حقوق و بقاء در اسرائیل و فلسطین[۱]
Janina Dill
مترجم: ساوالان محمدزاده
دانشجوی دکتری حقوق بینالملل دانشگاه علامه طباطبایی
ویراستار علمی: دکتر ستار عزیزی
استاد دانشگاه بوعلی سینا همدان
]دیدگاههای نویسنده مقاله لزوماً مورد تایید مترجم و آکادمی بیگدلی نمیباشد.[
در جریان عملیاتهای نظامی پیشین در غزه، رهبری اسرائیل پیامهای منظم قابل ملاحظهای در مورد تعهد اسرائیل به حقوق بینالملل داشت و اغلب ادعا میکرد که عملیاتهای نظامی مزبور نه تنها خواستهها و مطالبات حقوقی را محقق میسازد بلکه فراتر از آنها نیز میرود. با این وجود، اسرائیل با انتقادها و ادعاهای مربوط به عدم رعایت حقوق جنگ (برای مثال، انتقاد محققان و سازمانهای جامعه مدنی راجع به این که نیروهای دفاعی اسرائیل در سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۴ موجب آسیبها و خسارات جانبی نامتناسبی در غزه شدند) مواجه شد. چنین انتقادهایی، با تکذیبهای رسمی و انکارهای پر سر و صدا از سوی مفسران اسرائیلی و مقالات علمی اختصاص یافته به دفاع از اسرائیل به عنوان «اخلاقیترین ارتش جهان» با «سابقه حفظ حقوق بشر در شرایط دشوار مخاصمه شهری که قابل تقدیر است» رو به رو شدند.
در حال حاضر همه چیز متفاوت به نظر میرسد. درحالی که برخی از کارشناسان حقوقی هنوز «ایمان خود را به ارتش اسرائیل، حقوقدانان، وکلا و سیستم آنها» ابراز میکنند، اما پیامی که این سیستم به جهان مخابره میکند به میزان قابل توجهی کمتر از گذشته به حقوق بینالملل اشاره دارد. وقتی که رهبری سیاسی و نظامی اسرائیل حقوق جنگ را پذیرفته است، متحدان تمایلی به ایجاد فشار علنی برای دریافت جزئیات در مورد چگونگی مطابقت این عملیاتها در غزه با الزامات حقوقی ندارند. در عین حال، مقامات ارشد سیاسی و نظامی اسرائیل در اظهارات خود معمولاً بین حماس و غیرنظامیان فلسطین تفاوتی قائل نشده و از جمعیت غیرنظامی به عنوان ابزاری برای وادار کردن حماس، ایجاد تردید در مورد استحقاق فلسطینیها برای حمایت در برابر حمله، و مشروعیت بخشی به مجازات دسته جمعی خودشان به خاطر حملات تروریستی هولناک ۷ اکتبر استفاده میکنند. این تغییر در گفتمان و تغییر در رفتاری که به آن اشاره میکند، خطای فاحشی است که پیامدهای اخلاقی، استراتژیک و حقوقی ویرانگری را به همراه دارد.
پیامدهای حقوقی
اظهارات مقامات ارشد سیاسی و نظامی در ارزیابی حقوقی عملیاتهای کنونی اسرائیل ارزش اثباتی دارد. برخی از موارد نقض قواعد حقوق بینالملل برای راهبری خصومتها به تنهایی در عملیاتهای نظامی قابل رویت نبوده و این امر به هدف آنها نیز بستگی دارد. برای تعیین حملات بدون تفکیک، استفاده از گرسنگی دادن به عنوان یک روش جنگی یا جابجایی اجباری بیشتر از حملهای که موجب مرگ، گرسنگی دادن یا جابجایی غیرنظامیان میشود، مورد نیاز است. با این حال، وقتی که وزرای دفاع و انرژی اسرائیل قصد خود مبنی بر وادار کردن حماس از طریق محروم نمودن نوار غزه از سوخت، غذا، آب و آغاز محاصرهای با پیامدهای انسانی ویرانگر را بیان میکنند، در این حالت یک پرونده حقوقی قابل قبول در مورد استفاده مجرمانه از گرسنگی دادن به عنوان روش جنگی وجود دارد. هنگامی که پس زمینه اظهارات اسحاق هرزوگ، رئیس جمهور اسرائیل، مبنی بر این که «تمام ملت» از غیرنظامیان فلسطینی مسئول حمایت از حماس هستند را ملاحظه میکنیم، به نظر میرسد که بمباران محلههای پرجمعیت غزه توسط اسرائیل از روی بی احتیاطی باعث آسیب غیرنظامیان میشود. یک دستور تخلیه، در صورتی که اساساً ضروری باشد، ممکن است نقض ممنوعیت جابجایی اجباری تلقی گردد؛ زیرا نیروهای دفاعی اسرائیل به شیوهای غیرقانونی درحال تخریب ساختمانهای مسکونی هستند.
مهمتر از همه این که اقدامات تروریستی حماس در تاریخ ۷ اکتبر، مسئله دلیل و مدرک برای قصد یا مسائل مربوط به هدف را مطرح نمیسازد. قتل، آدم ربایی و تجاوز جنسی به غیرنظامیان (از جمله کودکان و افراد سالخورده) در خانههایشان و در یک جشنواره موسیقی، اقداماتی هستند که نه تنها به راحتی به عنوان نقضهای حقوق بینالملل بشردوستانه (IHL) بلکه به عنوان جنایات جنگی نیز قابل دسته بندی میباشند. قصد و مراد این اقدامات شنیع خالی از ابهام است: ایجاد رعب و وحشت و آسیب رساندن به جمعیت غیرنظامی اسرائیل. بنابراین، ارزش اثباتی اظهارات بیان کننده چنین قصدی کمتر است. در مقابل، اعراض سازماندهی نشده از حقوق بینالملل و ارائه بیاناتی که قصد آسیب رساندن به فلسطینیها را فاش میکند، پیامدهای حقوقی برای اسرائیل دارد. البته، در محاکمه کیفری افراد دخیل در این اقدامات، برای مثال محاکمه نزد دیوان کیفری بینالمللی (که صلاحیت دارد)، به شواهد و مدارک بیشتری نیاز است. اما قابلیت پذیرش این استدلال که تمام عملیاتهای نیروهای دفاعی اسرائیل سازگار و مطابق با حقوق بینالملل بشردوستانه میباشند، رو به کاهش است. در عین حال، این موضوع پیامدهای استراتژیک دارد.
پیامدهای استراتژیک
در کشورهایی همچون ایالات متحده و بریتانیا، قانونی بودن بر حمایت عمومی از توسل به زور تاثیر میگذارد. مطالعات نشان دادهاند این ادعا که یک سیاست/خط مشی حقوق بینالملل را نقض میکند، حمایت عمومی از حملات پهپادی، بمباران هوایی، شکنجه، مداخله نظامی، نقضهای داخلی حقوق بشر یا رفتار نامناسب با پناهندگان را کاهش میدهد. قابل ذکر است که اثر معرفی کردن این سیاستها به عنوان سیاستهای غیرقانونی نسبتاً کم است. برای مثال، هنگامی که سیاستهای مزبور به عنوان ناقض حقوق بینالملل معرفی میشوند، حمایت از بمباران غیرنظامیان تا ۹% و حمایت از حملات پهپادی تا ۶% کاهش مییابد.
با این حال، مسئله تنها واکنش نشان دادن و یا ندادن عموم مردم به ادعاهای مربوط به قانونی بودن عملیاتهای نظامی نیست، بلکه این مسئله نیز وجود دارد که آیا آنها در وهله اول عملیاتهایی که مطابق با حقوق و قوانین جنگ باشد را ترجیح میدهند یا خیر. به عنوان مثال، آیا حمایت عمومی از عملیاتهای نظامی بستگی به این دارد که عملیاتهای مزبور به غیرنظامیان نیز آسیب وارد میسازد یا خیر و میزان این تلفات چقدر است؟ یک مطالعه صورت گرفته روی واکنشهای افراد آمریکایی به درستی نشان میدهد که حملات هوایی منطبق بر حقوق بینالملل با حمایت بیشتری نسبت به حملاتی که چنین نیستند رو به رو میشوند؛ حتی موقعی که حقوق بینالملل مورد اشاره قرار نمیگیرد. آمریکاییها حملات هوایی علیه مبارزان را به حملات هوایی علیه غیرنظامیان و همچنین حملات هوایی علیه اهداف نظامی را به حملات هوایی علیه اهداف غیرنظامی ترجیح میدهند؛ حتی زمانی که سهم عملیاتها در پیروزی یکسان باشد. به طور قابل توجهی، به نظر میرسد آمریکاییها به این موضوع که آیا غیرنظامیان در جنگ مشارکت دارند یا خیر، اهمیتی نمیدهند- بلکه آنها صرفاً حملاتی را ترجیح میدهند که میزان آسیب وارد شده به افراد غیرنظامی را به حداقل میرساند.
به طور خلاصه، مجموعهای از کارهای علمی به این موضوع اشاره میکنند که قانونی بودن (هم ادعای انطباق با حقوق بینالملل و هم در واقع انتخاب اهدافی که با حقوق بینالملل مطابقت دارند)، حمایت عمومی از عملیاتهای نظامی را به ویژه در ایالات متحده تقویت میکند. اما وقتی که این مطالعات را در ارتباط با عملیات جاری اسرائیل در غزه انجام دهیم، دو اخطار مهم نمایان میشود. اولاً، نگرانی که بسیاری از مردم عادی نسبت به تلفات غیرنظامی نشان میدهند، ضعیف و شکننده است. مطالعات نشان میدهد که اگر برای پیروزی نظامی یا دور نگه داشتن نیروهای خودی از آسیب ضروری باشد، مردم آماده هستند تا بسیاری از غیرنظامیان خارجی را قربانی نمایند. ثانیاً، جوامع غربی، به ویژه بریتانیاییها و آمریکاییها که اثبات شده است به حقوق بینالملل اهمیت میدهند، در جنگهای انتخابی دور از قلمرو سرزمینی خودشان میجنگند. آیا باید انتظار داشته باشیم اسرائیلیهایی که با تهدید حملات موشکی و تروریستی زندگی میکنند، دیدگاههای یکسانی در مورد حقوق بینالملل و اهمیت حمایت از غیرنظامیان غیرهموطن داشته باشند؟
در واقع، اسرائیل یکی از معدود کشورهایی است که پژوهشگران در آن آثار واکنشی شدید علیه حقوق بینالملل یافتهاند. این به معنای افزایش (بسیار!) اندک حمایت از سیاستی است که به عنوان ناقض حقوق بینالملل تعریف میشود. به علاوه، دو بررسی صورت گرفته که مستقیماً واکنشهای افراد کشورهای مختلف را مقایسه میکنند، نشان دادهاند که اسرائیلیها بیش از مردم ایالات متحده، فرانسه و بریتانیا جنگ طلب بوده و همچنین بیش از بریتانیاییها و آمریکاییها مایل هستند تا حتی تعداد بیشتری از غیرنظامیان خارجی را به منظور حفظ جان سربازان خودشان به خطر بیندازند. یکی از عوامل تعیین کننده در رویکرد تک تک پاسخ دهندگان نسبت به مبادله خطر برای سربازان خود در برابر خطر برای غیرنظامیان خارجی این است که آیا آنها سربازان خود را به عنوان کسانی که آزادانه به پذیرش خطر رضایت دادهاند، ملاحظه میکنند یا خیر. این باور به طور طبیعی در کشورهای دارای نیروهای مسلح حرفهای بیشتر از اسرائیل رایج است، اسرائیلی که به خدمت اجباری اتکاء داشته و سربازان خود را «شهروندانی در لباس فرم نظامی» تلقی میکند.
در سطح فردی، تلافیجویی (اغلب به عنوان حمایت از مجازات اعدام یا در موافقت با اظهاراتی همچون «کسانی که به دیگران صدمه میزنند، مستحق صدمه دیدن هستند» ارزیابی میشود) یک پیشبینی قوی در برابر این است که آیا یک شخص از توسل به زور حمایت میکند یا خیر و این که چگونه به راحتی تلفات غیرنظامی خارجی را تاب میآورد. اسرائیلیها دلایلی دارند که پس از شوک [Trauma]ملی ناشی از حملات تروریستی اخیر حماس، احساس انتقام و تلافیجویی کنند. اسرائیل همچنین جامعهای همراه با شوک بین نسلی قابل توجه است. همان طور که دافنا کانتی و همکارانش استدلال کردهاند «هولوکاست برای یهودیان اسرائیلی یک شوک ملی جمعی است که نقش کلیدی را در شکل دادن به هویت، سیاست و فرهنگ ایفا میکند». به علاوه، اسرائیل یک تهدید پیوسته و مداومی را نسبت به موجودیت خود تجربه کرده و قرارگرفتن در معرض این تهدید مرتبط با نگرشهای مقابلهای نسبت به گروههای بیرونی است. با توجه به این مخاطبان داخلی، ممکن نیست که مقامات اسرائیلی در پیام رسانی پیرامون مخاصمه کنونی نیازی به اعطای جایگاه برجسته به حقوق احساس نمایند.
با این حال، اگر اسرائیل حقوق بینالملل را کنار بگذارد و یا به نظر برسد که با اتخاذ تفاسیر غیرقابل قبولی آن را دور زده است، این امر از نظر استراتژیک برای اسرائیل فاجعه بار خواهد بود. برای فهم چرایی موضوع، باید سایر مخاطبان مهم را در نظر بگیریم. متحدان وفادار اسرائیل، دولتهای دموکراتیک غربی هستند که اگر مردمان آنها با اسرائیل مخالفت نمایند، نمیتوانند (در دراز مدت) از آن حمایت نظامی کنند. بنابراین، این موضوع مهمی است که ادعاهای مربوط به رعایت حقوق بینالملل و انطباق واقعی با حقوق بینالملل، حمایت عمومی از عملیاتهای نظامی در ایالات متحده و بریتانیا را تقویت مینماید. این که تصاویر کشتارهای جمعی در غزه باعث تحریک بیشتر مردمی میشود که از قبل مستعد دشمنی با اسرائیل بودند، باید کاملاً بدیهی باشد. در حالی که ما در مورد چگونگی تاثیرگذاری حس قانونی بودن یک مخاصمه بر حمایت مردمی از آن در خاورمیانه مطالعاتی نداریم، اما پر واضح است که مردم منطقه به حمایت از غیرنظامیان فلسطینی اهمیت میدهند. در عین حال، تشدید و گسترش منطقهای مخاصمه برای امنیت اسرائیل مخرب و ویرانگر خواهد بود.
و سپس خود فلسطینیها هستند. همان طور که اولینبار استاتیس کالیواس نشان داد، اکثر اشکال خشونت بدون تفکیک علیه غیرنظامیان «در بهترین حالت بیاثر و در بدترین حالت دارای نتیجه معکوس» هستند. طبق مطالعاتی که نگرشهای غیرنظامیان را بررسی کردهاند، بمباران هوایی غیرنظامیان، کشتارهای جمعی، تروریسم و حملات مبتنی بر عضویت در یک گروه، همگی همراه با خروجیهای استراتژیک ضعیف و ناچیز هستند. مردمی که تحت تاثیر جنگهای بین دولتی بر سر قلمرو سرزمینی قرار میگیرند، «ناسازگار و آشتیناپذیر» شده و هرچه بیشتر تحت تاثیر خشونت قرار گیرند به همان اندازه از حمایت کردن مذاکرات صرفنظر میکنند. آسیبها و صدماتی که عمدی یا غیرضروری تلقی میشوند (آنهایی که به احتمال زیاد ناقض قواعد حقوقی مربوط به تفکیک و احتیاط میباشند)، با تکذیب و رد شدید از سوی طرف مهاجم همراه هستند.
به طرز غم انگیزی، همان عوامل تعیین کنندهای که (در مطالعات تطبیقی) احتمالاً علت این هستند که چرا مردم اسرائیل بیشتر از مردم بریتانیا و ایالات متحده جنگ طلب به نظر میرسند (قرار گرفتن در معرض تهدید و خشونت)، پیش بینی میکنند که وارد آوردن آسیبهای بدون تفکیک بیشتر به مردم فلسطین تنها نگرشها را سختتر کرده و مسیرهای منتهی به صلح را در حال و آینده مسدود میکند. در واقع، هم در اسرائیل و هم در فلسطین، غیرنظامیانی که مستقیماً در معرض تلافی حملات تروریستی قرار داشتهاند و همچنین آنهایی که شاهد ویرانی خانهها یا شلیک موشک بودهاند، کمتر از مذاکرات صلح حمایت کرده و در انتخابها و رای گیریها «افراطیتر و رادیکالتر» هستند. به بیانی دیگر، هر آنچه در مورد مردم متاثر از مخاصمه میدانیم (از جمله اسرائیلیها و فلسطینیها)، نشان میدهد که آسیب رساندن بدون تفکیک یا عمدی به آنها باعث میشود تا تمایل بیشتری به تقبل هزینههای مقاومت داشته باشند. مطالعات تجربی در مورد مخاصمه دلیل کمی به ما میدهد تا باور داشته باشیم که آسیب رساندن به هزاران غیرنظامی موجب ایمنتر شدن هر یک از طرفین میشود.
پیامدهای اخلاقی
ارائه استدلالهای استراتژیک برای مطابقت با حقوق بینالملل میتواند عجیب به نظر برسد. آیا یک استدلال اخلاقی برای ایجاد انگیزه به منظور خویشتنداری و حمایت از غیرنظامیان کافی نیست؟ کافی است! اما این موضوع نیز بسیار مهم است که بدانیم حملات ۷ اکتبر حماس تا چه اندازه آسیبزا بودند. برخی از صداهای اسرائیلی که به حقوق بینالملل متعهد هستند اخیراً اظهار نمودهاند که اسرائیل در حال حاضر با یک منازعه وجودی به منظور بقاء مواجه است و این امر نقش اسرائیل در حقوق بینالملل را دچار تغییر میسازد. در واقع، یک سنت دیرینه در نظریه حقوقی برای این استدلال وجود دارد که حقوق نباید بر شرایط اضطراری حاکم باشد. به قول معروف الکساندر همیلتون، زمانی که زندگی یک ملت مورد تهدید قرار میگیرد، «به طور معقول هیچ قید و بند اساسی را نمیتوان به قدرتی که تعهد به مراقبت از آن شده تحمیل نمود.»
در غیاب حقوق، اخلاق میتواند خلأ را پر کند. اسرائیلیها و فلسطینیها از نظر اخلاقی برای دفاع از خودشان مجاز هستند چه کاری انجام دهند؟ از منظر اخلاقی، مجاز بودن توسل به خشونت عمدتاً به این بستگی دارد که آیا در پی هدف عادلانهای است یا خیر؟ (اگر چه حتی جنگی که برای یک هدف عادلانه انجام شده نیز ممکن است غیرقابل توجیه باشد (برای مثال، اگر نامتناسب باشد)). در مخاصمهای که یک طرف مجازات دسته جمعی را به عنوان مقاومت در برابر تروریسم توجیه میکند و طرف دیگر آن را به عنوان مقاومت در برابر اشغال، بعید است که چنین تجزیه و تحلیلهای اخلاقی هر یک از طرفین را به خویشتن داری سوق دهد.
به طور مأیوس کنندهای، بعید است که استدلالهای اخلاقی قادر به کاهش اعمال متخلفانه اخلاقی باشند.
در عین حال، حقوق بینالملل تعهدات یکسانی را برای تمامی طرفهای مخاصمه مسلحانه صرفنظر از علل یا اهداف آنها تحمیل میکند. حتی زمانی که یکی از طرفین، این تعهدات را نقض نماید، باز هم حقوق بینالملل رعایت تعهدات مزبور را لازم دانسته و تایید میکند. چه کسی آن را شروع کرد؟ چه کسی بدتر رفتار کرد؟ اهداف چه کسی مهمتر است؟ – همه سوالاتی که بر شهود اخلاقی ما در مورد مجاز بودن خشونت حاکم است- سوالاتی هستند که حقوق جنگ بر آنها تاکید دارد. در حالی که این امر باعث میشود حقوق بینالملل از نظر اخلاقی ناقص به نظر برسد، این بزرگترین سرمایه اخلاقی حقوق در مخاصمهای است که در آن هر دو طرف شکایتهای مشروعی دارند و هیچ دولت بیطرفی برای داوری بین آنها وجود ندارد. هنگامی که حتی ناظران بیطرف در مورد این که چه کسی دلیل عادلانه دارد، به شدت اختلاف نظر پیدا میکنند، حقوق بینالملل همچنان زمینهای برای ادعاهای هنجاری باقی میماند که در سرتاسر بخشها قابل درک است. طرف صحبت اسرائیل نمیتواند حماس باشد، اما میتواند سایر فلسطینیها و بازیگران منطقه باشد. اگر هر دو طرف کاری را انجام میدادند که فکر میکردند اخلاق مجوز انجامش را به آنها داده است، اوضاع به سختی بهبود پیدا میکرد. اگر هر دو طرف- یا حتی اگر فقط یک طرف زیرا درباره حماس خوشبینی من آن قدر زیاد نیست – فقط کاری را انجام میدادند که حقوق بینالملل به آنها مجوز داده بود، اعمال متخلفانه اخلاقی به میزان قابل توجهی کاهش مییافت و از رنج زیادی جلوگیری میشد.
مطمئناً، استدلالهای حقوقی برای کسانی که عزیزانشان را از دست دادهاند، بسیار پوچ و بیمعنی جلوه میکند. اما رهبران آنها باید بهتر بدانند. دقیقاً زمانی که دو ملت بقای یکدیگر را تهدید میکنند، مسئله قانونی بودن دیگر یک کالای لوکس نیست که آنها نتوانند از عهدهاش برآیند. بلکه آخرین مانع آنها در برابر یک مسابقه اخلاقی میشود، یک حداقل استاندارد هنجاری که طرفهای ثالثی که در کنار هر یک از دو طرف ایستادهاند باید بر آن پافشاری کنند. حقوق بینالملل برای بقاء در اسرائیل و فلسطین حیاتی است.
https://www.justsecurity.org/89767/law-and-survival-in-israel-and-palestine/
ویراستار ادبی: ساوالان محمدزاده(گروه پژوهشی آکادمی بیگدلی)