، این تخریبها ساختار زمینشناختی غزه را دگرگون کردهاند. سطوح بالای سمیت در لایههای عمیق خاک، نوعی «بی¬ریشه-سازی»(ungrounding) از مردمان بومی پدید آورده است. علاوه بر این، نابرابری بصری میان تصاویر قبل و بعد از تخریب که در آنها قطعه زمینهایی کامل اکنون به پهنههایی خاکستری و مسطح بدل شدهاند، درک انسانمحور از قربانیشدن را به چالش میکشد: فلسطین، بهمثابه یک سرزمینِ پیوسته با مردمش اما مستقل از آنها، در حال نابودی است. چنین آسیبی در چارچوب نسلزدایی قابل گنجاندن نیست.
در اینجا یادآور میشویم که بومزدایی بهتازگی موضوع کارزاری بینالمللی برای گنجاندن آن در اساسنامه رم بوده است. این تلاشها منجر به آن شد که این جرم، که به معنای اقداماتی غیرقانونی یا بیمهابا و با آگاهی از احتمال بالای آسیب شدید، گسترده و بلندمدت به محیط زیست تعریف میشود، رسما در سپتامبر ۲۰۲۴ برای بررسی در دستور کار کشورهای عضو قرار گیرد. با توجه به این که دیوان کیفری بینالمللی از سال ۲۰۱۴ صلاحیت رسیدگی به جنایات واقع در سرزمینهای اشغالی فلسطین را دارد، تخریب گسترده و مداوم پوشش گیاهی و جانوری نوار غزه، در صورت اجرایی شدن این مقرره، ممکن است ذیل این عنوان قرار گیرد.
بازگشت به نقطه آغاز؟ نکبت به مثابه نسلزدایی
در سال ۲۰۰۹، «گرینبرگ»(scholar Grinberg)، پژوهشگر یهودی–اسرائیلی، با لحنی تند از نوواژهسازیها و تلاشهای دانشگاهی برای تحلیل «چیزِ بینام» یعنی پاکسازی گذشته و حالِ فلسطین و مردم آن ابراز انزجار کرد. او استدلال میکرد که هر واژهی تازهای که ساخته میشود، در برابر تضعیف، تحریف و فروپاشی آسیبپذیر است. گرینبرگ نهایتا مقالهاش را درباره «بی¬زبانی» با این نتیجه به پایان رساند که واژههای عربی، از همان زمان تاسیس کشور اسرائیل قدرت بیانی خود را داشتهاند و همچنان دارند. واژه نکبت در گفتمان انگلیسیزبان بهویژه در ماههای اخیر فراتر از دایره اصطلاحات تخصصی رفته است و اوج این تحول استناد آفریقای جنوبی به این واژه در دیوان بینالمللی دادگستری در دسامبر ۲۰۲۳ بود. نکبت واژهای است که هم به یک رویداد تاریخی اشاره دارد و از آن مهمتر به فرایندی مداوم از تخریب اجتماعی. از این رو، این اصطلاح قدرتمندترین ابزار مفهومی برای سخن گفتن از نسلزدایی جاری در غزه است و در عین حال، ما را به بازخوانی انتقادی کنوانسیون نسلزدایی نیز فرامیخواند.[۵]
[۱] https://www.ejiltalk.org/lost-for-words-yet-grasping-for-neologisms-gaza-genocide-and-the-discursive-limits-of-international-law/
[2] نکبت (به عربی: النکبه) بهمعنای فاجعه بزرگ یا مصیبت عظیم است و به آوارگی گسترده فلسطینیان در سال ۱۹۴۸ اشاره دارد. / مترجم
Post-Traumatic Stress Disorder [3] : این یک اختلال روانی است که بعد از تجربه یک حادثه یا رویداد بسیار استرسزا، آسیبزا یا تروماتیک (مثل جنگ، تصادف، بلای طبیعی یا حمله) ممکن است در فرد ایجاد شود. / مترجم
[۴] عامل نارنجی (Agent Orange): یکی از علفکشها و مواد شیمیایی برگریز مورد استفاده ارتش ایالات متحده در جنگ ویتنام (۱۹۷۱–۱۹۶۱) که برای نابودی پوشش گیاهی جنگلها و محصولات کشاورزی بهکار رفت. این ماده حاوی دیاکسین (TCDD) بود که آلودگی گسترده محیطزیست، تخریب اکوسیستمها و بروز آسیبهای شدید سلامت از جمله سرطان، نقصهای مادرزادی و بیماریهای مزمن در هزاران غیرنظامی و نظامی را در پی داشت. / مترجم
[۵] ویراستار ادبی: صادق بشیره(گروه پژوهشی آکادمی بیگدلی)
————————————-